۱۷ مطلب با موضوع «فرشتگان و ملائکه» ثبت شده است

وفات میکائیل علیه السلام

در روایت های اسلامی، ماجرای مرگ میکائیل علیه السلام این گونه به تصویر کشیده شده است: امام ششم علیه السلام فرمود: چون خدا اهل زمین را بمیراند، درنگ کند به اندازه زمانی که خلق بوده اند و به اندازه آنچه آنها را میرانیده و چند برابرش، سپس اهل آسمان اول را میراند، سپس درنگ کند به مانند آنچه خلق را آفریده و مانند آنچه اهل زمین و اهل آسمان اول را میرانده و چند برابر آن، سپس اهل آسمان دوم را بمیراند و به همین ترتیب بیان کرده تا مرگ اهل آسمان هفتم، و فرمود: پس از آن درنگ کند به مانند دوران خلقت و دوران مرگ اهل زمین و اهل هفت آسمان و چند برابر آن، سپس میکائیل علیه السلام را بمیراند، سپس درنگ کند به مانند زمان آفرینش خلق و مانند همه اینها و چند برابر، سپس جبرئیل علیه السلام را بمیراند و پس از درنگ همه این مدت و چند برابرش، اسرافیل علیه السلام را بمیراند و پس از درنگ همه آن مدت و چند برابر، عزرائیل علیه السلام را بمیراند.
گفت: سپس خدا تبارک و تعالی می فرماید: «از آنِ کیست امروزه پادشاهی؟» و خود پاسخ گوید: «از آنِ یگانه قهار. کجایند جبارها؟ کجایند آنان که به معبودی با من ادعا می کردند؟ کجایند متکبران؟ و مانند اینها، سپس درنگ کند به اندازه دوران آفرینش خلق و به اندازه همه این مدت و چند برابر آن همه، سپس زنده کند خلق را و یا بدمد در صور.
عبید بن زراره گوید: گفتم: راستی چنین کاری می شود؟ مدت را طولانی پنداشتم. فرمود: آیا مدتی را که پیش از آفرینش بوده، درازتر است یا اینها؟ گفتم: این. فرمود: مگر آن را دانستی و آمار کردی؟ گفتم: نه. فرمود: پس همچنین است این،چنان که خدای متعال می فرماید: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ تا آنجا که می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ؛ روزی که در صور دمیده شود، پس هر کس در آسمان و زمین است، جز آنان که خدا نخواسته، ترسان و هراسان شوند و به صف محشر درآیند... پس کسی که کاری نیک کرده باشد، بهتر از آن را به او می دهند و ایشان از هول و هراس این روز در امانند».
در آن روز، کوه ها حرکت کرده و فرو می ریزند و زمین به لرزه درمی آید و هر زن شیردهی کودک خود را فراموش می کند و حامله ها سقط جنین می کنند و همه مردم از خود بی خود می شوند و گویا مست گشته اند و محاسن سیاه جوانان سفید شود و هر کس به گوشه ای پناه برد. سپس خداوند دستور نفخه ای دیگر را به اسرافیل می دهد و از آن سری که به طرف زمین است، صدایی بیرون می آید و کسی را زنده نمی گذارد، مگر کسانی که بخواهند زنده بمانند، مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل علیهما السلام ، آن گاه خداوند از عزرائیل علیه السلام می پرسد:
چه کسانی باقی مانده اند؟ می گوید: این چهار فرشته. سپس امر می کند که آن سه فرشته را قبض روح کند و بعد می پرسد: چه کسی باقی مانده؟ عزرائیل علیه السلام می گوید: بنده ضعیف تو، عزرائیل. خطاب می رسد: تو هم بمیر و در این موقع عزرائیل علیه السلام صیحه ای می زند که اگر مردم پیش از مردنشان آن را شنیده بودند، همه می مردند. اینجاست که عزرائیل علیه السلام ، تلخی مرگ را می چشد و می گوید: اگر می دانستم مرگ به این تلخی است، با مؤمنان بیشتر مدارا می کردم. در این موقع، کسی زنده نمی ماند و خداوند خطاب می کند: «ای دنیا ! کجا رفتند پادشاهان و شاهزادگان و مستکبران و ستمگران و مال دارانی که حقوق واجب را ادا نکردند؟ و امروز پادشاهی از آن چه کسی است؟» چون کسی پاسخ نگوید، خودش می فرماید: «پادشاهی از آن خدای یکتای توانمند است».
سپس تومار آسمان ها و ستارگان را درهم می پیچد و کوه ها را متلاشی می سازد و این زمین را به زمینی که در آن معصیت نشده باشد، تبدیل می کند؛ زمینی که خونی به ناحق در آن نریخته و وسیع و گسترده باشد و کوه و تپه و گیاهی در آن وجود ندارد، چنان که در آغاز چنین بوده است و آسمان ها را هم تبدیل نماید و همه مردم به امر خدا در پیشگاه حق حاضر شوند.
و چنان که پیش از خلقت آسمان ها و زمین، عرش بر روی آب قرار داشت ، دوباره آن را به حال اول برگرداند، سپس به آسمان ها دستور می دهد که چهل شبانه روز بر زمین ببارد تا همه جا را آب فرا گیرد و اجزای بدن مردگان در آب جمع شود، سپس جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام و حاملان عرش را زنده نماید و به اسرافیل علیه السلام فرمان می دهد که در صور (بعثت) بدمد و ارواح خلایق از سوراخ های آن مانند مور و ملخ بیرون آیند و میان زمین و آسمان پر گردد و به زمین آیند و به جسدهای خود که در قبرها خوابیده، ملحق شوند و به امر خدا زنده گردند و از قبرها بیرون آیند، چنان که در قرآن می فرماید:
یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ. (معارج: 43)
آن روز به شتاب از قبرها بیرون آیند، گویی به سوی بت ها می دوند، در حالی که چشم هایشان از شرم و ترس به زیر افتاده و پرده ای از ذلت آنها را پوشانده است. این، همان روزی است که به آنها وعده داده می شد.
سپس مردم را به عرصه محشر بیاورند و خداوند به آفتاب امر می کند که از آسمان چهارم به آسمان دنیا فرود آید تا گرمی اش به مردم بیشتر برسد. بدین ترتیب گرمای آن، بر مردم در آزار و عطش غلبه می کند و همه بدنشان را عرق فرا می گیرد و با بدن برهنه و تشنه برانگیخته شوند و زبانشان در دهان آویزان گردد. در این موقع، چنان گریه می کنند که اشکشان تمام شود و بعد به جای آن خون گریه می کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جایگاه میکائیل(یکی از فرشتگان)

