جن در باور ما تحصیل کرده ها


در گفت‌وگو با افراد می‌شود متوجّه شد که آنها سعی در پنهان کردن ترس خود دارند؛ امّا زمانی که پرسش از علّت ترسیدن به میان می‌آمد، ناشناخته بودن و همراه شدن با خرافات از جمله مهم‌ترین دلایلی بود که مطرح می‌شد. حجّت الاسلام حیدرزاده نیز برای این امر از مثال تاریکی و روشن نبودن فضای مربوط به عالم اجنّه یاد می‌کند که چون با خرافات آمیخته شده‌اند، قابل اعتماد نیست و منجر به وحشت انسان‌ها می‌شود و برای برون‌رفت از این شرایط می‌گوید: با اتّکا به مبانی قرآنی و روایات می‌شود چراغ این اتاق تاریک را روشن کرد، آن وقت است که می‌بینیم دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد.

کتری آب‌جوش را بلند کرد و سمت ظرف‌شویی رفت، بسم‌اللهی گفت و آب را خالی کرد. دخترک با تعجّب به بخارهایی که صورت مادربزرگ را محو کرده بود، نگاهی انداخت و پرسید: عزیز جان! برای چی گفتی بسم الله؟ زن در حالی که شیر آب سرد را باز می‌کرد، بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازد، با بیان کودکانه‌ای گفت: آخه بچّه جن‌ها توی راه‌آب خانه‌ها زندگی می‌کنند، اگر موقعی که آب داغ می‌ریزیم بسم‌الله نگوییم، می‌سوزند. بعد بزرگ‌ترهاشان می‌آیند و ما را اذیّت می‌کنند. زن، کتری را دوباره پر از آب کرد و بی‌توجّه به چشم‌های گرد شدۀ کودک، سمت اجاق گاز رفت ...


شاید خیلی از ما نیز اوّلین باری که اسم جن را شنیدیم، از دهان یک بزرگتر و در شرایطی بوده که حتّی فکرش را نمی‌کردیم. شاید پاسخ‌ها قانعمان می‌کرد و شاید هم در دنیای کودکی فقط ترس بود که چند روزی مهمان دلمان شده و با حرف‌های هم سن و سال‌هایمان چند برابر می‌شد. امّا اینکه چه تعداد از ما، به این موجودات اعتقاد داریم یا اینکه نسبت به آنها آگاهی داریم و پرسش‌هایی مرتبط با آن، مواردی بودند که در این گزارش، باعث شد خیلی‌ها با تعجّب به ما نگاه کنند و بعضی‌ها نیز از جواب دادن به پرسش‌ها طفره بروند.

طفره رفتن افراد از پاسخ‌گویی، گاهی از سر ترس بود و گاهی نیز چاشنی محافظه‌کاری با آن همراه بود. برای مثال دکتر فاضلی، جامعه شناس می‌گوید: به جن اعتقاد ندارم؛ ولی نظری هم ندارم. بحثش سیاسی است.
و هنگامی که رابطۀ جن با سیاست را از او می‌پرسیم، این امر را مطرح می‌کند که امور مذهبی و مسائلی که به قرآن مربوط می‌شوند، در کشور ما همراه با بعد سیاسی هستند و برای فرار از این امر یا باید تظاهر کرد یا اعلام بی‌نظری. ایشان نهایتاً بی‌نظری را انتخاب کردند.

در گفت‌وگو با افراد می‌شود متوجّه شد که آنها سعی در پنهان کردن ترس خود دارند؛ امّا زمانی که پرسش از علّت ترسیدن به میان می‌آمد، ناشناخته بودن و همراه شدن با خرافات از جمله مهم‌ترین دلایلی بود که مطرح می‌شد. حجّت الاسلام حیدرزاده نیز برای این امر از مثال تاریکی و روشن نبودن فضای مربوط به عالم اجنّه یاد می‌کند که چون با خرافات آمیخته شده‌اند، قابل اعتماد نیست و منجر به وحشت انسان‌ها می‌شود و برای برون‌رفت از این شرایط می‌گوید: با اتّکا به مبانی قرآنی و روایات می‌شود چراغ این اتاق تاریک را روشن کرد، آن وقت است که می‌بینیم دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد.

تعداد افرادی که وجود جن را منکر می‌شوند، در بین مصاحبه‌شوندگان زیاد نیست؛ امّا کسانی هم که به این موجودات اعتقاد داشته باشند، چندان نظر قاطعی نمی‌دهند:
وحید شمشیری، 28 سال سن دارد و با مدرک فوق لیسانس ریاضی، معلّم دبیرستان است. وی دربارۀ این پرسش که آیا جن را قبول دارید یا نه؟ می‌گوید: بنابر ملاک‌های مذهبی و اینکه در قرآن به آن اشاره شده است، قبولش دارم، امّا اگر در قرآن نبود، قبولش نمی‌کردم؛ یعنی در واقع به آن باور ندارم؛ زیرا با دید علمی در تناقص است و نمی‌توانم بگویم چنین چیزی وجود دارد. به نظرم وجود جن آن هم در کنار انسان از لحاظ عقلی مردود است. در روایت‌های مختلف از شیاطین مثال‌هایی داریم؛ امّا وقتی وارد بحث می‌شویم، می‌بینیم شاید منظور چیزی مثل میکروب یا ویروس بوده است و چون مردم آن دوره نمی‌فهمیدند، پیامبر(ص) و قرآن چنین جنبه‌هایی را مطرح می‌کردند و آن موجود سم‌دار شبیه به انسان، تخیّلات مردم آن زمان بوده است.

