۱۷۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

انواع جن

تقسیم بندی اجنه به نوع شاید تقسیم بندی منطقی به نظر نرسد زیرا نوع آنها همان جن است اما چون اختلاف در شکل و شمایل ، مرام ، طریقه زندگی و نیروهای آنها بسیار متفاوت است ما از لفظ عامیانه انواع استفاده منمائیم

جن از ابعاد مختلف شامل تقسم بندی مختلف است

·         تقسیم بر اساس ماهیت : آتش ، هوا ، دود       

·         تقسیم بندی از لحاظ مکان زندگی                   

·         تقسیم بندی بر اساس دین و آئین                   

·         تقسیم بر اساس طوایف و مرام                       

تقسیم بر اساس ماهیت......................................................................

جن ها از لحاظ ماهیت یا بهتر بگوییم غالب بودن خواص به سه دسته تقسیم میشوند:

جنهایی که به رنگ تیره رویت میشوند که در آنها دود آتش بر دیگر مواد غالب است : که سرعت آنها به نسبت انواع دیگر متوسط است .

جنهایی که سرخ رنگ هستند و در آنها شعله و رخشندگی غالب بر مواد دیگر است : آنها دارای قدرت خاصی هستند و ارتباط با آنها باعث عوارض و بیماریهای بیشتری در انسانها میشود از جمله کم سو شدن سریع چشم به عنوان مثال ع.احمدی از اساتید علوم غریبه درباره ارتباط با این نوع اجنه میگویند به علت مداوت زیاد به این کار در حال حاضر نمیتوانند عقربه های ساعت را که در فاصله یک متری شان قرار دارد تشخیص دهند ایشان میگویند هر گاه میخواهم به اطراف نگاه کنم حرارت ، گوشه  چشمانم را اذیت میکند.

جنهایی که به رنگ سفید و گاهی شفاف دیده میشوند در آنها هوا و حرارت (انرژی حاصل از آتش )غلبه دارد ، از لحاظ قدرت بسیار قوی و دارای قابلیتهای بالایی هستند و تسخیر آنها حتی توسط مجربین اهل احضار بسیار خطرناک و پرضرر است به گفته اساتید گاهی پس از گذراندن ریاضتهای طاقت فرسا برای تسخیر این نوع از جن ، انسان در هنگام رویت ابتدا دچار احساس راحتی شده و حالت سرخوش به او دست میدهد و پس از دقایقی با جاری شدن خون از بینی ، احساس خواب آلودگی کامل کرده و از هوش میرود و با تجدید ملاقات ، اختلالات مغزی بر او عارض میشود گاهی اوقات در ابتدای امر شخص به علت سکته مغزی یا ایست قلبی جان خود را از دست میدهد.

تقسیم بر اساس طوایف و رفتارها ..............................................................

همانطور که انسانها دارای طوایف گوناگون و قبایل بیشمار هستند، اجنه ، به علت جمعیت زیادشان به نسبت انسانها دارای طوایف بسیار میباشند که قابل شماره نیست .

 ((شیرین یربوع))نوعی از جن است که به شکل زنان است و در بیشه زارهای بیابانها از این نوع جن زیاد بسر می برند.

این نوع از جن اگر بر کسی از انسانها دست یابد ، با او به بازی می پردازد ، همانطوری که گربه با موش بازی می کند و بتدریج او را می کشد و اگر ببیند که کسی زیبا و خوبرو است ، مفتون و شیفته ی او شده و به ایذاء و اذیت او     می پردازد .

((شیرین یربوع)) تا مدت زمان طولانی با ((سعلات)) همراه و همدم بود تا اینکه در شبی از شبها ، سعلات برقی را دید و قصد آن کرد و رفت.فرزندان سعلات را که از شیرین یربوع متولد شده بودند ، بنی سعلات می گویند.نوعی دیگر از جن وجود دارد که بنام الزلاب معروف است و در سرزمین یمن بسر می برد و گاها در اطراف مصر هم دیده شده است.اگر این جن به کسی دست یابد ، با او مجامعت می کند و اهالی آن سرزمین ها این جن را می شناسند. این جن چنانچه به  هر کس تجاوز کند به او زحمت می دهد تا حدی که ممکن است موجب هلاک وی شود زیرا قضیب او مانند سر گاو است.مردم وقتی که او را می بینند از خود بی خود می شوند .اما گاها نیز ممکن است که مردی شجاع با این نوع از جن برخورد کند که در این موقع جن قصد او  نمی کند. به عبارت دیگر جرأت جسارت به او را ندارد!نوعی دیگر از جن بنام الغدار وجود دارد که در جزایر دریاها زندگی می کند. شکل این جن مانند آدمی است که چنین به نظر می رسد که بر موجودی چون شتر مرغ سوار است و اگر به کسی دست یابد ، هلاکش می کند.

گفته شده که قومی در سفر با او به جنگ پرداختند و همگی با وی درگیر شدند که ناگهان جن بانگی برآورد و همگی را هلاک نمود. از انواع دیگر جنها که از او نام می بریم ، جنیست که (( وشق )) نام دارد و شکل او مثل یک نیمه ی آدمی است و می گویند که نسناس از این نوع جن به وجود آمده است.

نسناس طایفه ای بودند که به انسان شباهت داشتند و پیش از خلقت بشر ، در زمین میزیستند و سپس منقرض شدند.گفته می شود که دانشمندان بقایای جسد   نسناس هایی را از زیر خاک به دست آورده اند.