همان گونه که پیش از این نیز بیان شد، جناب میکائیل علیه السلام ، که رتبه و جایگاه والایی دارد، اقرار به میکائیل از جمله ضروریت های اسلامی است که انکار آن سبب خروج از اسلام و ارتداد میشود. بدین ترتیب، در روایت ها از ایشان با عبارت هایی مانند «اکرم الخلق علی الله» (با کرامت ترین خلایق نزد خداوند متعال)؛ «خیرة الله»(برگزیده خداوند) یا «صفوة الله من الملائکه» (برگزیده ملائک) یاد شده است. خداوند سبحان نیز از او با تعبیر «میکال» نام می برد:
مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جبرئیل وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ. (بقره: 98)
کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد، [کافر است و] خداوند دشمن کافران است.
با در نظر گرفتن عبرانی بودن پسوند ایل، معنای واژه جبرئیل، عبدالله و میکائیل معادل عبیدالله گفته شده است که البته مرحوم طبرسی این نظر را رد کرده و این دو را واژگان عجمیِ وارد شده به عربی دانسته است. در برخی منابع، نام میکائیل را «عبد الرزاق» و کنیه اش را «ابوالغنائم» نوشته اند.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در توصیف عظمت خلقت میکائیل علیه السلام فرمود: «هرگاه میکائیل بخواهد به زمین بیاید، یک پای او در آسمان هفتم قرار می گیرد و پای دیگرش بر زمین هفتم».مرحوم مجلسی می نویسد: «میکائیل رئیس ملائکی است که با ارزاق مردم نسبت پیدا می کنند، مانند ملائکه ابرها، رعد و برق ها، بادها، باران ها،... .»بنا بر آنچه در برخی منابع آمده، مأموریتِ کشیدن صراط بر روی جهنم، بر عهده میکائیل نهاده شده است.
در منابع اهل سنت، گزارش های بسیار اندکی درباره این فرشته الهی یافت می شود که درباره سلام بر صالحان در انتهای نماد نخندیدن میکائیل از زمان خلقت جهنم، نسبت دادن برخی فضایل میکائیلی ـ علوی به دیگران، ماجرای حضور غبار آلود میکائیلو برخی گزارش های دیگر است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حقیقت ملائکه ازدیدگاه ادیان مختلف