محل‌ّ زندگی و نحوۀ زندگی جن نیز یکی از مواردی بود که مردم را به خاطرات و شنیده‌هایشان می‌برد. شنیده‌هایی که اکثر پاسخ‌گویان، بدون آوردن دلیل، آنها را خرافات می‌پنداشتند.

مهوش ابراهیمی خانه‌دار است. او نیز همان سخن قبلی را تکرار می‌کند که اگر نام جن در قرآن نیامده بود،‌آن را قبول نمی‌کرد. او از حرف‌هایی که از قدیمی‌ترها به گوشش خورده است، مصادیقی ذکر می کند: قدیمی‌ها می‌گفتند: جن‌ها در خانه‌های قدیمی زندگی می‌کنند یا اینکه می‌توانند با آدم‌ها حرف بزنند؛ امّا من به این چیزها اعتقاد ندارم. به نظرم آنها در کنار انسان‌ها زندگی نمی‌کنند و جاهای خاصّی هستند و این خرافات که اگر آب بریزی بچّه‌هایشان می‌سوزند یا این جمله را که فلانی با جن رابطه دارد، قبول ندارم. وی مهم‌ترین دلیل ترس از این موجودات را سرعت زیاد و قدرتشان می‌داند و می‌گوید: اینکه می‌توانند خیلی سریع حرکت کنند و ما نمی‌توانیم با چشم آنها را ببینیم، باعث ترسمان می‌شود. آنها که می‌گویند: از ما آدم‌ها قوی‌تر هستند و فقط یک‌سری آدم‌های خیلی مؤمن می‌توانند با آنها رابطه برقرار کنند وگرنه مردم عادی این توانایی را ندارند و به نظرم درست نیست و همۀ این مطالب را جن‌گیرها و رمال‌ها که دنبال سرکیسه کردن مردمند، ساخته‌اند. چیزهایی را که تعریف می‌کنند، فقط زاییدۀ خیالاتشان است.

دکتر بروجردی، استاد ارتباطات است و به شدّت سعی می‌کند از زیر بار مصاحبه شانه خالی کند و دلیلش را هم این‌گونه مطرح می‌کند که هیچ اطّلاعاتی ندارد؛ امّا با توجّه به اینکه می‌گوید: خودش یک‌بار جن‌ها را دیده است، وارد بحث می‌شود: اطّلاعات من دربارۀ‌جن مثل اکثر مردم محدود می‌شود به قرآن و هیچ کتاب یا منبع دیگری هم درباره‌اش نخوانده‌ام. شخصاً هم تا به حال فکر نکرده‌ام که ممکن است بترسم یا اینکه این موجودات ترسناکند. چون جن‌ها هم مخلوق خدا هستند و به نظرم ما آدم‌ها باید هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی با آنها داشته باشیم. چون هدف از خلقت آنها هم مثل ما این بوده که خدا را پرستش کنیم. در نتیجه فکر نمی‌کنم آنها دارای یک قدرت ماورایی باشند و این چیزهایی که درباره‌شان می‌گویند، بیشتر خرافات است تا حقیقت.
پوزیتیوسم یا تجربه گرایی و تفکّر وجود تناقص بین عالم دخان با علم، مورد دیگری است که مانع پذیرش این موجودات از سوی عدّه‌ای می‌شود.

زهره میرزایی دانشجوی ترم آخر کامپیوتر است. وی ترجیح می‌دهد چیزی را که با علم هماهنگی ندارد، نپذیرد؛ امّا از سوی دیگر اعتقادات مذهبی‌اش نیز باعث می‌شود که به این مبحث علاقه‌مند باشد و می‌گوید: همین که یک سوره در قرآن در این باره داریم؛ یعنی موجودات مهمّی‌اند؛ امّا تحقیق بیشتر یا فراتر از آن می‌شود حکایت داستان گوسالۀ قوم موسی(ع) که به ضررشان تمام شد!

با این‌حال مدّعی است که مطالعات زیادی دربارۀ این موجودات داشته است،‌وقتی از او می‌خواهیم یک‌سری از توانایی‌های جن را بیان کند، بعد از کمی فکر کردن می‌گوید: جن موجودی نامریی است و دیده نمی‌شود. در کل می‌توان گفت موجوداتی هستند که دارای احساسند و جالب اینجاست که خیلی‌ از افراد حتّی نمی‌دانند که جن‌ها می‌توانند فکر کنند!‌ خیلی قبل از اینکه ما آدم‌ها روی زمین پا بگذاریم،‌آنها از آتش به وجود آمدند. عمر و تعدادشان هم از انسان‌ها خیلی بیشتر است.