اگر وشق ، کسی را دربیابانها و جنگلها و مناطقی نظیر اینها مشاهده کند،به شخص حمله ور می گردد.در یکی از سفرها ، علقمة بن سفیان ، وشق را دید. هر دو به جانب همدیگر حمله ور شدند و علقمة ضربتی با شمشیر بر او وارد ساخت وشق نیز هم زمان با ضربت علقمة ، ضربتی بر علقمة وارد ساخته بود که در نتیجه ی آن هر دو به هلاکت رسیدند.

علاوه بر جن های نام برده در فوق از جنی بنام « منها » یاد می کنیم که کارش فریب و گمراه کردن زاهدان و عابدان می باشد. این جن مسائلی عجیب از خود بروز می دهد تا پرهیزگاران و عابدان چنین پندارند که صاحب کرامات شده اند و آنچه از آنها صادر می شود واقعا" از خودشان است و بدین نحو بتدریج دچار عجب و غرور شده تا از صراط مستقیم گمراه گردند و در گمراهی بمیرند.

حکایتی را در این باب جهت روشن شدن موضوع ذکر می کنیم:

می گویند که یکی از زاهدان صومعه ای داشت و مهمانی نزد آن زاهد آمد.مهمان می دید که هر شب هنگام افطار نزد زاهد ، چراغ و چراغدان و سفره ای حاضر می شود. مهمان متعجب می شد لذا از زاهد پرسید که این وسایل از کجا می آیند؟ زاهد در جواب دادن به مهمان روی گردانید. مهمان در سئوال خود اصرار ورزید. زاهد گفت: مدتی است که هر شب چنین می شود تا من گمان کنم که اینها از کرامات من است اما من در همان وهله ی اول دانستم که او شیطان است.به محض اینکه سخن زاهد به اینجا رسید ، فورا" چراغ خاموش شد .  جناب آقای پورابراهیم صاحب کتاب دنیای مرموز جن

البته طوایفی دیگر از جنیان نیز وجود دارند.

معقولات جن

جن از‏نظر بعضی از قدرتها بر انسان می‏چربد و تواناییهایی دارد که انسان ندارد ولی از نظر درجه وجودی از انسان پست‏تر است ، و حتی آن کارهایی که بعضی ز افرادی که سر و کارشان با جن است - البته آنهایی که راست می‏گویند -انجام می‏دهند ، اینها را اهل معنا نمی‏پسندند ، یعنی سروکار داشتن انسان با جن روح انسان را تعالی نمی‏دهد ، تنزل می‏دهد و تعالی نمی‏دهد . حال بهیک معنای دیگر ( که ) اساسا آنها خود به خود مسخر باشند آن مسأله دیگری است .  استاد مطهری

 

 

معلومات جن

ما در اصطلاح، جن به مخلوقی از مخلوقات خدای متعال اطلاق می شود که نامرئی است و از حواس ظاهری انسان پنهان است، جن را به این جهت جن نامیده اند که به چشم نمی آید مگر در موقعی که بخواهد قدرتی را که خدای متعال در او قرار داده به نمایش بگذارد.(جنّه) جمع جن است و (جانّ)«تشدید نون»ابوالجن یعنی پدر جن هاست.

شکل و شمایل جن 

در این قسمت به چند مورد که مربوط به مسئله شکل و شمایل میشود میپردازیم:

جن پس از تکاثف و تراکم جسمیت پیدا کرده و به اشکالی مختلف ( هر طور که بخواهد) در میآید ، اما بدون اینکه بخواهد به شکلی در آید ، یک شکل و شمایلی که خاص خودش میباشد (شکل واقعی خودش) دارد که در این قسمت ما در مورد آن صحبت میکنیم.

صورت و اندام

در کتاب دانستنیهایی در باره جن آمده:جن در شکل اصلی خود حالت سیال و انرژی دارد . در صورت واقعی دارای جسم نیست .

اما از نظر شکل کلی شبیه انسان است .لایه رویی بدن او حالت سیال اما تاحدی چروکیده دارد. سر او بیضی شکل ، چشمانش گرد و بدون هیچ برآمدگی و پلک و ابروست. مردمک ریزی دارد که بسیار تند در حدقه میچرخد .گوشهای او هم بلند و در دو طرف سرش به بالا رفته است. اما در حالت عادی ، جسم آنها باریک و کاملا سیال و شبیه امواج در هوا هستند .

صدا و طریقه صحبت و تکلم

تکلم - به فتح تاء و ضم لام -  در کلیه فرهنگهای لغت به معنای همکلامی و سخن گفتن آورده شده است.

همکلامی یعنی استفاده از کلمه ، و کلمات دارای صدا و آهنگ خاصی هستند منظور از صدا و آهنگ ، همان صوت است.

توضیح : در صحبت کردن  هوای داخل ششها از میان دو پرده نازک در نای به تمام تارهای صوتی عبور می کند این دو پرده نازک که مرتعش شده و هوا را جبهه جبهه ( کپه کپه )‌به بیرون می فرستد. در هر ثانیه صدها و گاهی اوقات هزاران جبهه هوا ساخته می شود بطوریکه هوا بین گلو و دهان با مکانیزم لوله ها ی صوتی مرتعش می شود این ارتعش تحت تاثیر چگونگی قرار گرفتن زبان ـ دندانها ـ لب و سایر عوامل قرارمی گیرد .این هوای مرتعش باعث تغییرات جزئی در اطراف شخص صحبت کننده می شود که به آن صوت یا صدا می گوییم .