در تفسیر اطیب البیان به فراخور مطلب در چند جا از موضوع حقیقت ملائکه سخن به میان آمده است. مفسر در ابتدا این نکته را یاد آور می شود که حکمای الهی و حکمای طبیعی و علمای اسلام در حقیقت ملائکه، اختلاف دارند، به گونه ای که حکمای الهی، ملائکه را از عالم عقول و مجردات، حکمای طبیعی، قوای عالم طبیعت و برخی از ارباب حدیث، آنها را اجسام لطیفه تصور کرده اند و سپس به این می پردازد که محققان از متکلمین معتقدند ملائکه، اجسام لطیفه نورانی الهی هستند که بر تصرفات سریع و افعال و کارهای مشکل و به اشکال مختلف درآمدن قادرند، صاحبان عقول، افهامند، مسکن آنها آسمان هاست و بعضی از آنها در نزد خدا از بعضی دیگر از حیث درجه و مقام، مقرب ترند و آیه: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» شاهد این مدعاست. بیشتر مسلمانان نیز اعتقادشان نسبت به ملائکه به همین منوال است. در اخبار اهل بیت علیهم السلام هم شواهدی وجود دارد که بر این امر دلالت دارد. دیدگاه های دیگری نیز در این باره در تفاسیر آمده که بدین قرار است:
«عقیده بت پرستان در باره ملائکه این است که ملائکه همان کواکب و ستارگان هستند که موصوف به سعد و نحس می باشند و آنها زنده و ناطقند. کواکب مسعّدات، ملائکه رحمتند و منحسات، ملائکه عذابند.
لکن مجوس و ثنویه می گویند نور و ظلمت دو جوهر حساس و دو قادر متضادند در نفس و صورت و مختلفند در فعل و تدبیر. پس جوهر نور، فاضل و خیر و پاک و صاحب بوی خوش و کریم النفس است که همیشه نفع می رساند نه ضرر و دواماً زنده می کند و نمی راند و ظلمت ضد نور است. پس از نور متولد می شوند اولیا که آنها ملائکه اند، نه از راه تناکح، بلکه مانند تولد حکمت از حکیم و تولد روشنی از روشنایی دهنده و از ظلمت متولد می شوند اعدا که آنها شیاطینند، نه از راه تناکح، بلکه از راه تولد سفه از سفیه، ولی عده ای نوشته اند: ملائکه جواهر مجردند و جسم نیستند و مکان ندارند و بعضی از اینها طایفه نصاری هستند که می گویند آنها نفوس ناطقه اند که در ابدان قرار ندارند. پس اگر آنها خیره صافیه باشند، ملائکه اند و اگر از نفوس شریره و کثیفه اند، شیاطینند و فلاسفه آنها گفته اند ملائکه نفوس ناطقه اند، ولی مخالف نوع نفوس ناطقه بشر هستند و آنها از نظر قوه از انسان اکملند و از نظر علم از انسان اعلمند و نسبت نفوس آنها به نفوس بشر مانند آفتاب است نسبت به روشنایی آفتاب. پس بعضی از آنها نفوس ناطقه فلکیه اند و بعضی از آنها عقول مجرده اند».
درباره شناخت ملائکه بیان این نکته خالی از لطف نیست:
«هیچ گونه وسیله حسی و تجربه ای و عقلی و قیاسی و راه دیگری برای شناختن و حقیقت ملائکه در کار نیست، مگر از طریق وحی که از طرف خدا به زبان پیامبرانش جاری شده باشد. پس کسی که به وحی ایمان داشته باشد، حتماً باید به ملائکه هم ایمان داشته باشد؛ زیرا وحی (نظیر قرآن) به طور صریح به نحوی از ملائکه خبر می دهد که قابل تفسیر و تأویل نیست.
کسی که اساساً منکر وحی باشد، در هر حال جایز نیست که راجع به ملائکه با وی گفت وگو نمود».
مرحوم آیت الله طیب درباره حقیقت ملائکه چند قول را به این شرح آورده است:
