ذوالکـفـل (حزقیل ) سـومـیـن پـیـامـبـر بـعـد از مـوسـى ، حـزقـیـل (ذوالکـفـل ) بـود. حـزقـیـل پـیـامـبـرى بـود بـا خـردى تـابـنـاک و صـبـرى شـگـرف در ردیـف ادریـس و اسماعیل .

در روزگـارى کـه او بـر عـده اى از بنى اسرائیل پیامبرى مى فرمود، دشمنى خطرناک از پادشاهان قلمرو مجاور او، به بنى اسرائیل حمله ور شد.

آن بـزرگـمرد، بنا به وظیفه پیامبرى ، امر به جهاد و دفاع فرمود و مردم به فرمان او گردن نهادند، اما سخت با اکراه .

مـیـدان جـنـگ ، در هامونى بیرون شهر واقع بود که از دو طرف ، هم از ناحیه دشمن و هم از جانب یاران حزقیل ، به تپه هایى منتهى مى شد.

حـزقـیل سپاه خود را در برابر دشمن به دقت آراست ، به سبک جنگهاى آن روز، طلایه در پـیـش ، مـیـمـنـه و میسره در دو جانب ، قلب در وسط و عقبدار در پشت سر و سپاه او غرق در سـلاح بـود، با تیغهاى آخته و زوبین و تیر و نیزه . اما سپاه دشمن بیشتر و آماده تر به نظر مى رسید.

ضـعـف ایمان در سپاه حزقیل از یک سو و قدرت ظاهرى سپاه دشمن و پچ پچ ها و دمدمه هاى یـاس آور مـنـافـقـان از سـوى دیـگـر، کـم کـم آرامـش را از سـپـاه حـزقـیـل گـرفـت و آنـگـاه ، پـیـش از آن کـه جـنگ آغاز شود، نخست سربازان از مؤخره سپاه گریختند و سپس تمام لشکر رو به فرار گذاشت .

حـزقـیـل ، هـر چه آنان را به مقاومت دلیرانه در برابر دشمن تشویق کرد، سودى نبخشید. آنان ننگ و خوارى را بر دلیرى و بردبارى ترجیح دادند.

دشـمـن کـه حـریـفـى در بـرابـر خـود نـیـافـت ، از هـمـان راه کـه آمـده بـود بـازگـشـت . حزقیل سپاه خود را نفرین کرد و خداوند همه آنان را، با اسبهایى که بر آن سوار بودند، هـلاک فرمود.

حزقیل که از پس سپاه روانه بود، آنان را در صحراى پیش روى هلاک شده یـافـت . مـنـظـره دلخـراش هـلاکـت آن سـپـاه انـبوه از یک سو و رافت و مهربانى پیامبرانه حزقیل از سوى دیگر، دل او را سخت به درد آورد و با خداوند به مناجات پرداخت :

- پروردگارا! هر چند من بر آنان خشمگین شدم و آنان از فرمان مقدس جهاد تن زدند. اما به هـر حـال از بـنـدگـان تـو و پـرستندگان ذات بزرگوار و عزیز تو بودند. از تو به تضرع خواستارم که بر آنان رحمت آورى و ایشان را ببخشایى !

خـداوند بزرگ و مهربان ، دعاى آن بزرگوار را پذیرفت و همه آنان را، دیگر بار زنده ساخت .