حال همین صدا یا صوت دارای فرکانسی خاص است .

برای انسان اصوات در فرکانس بین ۲۰ تا ۲۰۰۰ هرتز را می شنود و خارج از آن توانایی شنیدن ندارد.ولی سگ‌ها توانایی شنیدن بیش از ۲۰ کیلوهرتز را دارند.

صدای جنیان فرکانسی خاص دارد که شنوایی آن برای نوع انسان امکان پذیر نیست حال در مسئله صدای جن ، بعضی از افراد اعتقاد بر فرکانسی بالاتر از حد شنوایی انسان دارند و بعضی دیگر اعتقاد بر پایین تر بودن فرکانس صوتی اجنه دارند.

واکنش جسمی و روانی مغز انسان بر صدا بسیار سریع و متفاوت است . یکی از جدید ترین تکنولوژی هایی که برای تجمع های خیابانی و اعتراضات توسط بعضی از کشورها بکار برده میشود استفاده از دستگاههایی است که صدا را با طول موج خاص در فضا پراکنده  کرده و باعث حالت سردرد شدید و بهم خوردن وضعیت معده (استفراغ) میشود .

در روایتی آمده: حکیمه خاتون خواهر امام رضا(ع) خدمت حضرت بودند متوجه شدند حضرت با کسی سخن میگویند ، هر چه جستجو کردند، مخاطب حضرت را ندیدند . با تعجب از امام پرسیدند: شما با چه کسی سخن میگویید ؟

امام فرمودند: این عامر زهرایی، یکی از  جن ها است که با من درد دل میکند.حکیمه خاتون عرض کرد : دوست دارم سخن او را بشنوم . امام فرمودند :اگر صدای او را بشنوی تا یکسال تب میکنی ، ولی حکیمه خاتون اصرار کردند.

حضرت ناچار اجازه دادند و او صدای عامر را که شبیه سوت بود شنید ، بعد از آن تا یکسال تمام گرفتار تب شد .(اصول کافی جلد 2 ص 244)

صدای جنیان چیزی شبیه سوت انسانها با فرکانسی بالاتر است اما جن این قابلیت را دارد که صدای خود را همانند جسمش تغییر و یا تقلید کند به تمام اشکال یعنی حیوانات و انسانها .

واینکه در بعضی کتب و سایتها آمده است که صدای جن در فضا میپیچد و یا همانند کند شدن صدای نوار یا زیر و بم است مردود میباشد و این عقلانی نیست که جن بتواند صدای خود را تغییر دهد اما بطور کامل از عهده تغییر آن بر نیاید .

اگر صدای جن همانطور که بعضی کتب و سایتها آورده اند شنیده شده به خواست خودش بوده.

جنیان در بسیاری از مکانها تردد دارند و به شکل انسان و مانند انسان تمام خصوصیات خود را شامل : شکل و شمایل ، طریقه راه رفتن ، رفتارها ، صدا و غذا خوردن و...  به طور باور نکردنی با سرعت حیرت آور تغییر میدهند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا خداوند جن و انس(شیطان)را آفرید؟

از نظر قرآن جهان آفرینش بیهوده خلق نشده است؛ بلکه تمامى اجزا و عناصر آن براى هدف و غرض مشخصى خلق شده‏اند. در آیات زیادى از قرآن به هدفدارى آفرینش جهان و آدمیان اشاره شده است؛ از جمله:


«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛ آل عمران (3)، آیه 190 - 191.؛ «مسلماً در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، براى صاحبان عقل و اندیشه آیاتى است؛ کسانى که خداوند را در حال ایستادن و نشستن و آن هنگام که بر پهلو خوابیده‏اند، به یاد مى‏آورند و در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند بارالها! این را بیهوده نیافریده‏اى، منزّهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه‏دار».
آیات فوق انسان را به اندیشه وا مى‏دارد و مى‏فهماند که مشاهده بدون اندیشه و تفکر ره به جایى نمى‏برد.
در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید:
«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»؛ آیات متعدد دیگرى بر هدفمندى آفرینش تأکید نموده از جمله: ص (38)، آیه 27 ؛ انبیا (21)، آیه 16 ؛ دخان (44)، آیه 38 ؛ نحل (16)، آیه 3 ؛ زمر (39)، آیه 5 ؛ انعام (6)، آیه 73 ؛ ابراهیم (14)، آیه 19 ؛ تغابن (64)، آیه 3 ؛ عنکبوت (29)، آیه 44 ؛ روم (30)، آیه 8.؛ «پروردگار ما کسى است که به هر موجودى، خلقت مناسب او را عطا کرد و آن گاه هدایت نمود».
در این آیه به دو اصل اساسى اشاره شده است: نخست اینکه خداوند به هر موجودى آنچه را نیاز داشته، عطا کرده است. دیگر آنکه هر موجودى، به گونه‏اى هدایت شده است که از همه نیروهاى خود در پایندگى حیات استفاده کند و به هدف نهایى وجود خود نائل آید.