«قول اول، قول کسانی است که اصلاً منکر وجود ملائکه می باشند و این طایفه طبیعیونند که معتقدند که ورای حس و ماده موجودی نیست؛
قول دوم، قول کسانی است که ملائکه را قوای طبیعی می دانند که خداوند در اشیا قرار داده؛
قول سوم گفته عده ای از مشرکین و عبده کواکب است که می گویند ستارگان آسمان دارای شعورند و بعضی سعد و بعضی نحسند. نفوس کواکب سعده، ملائکه و نفوس کواکب نحسه، شیاطین می باشند؛
قول چهارم، عقیده مجوس است که به دو اصل قائلند: یزدان و اهرمن و می گویند ملائکه از جوهر نورانی یزدان و شیاطین از جوهر ظلمانی اهرمن به وجود می آیند، نه به طور تناسل، بلکه مانند پیدایش حکمت از حکیم و ضیاء از مضی ء و سفاهت از سفیه؛
قول پنجم، قول نصاری است که می گویند نفس انسان بعد از مردن تعلق می گیرد به قالب مثالی؛ نفوس خیّره، ملائکه هستند و نفوس شریره، شیاطین؛
قول ششم، قول کسانی که ملائکه را از جواهر مجرده می دانند که به عالم عقول تعبیر می کنند از عقول طولیّه بنا بر مسلک افلاطون و از عقول عرضیّه بنا بر مسلک ارسطو؛
قول هفتم، کسانی که ملائکه را دختران خدا می دانند که قرآن از قول آنها گوید: «اسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ»،
قول هشتم، قول به اینکه آنها اجسام لطیفه اند که به صور مختلفه متشکل می شوند. اکثر حکما به این قول قائل ند و از آیات قرآنی هم همین مفاد معلوم می شود، مانند قول خدای تعالی: «جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»؛
قول نهم، کسانی که آنها را دارای صورت بدون ماده می دانند؛ قالب مثالی برزخی و مُثُل افلاطونی؛
قول دهم، مسلک تحقیق است و توضیح این مسلک مبتنی بر بیانی است و آن، این است که دلیل بر وجود ملائکه منحصر است به گفته شرع و دلیل عقلی بر وجود آنها نداریم و دلیلی که حکما بر وجود آنها اقامه کرده اند، تمام نیست و دلیل حسی هم بر وجود آنها نداریم؛ زیرا معلوم نیست ادعای کسانی که مدعی مشاهده آنها بوده اند، صحیح باشد و بر فرض صحت، معلوم نیست مشاهد آنها ملک باشد، چنان که وجود جن و شیاطین هم از راه شرع ثابت است، نه به قاعده امکان اخسّ و نه به دلیل حسی تمام است، ولی حقیقت ملائکه نیز از لسان شرع و آیات قرآنی معلوم نیست، ولی حقیقت شیاطین و جن که از آتش خلق شده اند، از قرآن و احادیث استفاده می شود، چنان که قبلاً هم تذکر داده ایم.
مرحوم سبزواری در منظومه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده «سُئل امیرُالمؤمنین علیه السلام عَنِ الْعالم العلویّ فقال صُورٌ خالیةٌ عَنِ الْمواد عاریةٌ عَن القوَّة وَ الْاِستعداد تَجلَّی لَها رَبُّهَا فاَشْرَقتْ الحدیث»، ولی مدرک این حدیث معلوم نیست و همچنین آیات قرآن و ظواهر اخبار هم دلیل بر جسمانیت آنها نیست؛ زیرا دارای اجنحه بودن و صعود و نزول کردن و یا در حال قیام و قعود بودن آنها و همچنین اینکه انبیا آنها را مشاهده کرده و با آنها حرف زده اند، هیچ کدام مانع از صورت بلا ماده بودن آنها نیست ».
ابن میثم نیز ضمن شرح نهج البلاغه، درباره حقیقت ملائکه به صورت مفصل سخن گفته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بهره مندی از امداد ملائکه