هدفمندى آفرینش انسان‏
قرآن بر هدفدارى خلقت انسان به طور ویژه تأکید مى‏کند:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»؛ مؤمنون (23)، آیه 115.؛ «آیا پنداشته‏اید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و به سوى ما بازگشت نمى‏کنید؟»
«أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى»؛ قیامت (75)، آیه .؛ «آیا انسان گمان مى‏کند، به حال خود رها شده است؟»
آیات فوق نشان مى‏دهد که:
1. انسان بیهوده آفریده نشده و آفرینش او هدفدار است.
2. به حال خود واگذار نشده و همواره مورد هدایت، دستگیرى و نظارت خداوند است.
3. مقصد نهایى آفرینش انسان، مبدأ هستى و پروردگار جهانیان است.
آیات دیگرى از قرآن به نحو جزئى و تفصیلى پرده از رازهاى آفرینش برمى‏دارد؛ از جمله:
الف. علم و معرفت‏
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً»؛ طلاق (65)، آیه 12.؛ «خداوند کسى است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز نظیر آن را آفرید. فرمان الهى در میان آنها نازل مى‏شود، تابدانید که خداوند، بر هر چیزى توانا است و به همه موجودات احاطه علمى دارد».
در این آیه آگاهى انسان از علم و قدرت مطلقه خداوند (معرفت پروردگار که تشکیل دهنده بعد معرفتى کمال انسانى است) به عنوان هدف آفرینش معرفى شده است.
ب. آزمایش و امتحان‏
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ ملک (67)، آیه 2.؛ «خداى سبحان، کسى است که مرگ و حیات را رقم زد، تا شما را بیازماید کدامین‏تان عمل شایسته‏ترى دارید؟»
مراد از آزمون الهى کشف رازهاى پوشیده و ناپیدا نیست؛ بلکه منظور از آن، فراهم آوردن شرایط براى رشد استعدادها و شکوفاسازى آن است. چون انسان موجودى مختار است و کمال او اختیارى است، آزمون الهى در مورد انسان این است که همه شرایط گزینش راه نیک و بد را در اختیار او نهد تا استعدادهاى خود را به کمک آنها به فعلیت برساند و راه درست را انتخاب کند.
ج. عبادت‏
«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ ذاریات (51)، آیه 56.؛ «جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا عبادت کنند».
در این آیه، هدف اصلى خلقت عبادت خداى سبحان بیان شده است. در رابطه با اینکه چرا عبادت الهى به عنوان هدف آفرینش ذکر شده توجه به چند نکته لازم است:
یکم. براساس جهان بینى قرآنى، هر حرکت و عمل مثبتى که با انگیزه تقرب به سوى خدا انجام گیرد، عبادت است و عبادت منحصر به مناسک خاصى چون دعا و نیایش نیست. همه فعالیت‏هاى علمى، اقتصادى، سیاسى و... در صورتى که هماهنگ با نظام ارزشى و انگیزه‏هاى الهى باشد، عبادت است و انسان مى‏تواند در همه احوال - حتى خوردن و خوابیدن و مرگ و زندگى - یکپارچه خدایى و در جهت تکامل و تقرب به خدا قرار گیرد: «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ انعام (6)، آیه 162.. البته عبادت به معناى خاص آن؛ یعنى، نیایش و مناسک ویژه، جایگاه خاص و بسیار مهمى در دین دارد.
دوم. توجه به فلسفه عبادت داراى اهمیت بسیارى است. امیرمؤمنان(علیه السلام) در این باره مى‏فرماید: «فَاِنَّ اللَّهِ سُبحانَهُ و تَعالى‏ خَلَقَ الْخَلقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنیاً عَنْ طاعَتِهِم آمِناً مِنْ مَعْصیَتِهِم لأَنَّهُ لاتَضُرِّهُ معصیةُ مَنْ عَصاهُ و لا تَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ أَطاعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه 194.؛ «خداوند سبحان مخلوقات را آفرید؛ در حالى که از اطاعت آنها بى‏نیاز و از معصیتشان در امان بود؛ زیرا نه نافرمانى گناهکاران به او زیان مى‏رساند و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى‏بخشد».

زعشق ناتمام ما، جمال یار مستغنى اس‏ به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روى زیبا را

عبادت، آثار مثبت بسیارى در حیات این جهانى و آن جهانى دارد جهت آگاهى بیشتر در این باره بنگرید: شهید مطهرى، یادداشت‏ها، ج 6، مدخل عبادت، ج 4، مدخل نیایش، تهران: صدرا. و داراى حکمت‏هاى زیادى است؛ از جمله:
1. نیازى فطرى و مطلوبى ذاتى؛
2. راهى به سوى خودیابى و رهایى از پوچى؛
3. پرواز به فراخناى فرامادى هستى و گذر از تنگناى مادیت؛
4. کسب یقین؛
5. پیروزى روح بر بدن؛
6. سلامت و آرامش روان؛
7. ربوبیت و ولایت بر نفس و تسلط بر قواى نفسانى؛
8. تقرب به خدا؛
9. پشتوانه اخلاق و ایمان؛
10. پشتوانه قانون و اجتماع؛
11. پرورش نیکخواهى؛
12. تربیت و سازندگى و... جهت آگاهى بیشتر بنگرید:
الف. حمیدرضا شاکرین، دین‏شناسى و فرق و مذاهب، قم: معارف، 1386.
ب. همو، چلچراغ حکمت (فلسفه احکام و اجتهاد و تقلید)، تهران، کانون اندیشه جوان.
.
د. رحمت الهى‏
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»؛ هود (11)، آیات 118 و 119.
؛ «و اگر پروردگار تو مى‏خواست همه مردم را یک امت متشکل قرار مى‏داد؛ ولى آنان همواره مختلف هستند، مگر آنکه را پروردگارت رحم کند و براى همین آنان را آفریده است». با دقت در محتواى آیات یاد شده روشن مى‏شود که بین این اهداف، چندگانگى و تضادى وجود ندارد؛ بلکه بعضى از اهداف مقدماتى، برخى متوسط و بخشى نیز نهایى و نتیجه هستند. بنابراین براساس آیات قرآنى هدف آفرینش انسان، تجلّى رحمت الهى و قرار دادن انسان در جهت کمال و سعادت پایدار و جاودان است که با گزینش اختیارى راه برتر و پیمودن طریق بندگى و عبودیت پروردگار به دست مى‏آید.

چیستى جن‏

در عالم هستى برخى از موجودات غیرمحسوس‏اند و با حواس طبیعى قابل درک نیستند. یکى از این موجودات «جن» است. جن که در اصل معناى «پوشیدگى» دارد، از چشم انسان پوشیده است. قرآن وجود این موجود را تصدیق کرده و سوره‏اى به نام «جن» در قرآن وجود دارد. در قرآن گاهى از این موجود به «جان» یاد مى‏شود الرحمن (55)، آیه 39 و حجر (15)، آیه 27..
ماهیت و حقیقت این موجود، چندان براى ما روشن نیست؛ ولى از پاره‏اى آیات و روایات مى‏توان به بعضى مشخصات آن دست یافت، از جمله:
1. از آتش آفریده شده و خلق آن پیش از آفرینش انسان است‏ حجر (15)، آیه 27 ؛ الرحمن (55)، آیه 15..
2. مانند انسان مکلف و مسئول است‏ ذاریات (51)، آیه 56..
3. دسته‏اى از آنها مؤمن و گروهى کافر و عده‏اى نیک و برخى زشت کرداراند جن (72)، آیات 11 و 14 و 15 ؛ احقاف (46)، آیه 31..
4. برخى از آنها مرد و پاره‏اى دیگر زن هستند و تولید مثل مى‏کنند جن (72)، آیه 6.
5. زندگى مى‏کنند و مى‏میرند احقاف (46)، آیه 18؛ نگا: المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ پنجم‏1371، ج 20، ص 41..
6. داراى شعور و اراده‏اند و مى‏توانند با سرعت حرکت کنند؛ مانند قصه حضرت سلیمان و تخت بلقیس (ملکه سبا) نمل (27)، آیه 38- 39..
7. مسخّر انسان مى‏گردند؛ در این رابطه قرآن تنها به قضیه حضرت سلیمان اشاره کرده است که علاوه بر پرندگان، وحوش و انسان‏ها، جن نیز در اختیار و به فرمان او بودند نگا: نمل (27)، آیات 17 تا 39 ؛ سبأ(34)، آیه 12 - 14 ؛ انبیاء (21)، آیه 82..
8. در روایات آمده است: جن مؤمن، مسخر پیامبران و امامان مى‏شوند و به آنان خدمت مى‏کنند. کسانى که به اذن الهى ولایتى دارند، مى‏توانند جنیان کافر را نیز تحت فرمان خود درآورند نگا: مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، چاپ دوم 1378 - ص 313 - 312..
9. از پاره‏اى آیات و روایات معلوم مى‏شود که جنیان به پیامبر خدا(ص) ایمان آورده‏اند جن (72)، آیه 1 ؛ احقاف (46)، آیه 29 - 32..
اینکه جن در کجاى زمین قرار دارد، به طور واضح و مشخص مطرح نشده است، اما برخى از روایات، به اماکنى که در آنجا حضور بیشترى دارند اشاره کرده است‏ نگا: معارف قرآن، ص 309 - 311..

چرایى جن‏
با توجه به توضیحات بالا، روشن مى‏شود که جن داراى اراده و اختیار بوده، ولى از جهت آگاهى و شعور از انسان پایین‏تر است.
جن هم مانند انسان، موجودى است که امکان خلقش بوده و فیض و رحمت مطلق الهى به وجود آنها تعلّق گرفته است. خداوند متعال آنها را همچون انسان مختار آفریده و راه کمالشان را مسیر معرفت و عبادت قرار داده است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ ذاریات (51)، آیه 51.. به عبارت دیگر همان فلسفه‏اى که در مورد آفرینش انسان وجود دارد، در مورد جن نیز مطرح است.


جن و انسان‏
اجمالاً مى‏دانیم جن، گاهى در زندگى انسان تأثیر گذاشته و برخى از انسان‏ها نیز در زندگى جنیان مؤثر مى‏باشند. اما این موضوع به دلیل ناپیدا و پنهان بودن، با افسانه‏سازى‏هایى همراه شده که به بیشتر آنها نمى‏توان اعتماد کرد.
جنیان مى‏توانند با برخى از انسان‏ها ارتباط برقرار کنند. برحسب روایات آنان با انبیا و ائمه(ع) ارتباط داشتند. گاهى نیز ارتباط بعضى از انسان‏ها با جن مشرک و کافر، موجب افزایش گمراهى و طغیان آنها مى‏شود: «وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً»؛ جن (72)، آیه 6.؛ «و اینکه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى‏بردند و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیان ایشان مى‏شدند».
بنابراین جن - چه مؤمن و چه کافر با انسان ارتباط برقرار مى‏کند. این موضوع به صراحت در قرآن و روایات وارد شده است‏.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وفات میکائیل علیه السلام