در روایت ها، نکته هایی برای بهره مندی از امدادها و عنایت های ملائکه گفته شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم.٭


صبر در بیماری
امام هفتم علیه السلام فرمود: «چون بنده ای بیمار شود، خدا به فرشته دست چپ وحی کند: «تا در بند من است، بر او گناهی ننویس» و به دست راستی وحی کند: هر کار نیکی که در تندرستی او برای او می نوشتی، بنویس».

عیادت از بیماران
امام ششم علیه السلام می فرماید: «هرکه یک بیمار مسلمان را عیادت کند، خدا تا همیشه به او هفتاد هزار فرشته گمارد تا در بند او در آیند و تا قیامت تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر گویند و نیمی از نمازشان برای عیادت کننده بیمار باشد».

رعایت آداب منزل
امام باقر علیه السلام فرموده است: «جبرئیل گفت: یا رسول اللّه ما در خانه ای که در آن صورت آدمی باشد و در آن بول شود و یا در آن سگ باشد، وارد نمی شویم».

دیدار و احوالپرسی از برادر مؤمن


1. رسول خدا صلی الله علیه و آله
جبرئیل به من گفت: خدای عزّوجلّ فرشته ای به زمین فروآورد و او رفت تا به در خانه رسید ای که مردی از صاحب خانه اجازه ورود می خواست، به او گفت: تو چه نیازی به صاحب این خانه داری؟ گفت: برادر مسلمان من است و برای رضایت خدای تبارک و تعالی به دیدار او آمدم. گفت: تنها برای همین آمدی؟ گفت: بله. فرشته گفت: خدا مرا به سوی تو فرستاده و به تو سلام داده و فرموده: «بهشت برای تو واجب است» و افزود که خدای عزّوجلّ می فرماید: «هر مسلمانی برادر مسلمانش را دیدن کند، او را دیدن نکرده، بلکه مرا دیدن کرده و ثوابش بهشت است».

2. امام جعفر صادق علیه السلام
هر که برادرش را برای خدا دیدار کند در بیماری یا تندرستی، و نیرنگی به او نزند و عوضی نخواهد، خدا بر او هفتاد هزار فرشته می گمارد که پشت سر او با صدای بلند می گویند: «پاکی و بهشت بر تو خوش باد، شما زوار خدایید، مهمانان رحمانید،» تا به خانه اش برگردد. یسیر به او گفت قربانت گر چه راه دور باشد؟ فرمود: آری، ای یسیر! گر چه یک سال باشد، خدا جواد است و فرشته های بسیاری بدرقه اش کنند تا به خانه اش برگردد.

3. امام محمد باقر علیه السلام
مؤمن از خانه بیرون آید تا برادرش را دیدن کند و خدای عزّوجلّ فرشته ای به ‍ دو فرستد تا بالی در زمین نهد و بالی در آسمان، او را جوید تا چون به ‍ منزل او درآید. خدای تبارک و تعالی ندا کند: ای بنده که حقم را بزرگ ‍ داشتی و از آثار پیغمبرم پیروی کردی، باید تو را بزرگ ‍ دارم؛ بخواه تا به ‍ تو بدهم، دعا کن تا اجابت کنم، خموش شو و من آغاز کنم. چون برگردد، آن فرشته بدرقه اش کند و با بالش او را سایه اندازد تا به ‍ خانه اش در آید و خدا تبارک و تعالی ندایش کند: ای بنده که حقم را بزرگ داشتی، بر من باید ارجمندت دارم، بهشتم را بایست تو کردم و در باره بنده هایم تو را شفیع نمودم.
آن حضرت در کلامی دیگر نیز فرموده است:
راستی چون دو مؤمن برخورند و به هم دست دهند، خدا عزّوجلّ رحمت بر آنها فرو آرد و 99 آن از آن پرمحبت تر آنها است نسبت به یارش و چون همراه شوند، رحمت آنها را فرو گیرد و چون بنشینند و با هم گفت وگو کنند، فرشته های حافظ به هم گویند: ما کنار رویم؛ شاید رازی دارند و خدا خواسته نهان باشد. گفتم: مگر نه اینکه خدا فرماید: «هیچ لفظی نگوید جز اینکه رقیب و عتیه بر او هستند.» (ق:18) فرمود: «ای ابا اسحاق! اگر حافظان نشنوند، البته خدای دانای راز بشنود و ببیند».