در روایت های اسلامی، ماجرای مرگ میکائیل علیه السلام این گونه به تصویر کشیده شده است: امام ششم علیه السلام فرمود: چون خدا اهل زمین را بمیراند، درنگ کند به اندازه زمانی که خلق بوده اند و به اندازه آنچه آنها را میرانیده و چند برابرش، سپس اهل آسمان اول را میراند، سپس درنگ کند به مانند آنچه خلق را آفریده و مانند آنچه اهل زمین و اهل آسمان اول را میرانده و چند برابر آن، سپس اهل آسمان دوم را بمیراند و به همین ترتیب بیان کرده تا مرگ اهل آسمان هفتم، و فرمود: پس از آن درنگ کند به مانند دوران خلقت و دوران مرگ اهل زمین و اهل هفت آسمان و چند برابر آن، سپس میکائیل علیه السلام را بمیراند، سپس درنگ کند به مانند زمان آفرینش خلق و مانند همه اینها و چند برابر، سپس جبرئیل علیه السلام را بمیراند و پس از درنگ همه این مدت و چند برابرش، اسرافیل علیه السلام را بمیراند و پس از درنگ همه آن مدت و چند برابر، عزرائیل علیه السلام را بمیراند.
گفت: سپس خدا تبارک و تعالی می فرماید: «از آنِ کیست امروزه پادشاهی؟» و خود پاسخ گوید: «از آنِ یگانه قهار. کجایند جبارها؟ کجایند آنان که به معبودی با من ادعا می کردند؟ کجایند متکبران؟ و مانند اینها، سپس درنگ کند به اندازه دوران آفرینش خلق و به اندازه همه این مدت و چند برابر آن همه، سپس زنده کند خلق را و یا بدمد در صور.
عبید بن زراره گوید: گفتم: راستی چنین کاری می شود؟ مدت را طولانی پنداشتم. فرمود: آیا مدتی را که پیش از آفرینش بوده، درازتر است یا اینها؟ گفتم: این. فرمود: مگر آن را دانستی و آمار کردی؟ گفتم: نه. فرمود: پس همچنین است این،چنان که خدای متعال می فرماید: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ تا آنجا که می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ؛ روزی که در صور دمیده شود، پس هر کس در آسمان و زمین است، جز آنان که خدا نخواسته، ترسان و هراسان شوند و به صف محشر درآیند... پس کسی که کاری نیک کرده باشد، بهتر از آن را به او می دهند و ایشان از هول و هراس این روز در امانند».
در آن روز، کوه ها حرکت کرده و فرو می ریزند و زمین به لرزه درمی آید و هر زن شیردهی کودک خود را فراموش می کند و حامله ها سقط جنین می کنند و همه مردم از خود بی خود می شوند و گویا مست گشته اند و محاسن سیاه جوانان سفید شود و هر کس به گوشه ای پناه برد. سپس خداوند دستور نفخه ای دیگر را به اسرافیل می دهد و از آن سری که به طرف زمین است، صدایی بیرون می آید و کسی را زنده نمی گذارد، مگر کسانی که بخواهند زنده بمانند، مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل علیهما السلام ، آن گاه خداوند از عزرائیل علیه السلام می پرسد:
چه کسانی باقی مانده اند؟ می گوید: این چهار فرشته. سپس امر می کند که آن سه فرشته را قبض روح کند و بعد می پرسد: چه کسی باقی مانده؟ عزرائیل علیه السلام می گوید: بنده ضعیف تو، عزرائیل. خطاب می رسد: تو هم بمیر و در این موقع عزرائیل علیه السلام صیحه ای می زند که اگر مردم پیش از مردنشان آن را شنیده بودند، همه می مردند. اینجاست که عزرائیل علیه السلام ، تلخی مرگ را می چشد و می گوید: اگر می دانستم مرگ به این تلخی است، با مؤمنان بیشتر مدارا می کردم. در این موقع، کسی زنده نمی ماند و خداوند خطاب می کند: «ای دنیا ! کجا رفتند پادشاهان و شاهزادگان و مستکبران و ستمگران و مال دارانی که حقوق واجب را ادا نکردند؟ و امروز پادشاهی از آن چه کسی است؟» چون کسی پاسخ نگوید، خودش می فرماید: «پادشاهی از آن خدای یکتای توانمند است».
سپس تومار آسمان ها و ستارگان را درهم می پیچد و کوه ها را متلاشی می سازد و این زمین را به زمینی که در آن معصیت نشده باشد، تبدیل می کند؛ زمینی که خونی به ناحق در آن نریخته و وسیع و گسترده باشد و کوه و تپه و گیاهی در آن وجود ندارد، چنان که در آغاز چنین بوده است و آسمان ها را هم تبدیل نماید و همه مردم به امر خدا در پیشگاه حق حاضر شوند.
و چنان که پیش از خلقت آسمان ها و زمین، عرش بر روی آب قرار داشت ، دوباره آن را به حال اول برگرداند، سپس به آسمان ها دستور می دهد که چهل شبانه روز بر زمین ببارد تا همه جا را آب فرا گیرد و اجزای بدن مردگان در آب جمع شود، سپس جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام و حاملان عرش را زنده نماید و به اسرافیل علیه السلام فرمان می دهد که در صور (بعثت) بدمد و ارواح خلایق از سوراخ های آن مانند مور و ملخ بیرون آیند و میان زمین و آسمان پر گردد و به زمین آیند و به جسدهای خود که در قبرها خوابیده، ملحق شوند و به امر خدا زنده گردند و از قبرها بیرون آیند، چنان که در قرآن می فرماید:
یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ. (معارج: 43)
آن روز به شتاب از قبرها بیرون آیند، گویی به سوی بت ها می دوند، در حالی که چشم هایشان از شرم و ترس به زیر افتاده و پرده ای از ذلت آنها را پوشانده است. این، همان روزی است که به آنها وعده داده می شد.
سپس مردم را به عرصه محشر بیاورند و خداوند به آفتاب امر می کند که از آسمان چهارم به آسمان دنیا فرود آید تا گرمی اش به مردم بیشتر برسد. بدین ترتیب گرمای آن، بر مردم در آزار و عطش غلبه می کند و همه بدنشان را عرق فرا می گیرد و با بدن برهنه و تشنه برانگیخته شوند و زبانشان در دهان آویزان گردد. در این موقع، چنان گریه می کنند که اشکشان تمام شود و بعد به جای آن خون گریه می کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جایگاه میکائیل(یکی از فرشتگان)

همان گونه که پیش از این نیز بیان شد، جناب میکائیل علیه السلام ، که رتبه و جایگاه والایی دارد، اقرار به میکائیل از جمله ضروریت های اسلامی است که انکار آن سبب خروج از اسلام و ارتداد میشود. بدین ترتیب، در روایت ها از ایشان با عبارت هایی مانند «اکرم الخلق علی الله» (با کرامت ترین خلایق نزد خداوند متعال)؛ «خیرة الله»(برگزیده خداوند) یا «صفوة الله من الملائکه» (برگزیده ملائک) یاد شده است. خداوند سبحان نیز از او با تعبیر «میکال» نام می برد:
مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جبرئیل وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ. (بقره: 98)
کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد، [کافر است و] خداوند دشمن کافران است.
با در نظر گرفتن عبرانی بودن پسوند ایل، معنای واژه جبرئیل، عبدالله و میکائیل معادل عبیدالله گفته شده است که البته مرحوم طبرسی این نظر را رد کرده و این دو را واژگان عجمیِ وارد شده به عربی دانسته است. در برخی منابع، نام میکائیل را «عبد الرزاق» و کنیه اش را «ابوالغنائم» نوشته اند.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در توصیف عظمت خلقت میکائیل علیه السلام فرمود: «هرگاه میکائیل بخواهد به زمین بیاید، یک پای او در آسمان هفتم قرار می گیرد و پای دیگرش بر زمین هفتم».مرحوم مجلسی می نویسد: «میکائیل رئیس ملائکی است که با ارزاق مردم نسبت پیدا می کنند، مانند ملائکه ابرها، رعد و برق ها، بادها، باران ها،... .»بنا بر آنچه در برخی منابع آمده، مأموریتِ کشیدن صراط بر روی جهنم، بر عهده میکائیل نهاده شده است.
در منابع اهل سنت، گزارش های بسیار اندکی درباره این فرشته الهی یافت می شود که درباره سلام بر صالحان در انتهای نماد نخندیدن میکائیل از زمان خلقت جهنم، نسبت دادن برخی فضایل میکائیلی ـ علوی به دیگران، ماجرای حضور غبار آلود میکائیلو برخی گزارش های دیگر است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حقیقت ملائکه ازدیدگاه ادیان مختلف