4. امام جعفرصادق علیه السلام
هر که روزه اش را نهان دارد، خدای عزّوجلّ به فرشته هایش فرماید: «بنده ام از عذابم به من پناهنده شد؛ او را پناه دهید.» خدای عزّوجلّ فرشته هایش را گماشته به دعا برای روزه داران و به آنها نفرموده دعا کنند به کسی، جز اینکه مستجاب کند.

روزه تابستان
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «هر که برای خدای عزّوجلّ در گرمای سخت روزه دارد و تشنه شود، خدا هزار فرشته بر او گمارد تا دست به ‎رویش کشند و او را مژده دهند».

تواضع برای خدا
معاویة بن عمار گوید از امام ششم علیه السلام شنیدم که فرمود: «در آسمان دو فرشته بر بنده ها گماشته شده اند. هر که برای خدا تواضع کند، بالایش برند و هر که تکبر کند، زبونش سازند»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برتری ملائکه یا انسان

یکی از پرسش ها که به طور طبیعی ممکن است به ذهن هرکس برسد، این است که مقام انسان بالاتر است یا ملائکه؟
برخی به صورت مطلق مقام انسان را بالاتر و برخی به صورت مطلق مقام ملائکه را بالاتر دانسته اند. گروهی که در دسته دوم قرار می گیرند، به آیاتی مانند این آیات استناد کرده اند:

1. سوره انعام آیه 50
قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ.
بگو: به شما نمی گویم گنجینه های خدا نزد من است و غیب نیز نمی دانم و به شما نمی گویم که من فرشته ام؛ جز آنچه را که به سوی من وحی می شود، پیروی نمی کنم. بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است؟ آیا تفکر نمی کنید.

2. سوره انبیاء آیه 27
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ.
و گفتند: [خدای ] رحمان فرزندی اختیار کرده [است]، منزه است او. بلکه [فرشتگان ] بندگانی ارجمندند که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و خود به دستور او کار می کنند.