در تفسیر اطیب البیان به فراخور مطلب در چند جا از موضوع حقیقت ملائکه سخن به میان آمده است. مفسر در ابتدا این نکته را یاد آور می شود که حکمای الهی و حکمای طبیعی و علمای اسلام در حقیقت ملائکه، اختلاف دارند، به گونه ای که حکمای الهی، ملائکه را از عالم عقول و مجردات، حکمای طبیعی، قوای عالم طبیعت و برخی از ارباب حدیث، آنها را اجسام لطیفه تصور کرده اند و سپس به این می پردازد که محققان از متکلمین معتقدند ملائکه، اجسام لطیفه نورانی الهی هستند که بر تصرفات سریع و افعال و کارهای مشکل و به اشکال مختلف درآمدن قادرند، صاحبان عقول، افهامند، مسکن آنها آسمان هاست و بعضی از آنها در نزد خدا از بعضی دیگر از حیث درجه و مقام، مقرب ترند و آیه: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» شاهد این مدعاست. بیشتر مسلمانان نیز اعتقادشان نسبت به ملائکه به همین منوال است. در اخبار اهل بیت علیهم السلام هم شواهدی وجود دارد که بر این امر دلالت دارد. دیدگاه های دیگری نیز در این باره در تفاسیر آمده که بدین قرار است:
«عقیده بت پرستان در باره ملائکه این است که ملائکه همان کواکب و ستارگان هستند که موصوف به سعد و نحس می باشند و آنها زنده و ناطقند. کواکب مسعّدات، ملائکه رحمتند و منحسات، ملائکه عذابند.
لکن مجوس و ثنویه می گویند نور و ظلمت دو جوهر حساس و دو قادر متضادند در نفس و صورت و مختلفند در فعل و تدبیر. پس جوهر نور، فاضل و خیر و پاک و صاحب بوی خوش و کریم النفس است که همیشه نفع می رساند نه ضرر و دواماً زنده می کند و نمی راند و ظلمت ضد نور است. پس از نور متولد می شوند اولیا که آنها ملائکه اند، نه از راه تناکح، بلکه مانند تولد حکمت از حکیم و تولد روشنی از روشنایی دهنده و از ظلمت متولد می شوند اعدا که آنها شیاطینند، نه از راه تناکح، بلکه از راه تولد سفه از سفیه، ولی عده ای نوشته اند: ملائکه جواهر مجردند و جسم نیستند و مکان ندارند و بعضی از اینها طایفه نصاری هستند که می گویند آنها نفوس ناطقه اند که در ابدان قرار ندارند. پس اگر آنها خیره صافیه باشند، ملائکه اند و اگر از نفوس شریره و کثیفه اند، شیاطینند و فلاسفه آنها گفته اند ملائکه نفوس ناطقه اند، ولی مخالف نوع نفوس ناطقه بشر هستند و آنها از نظر قوه از انسان اکملند و از نظر علم از انسان اعلمند و نسبت نفوس آنها به نفوس بشر مانند آفتاب است نسبت به روشنایی آفتاب. پس بعضی از آنها نفوس ناطقه فلکیه اند و بعضی از آنها عقول مجرده اند».
درباره شناخت ملائکه بیان این نکته خالی از لطف نیست:
«هیچ گونه وسیله حسی و تجربه ای و عقلی و قیاسی و راه دیگری برای شناختن و حقیقت ملائکه در کار نیست، مگر از طریق وحی که از طرف خدا به زبان پیامبرانش جاری شده باشد. پس کسی که به وحی ایمان داشته باشد، حتماً باید به ملائکه هم ایمان داشته باشد؛ زیرا وحی (نظیر قرآن) به طور صریح به نحوی از ملائکه خبر می دهد که قابل تفسیر و تأویل نیست.
کسی که اساساً منکر وحی باشد، در هر حال جایز نیست که راجع به ملائکه با وی گفت وگو نمود».
مرحوم آیت الله طیب درباره حقیقت ملائکه چند قول را به این شرح آورده است:
«قول اول، قول کسانی است که اصلاً منکر وجود ملائکه می باشند و این طایفه طبیعیونند که معتقدند که ورای حس و ماده موجودی نیست؛
قول دوم، قول کسانی است که ملائکه را قوای طبیعی می دانند که خداوند در اشیا قرار داده؛
قول سوم گفته عده ای از مشرکین و عبده کواکب است که می گویند ستارگان آسمان دارای شعورند و بعضی سعد و بعضی نحسند. نفوس کواکب سعده، ملائکه و نفوس کواکب نحسه، شیاطین می باشند؛
قول چهارم، عقیده مجوس است که به دو اصل قائلند: یزدان و اهرمن و می گویند ملائکه از جوهر نورانی یزدان و شیاطین از جوهر ظلمانی اهرمن به وجود می آیند، نه به طور تناسل، بلکه مانند پیدایش حکمت از حکیم و ضیاء از مضی ء و سفاهت از سفیه؛
قول پنجم، قول نصاری است که می گویند نفس انسان بعد از مردن تعلق می گیرد به قالب مثالی؛ نفوس خیّره، ملائکه هستند و نفوس شریره، شیاطین؛
قول ششم، قول کسانی که ملائکه را از جواهر مجرده می دانند که به عالم عقول تعبیر می کنند از عقول طولیّه بنا بر مسلک افلاطون و از عقول عرضیّه بنا بر مسلک ارسطو؛
قول هفتم، کسانی که ملائکه را دختران خدا می دانند که قرآن از قول آنها گوید: «اسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ»،
قول هشتم، قول به اینکه آنها اجسام لطیفه اند که به صور مختلفه متشکل می شوند. اکثر حکما به این قول قائل ند و از آیات قرآنی هم همین مفاد معلوم می شود، مانند قول خدای تعالی: «جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»؛
قول نهم، کسانی که آنها را دارای صورت بدون ماده می دانند؛ قالب مثالی برزخی و مُثُل افلاطونی؛
قول دهم، مسلک تحقیق است و توضیح این مسلک مبتنی بر بیانی است و آن، این است که دلیل بر وجود ملائکه منحصر است به گفته شرع و دلیل عقلی بر وجود آنها نداریم و دلیلی که حکما بر وجود آنها اقامه کرده اند، تمام نیست و دلیل حسی هم بر وجود آنها نداریم؛ زیرا معلوم نیست ادعای کسانی که مدعی مشاهده آنها بوده اند، صحیح باشد و بر فرض صحت، معلوم نیست مشاهد آنها ملک باشد، چنان که وجود جن و شیاطین هم از راه شرع ثابت است، نه به قاعده امکان اخسّ و نه به دلیل حسی تمام است، ولی حقیقت ملائکه نیز از لسان شرع و آیات قرآنی معلوم نیست، ولی حقیقت شیاطین و جن که از آتش خلق شده اند، از قرآن و احادیث استفاده می شود، چنان که قبلاً هم تذکر داده ایم.
مرحوم سبزواری در منظومه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده «سُئل امیرُالمؤمنین علیه السلام عَنِ الْعالم العلویّ فقال صُورٌ خالیةٌ عَنِ الْمواد عاریةٌ عَن القوَّة وَ الْاِستعداد تَجلَّی لَها رَبُّهَا فاَشْرَقتْ الحدیث»، ولی مدرک این حدیث معلوم نیست و همچنین آیات قرآن و ظواهر اخبار هم دلیل بر جسمانیت آنها نیست؛ زیرا دارای اجنحه بودن و صعود و نزول کردن و یا در حال قیام و قعود بودن آنها و همچنین اینکه انبیا آنها را مشاهده کرده و با آنها حرف زده اند، هیچ کدام مانع از صورت بلا ماده بودن آنها نیست ».
ابن میثم نیز ضمن شرح نهج البلاغه، درباره حقیقت ملائکه به صورت مفصل سخن گفته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دانلود فیلم و موزیک رایگان