3. سوره نساء آیه 172
لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمیعاً.
مسیح از اینکه بنده خدا باشد، هرگز ابا نمی ورزد و فرشتگان مقرب [نیز ابا ندارند] و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگی فروشد، به زودی همه آنان را به سوی خود گرد می آورد.
روشن است آیه نخست در مقام بیان انسان بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله است، نه برتری یکی نسبت به دیگری. مطلبی که در ابتدای آیه آخر سوره کهف به صراحت آمده، گویای همین مطلب است:
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.
بگو: من هم مثل شما بشری هستم، و[لی ] به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.
دومین آیه بالا نیز توصیف کننده جایگاه ممتاز و در عین حال بی اختیاری ملائکه در برابر مقام ربوبی است و موضوع آخرین آیه، بندگی حضرت مسیح علیه السلام و ملائک در برابر خداوند متعال است. همان گونه که می بینیم، هیچ یک از این آیات میان نوع انسان و ملک مقایسه نکرده است.
آیات 30 تا 33 سوره بقره که بیان کننده خلقت حضرت آدم علیه السلام است، از اعتراض ملائک به خداوند سخن می گوید، مبنی بر اینکه یا خود را بالاتر از این موجود تازه می دیدند یا با وجود خود نیازی به خلقت موجودی جدید نمی دیدند؛ زیرا او را موجودی مفسد و خود را تسبیح کننده حضرت حق معرفی می کنند:
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی خواهم گماشت»، [فرشتگان ] گفتند: آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه می کنیم و به تقدیست می پردازیم؟ فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
این مقایسه می تواند بنا بر هرکدام از دلایل که یاد کردیم، انجام شده باشد، ولی پاسخ محکم و قاطع خداوند در آیات بعد به گونه ای است که برتری حضرت آدم علیه السلام بر ایشان را به نمایش می گذارد:
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ٭ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ ٭ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ.
و [خدا] همه [معانی ] نام ها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست می گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید. گفتند: منزهی تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته ای، هیچ دانشی نیست؛ تویی دانای حکیم. فرمود: ای آدم! ایشان را از اسامی آنان خبر ده. و چون [آدم ] ایشان را از اسماءشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمان ها و زمین را می دانم و آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید، می دانم؟
با وجود آنکه این آیات و آیات بعد برتری حضرت آدم علیه السلام را اثبات می کند، در برخی آیات دیگر آشکارا برخی انسان ها پست تر از حیوانات معرفی شده اند:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. (اعراف: 179)
و در حقیقت، بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ [چرا که ] دل هایی دارند که با آن، [حقایق را] دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند که با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان، بلکه گمراه ترند. [آری،] آنها همان غافل ماندگانند.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً. (فرقان: 44)
آیا ندیده ای که پروردگارت چگونه سایه را گسترده است؟ و اگر می خواست، آن را ساکن قرار می داد. آنگاه خورشید را بر آن دلیل گردانیدیم.
از مجموع این دو دسته آیات نتیجه می گیریم که برخی انسان ها از ملائکه بالاترند و در مقابل، ملائکه از برخی انسان های دیگر برترند. با مراجعه به روایت ها می توان به ویژگی های انسان های برتر از ملائک پی برد. مرحوم علامه جعفری در این باره می نویسد:
از این جملات و مطالب بعدی معلوم می شود که فرشتگان به امتیازات و عظمت های بسیار مهمی نائل می شوند و بر خلاف آنچه که برخی از مردم تصور می کنند، فرشتگان موجوداتی فوق العاده مقدس و منزه و مهذب و نزدیک به مقام شامخ ربوبی می باشند. لذا باید گفت: اینکه


حمله دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملائک بال و پر

از ملک هم بایدم جستن ز جو

کلّ شی ء هالک إلّا وجهه

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم


به این آسانی ها هم نیست و نباید این مطلب را همان طور که گاهی در ادبیات مطرح می شود، بی اهمیت تلقی نمود؛ یعنی واقعیت چنان نیست که ما هر وقتی که بر سر ذوق آمدیم و لطیفه گویی ما به اصطلاح عامیان گل کرد، با کمال آرامش فکری بنشینیم و بگوییم: ما انسان ها از فرشتگان بالاتریم، ما چنین و چنانیم. درست این گونه مطالب است که ما را متکبر و از خود راضی و به جای کار و کوشش و تلاش در مسیر رشد و کمال مادی و معنوی، می نشینیم و به تماشای لذت بخش درخت بزرگ خلقت که میوه هایش هم خود ما انسان ها هستیم، قناعت می ورزیم و تا به خود بیاییم، صفحات کتاب عمر ما یکی پس از دیگری ورق خورده و آفتاب عمر به لب بام رسیده است. البته ما منکر نیستیم که اگر در آدم علیه السلام و فرزندان او استعداد بالاتر رفتن از فرشتگان نبود، خداوند فرشتگان را به سجده به آدم علیه السلام امر نمی فرمود، ولی باید دقت کنیم ببینیم که چه مقدار از مردم در اثر تأدّب به آداب اللّه و تخلق به اخلاق اللّه و تهذب روحی می توانند آن استعداد را به فعلیت برسانند و به قول مولوی: «آنچه آن در وهم ناید آن شوند» این صفات و امتیازاتی که امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه مبارکه برای فرشتگان بیان فرموده است، چیزهایی نیستند که به موجوداتی ناآگاه و بی اختیار [بدون علت ] عطا شده باشد، بلکه قطعاً فرشتگان برای به ‍ دست آوردن آنها، عظمت ها و شایستگی ها و برآمدن از عهده مسئولیت ها از خود نشان داده اند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دانلود فیلم و موزیک رایگان