او که حسابی از این بحث سر ذوق آمده در حالی سعی می‌کند حافظه‌اش را کمی بیشتر بکاود ادامه می‌دهد: جن‌ها مثل ما انسان‌ها هستند ولی فقط پاهایشان مثل سم است و وسایل فلزی می‌تواند به آنها آسیب برساند. می‌توانند ازدواج کنند، بچّه‌دار شوند و مثل همۀ ما روزی بمیرند. امّا خب چون جسم ندارند،‌نیازی هم به دفن ندارند. البتّه موجودات حسودی هستند که به دلیل حسادت به آدم‌ها برایشان مزاحمت درست می‌کنند. البتّه این‌طور که من شنیدم خیلی هم کودن هستند.

دربارۀ این مطلب که فرق جن با روح و انسان چیست همان‌طور که خواندید، بیشتر افراد به ویژگی ظاهری مثل سم‌دار بودن، یا کوتوله بودن آنها اشاره کردند. عدّه‌ای نیز با بدیهی دانستن این تفاوت و مطرح کردن این جمله که فرقشان معلوم است! از این پرسش رد می‌شدند. ولی گروهی به ماهیّت وجودی این موجودات به عنوان عامل تفاوت اشاره می‌کنند.

حامد ساروخانی دانشجوی فیزیک است و با نگاهی به اعتقادات قرآنی دربارۀ تفاوت جن با روح می‌گوید: جن‌ها از آتش خلق شده‌اند؛ ولی انسان‌ها از خاک و همین روح الهی که در وجودشان دمیده شده، عامل تفاوت است. عالم ارواح خیلی با دنیای جنیّان فرق دارد؛ مثلاً آنها این توانایی را دارند که وارد دنیای انسان‌ها بشوند؛ امّا روح افراد مرده این توانایی را ندارد و به نظرم اینکه می‌گویند، احضار روح، اشتباه است. چون ارواح این اختیار را ندارند.

ترس، ابهام، داستان‌های بعضاً عجیب، خرافات، شک و دودلی، احساسات و رفتارهایی که رنگ و بوی تناقص به خود می‌گرفت و ... همگی درگیری‌هایی بودند که در این گزارش با آنها روبه‌رو بودیم. البتّه تا حدودی هم می‌توان آن را طبیعی فرض کرد. دانستن دربارۀ موجوداتی که به تجسّم درآمدنشان در برابر انسان‌ها نهی شده است و توانایی‌هایی که بعضاً آن را بیشتر و والاتر از روح الهی‌ای که در وجودمان دمیده شده است، می‌دانیم، همه و همه مرزی را ایجاد می‌کند که عبور کردن از آن دشوار و به زعم برخی ناممکن است.
امّا پرسش اینجاست که پاسخ واقعی این پرسش‌ها و شبهات چیست؟ آیا با مطالعه و بررسی، اعتماد به آیات و روایات و پیدا کردن مرزهای خرافات و واقعیت نمی‌توان قانع شد؟


  • جنّ، چیستی و چگونگی!

جن مخلوقی است غیر مادّی. یعنی با حواسّ پنجگانۀ ما قابل لمس و درک نیست؛ نه می‌شود آن را چشید نه می‌شود آن را لمس کرد یا بویید و...؛ به عبارت دیگر این موجود را با عوامل و حواسّ ملکی نمی‌توان دریافت کرد. خداوند تبارک و تعالی این موجود را از حرارت و گرمای آتش خلق کرده است. طبق فرمودۀ «قرآن کریم»: «وَ خَلَقَ الجانِّ مِنْ مارِجٍ مِنَ النّار؛1 و جن را از تشعشعی از آتش خلق کرد.»1

نوع این خلقت و ساختار آن، به این موجودات این قدرت را داده که خود را به اشکال مختلف در بیاورند. البتّه شکل اصلی آنان در حالت انقباض قابل دیدن است و در حالت انبساط غیر قابل دیدن. به این شکل که وقتی این موجود اعضا و اجزای بدن خود را که به حالت گرما، فرّار و در هوا پخش است، منقبض کرده و جمع می‌شود، به شکل هاله‌ای از نور یا سایه‌ای بی‌رنگ دیده می‌شود و هنگامی که منبسط می‌شود، دیگر قابل رؤیت جزیی نیست. امّا جن راه‌های دیگری نیز برای نشان دادن خود دارد؛ البتّه با واسطه، به این نحو که می‌تواند در اجساد و ابدان موجوداتی، مانند سگ سیاه، گربۀ سیاه، کلاغ سیاه، مرغ سیاه، مار سیاه و عقرب تصرّف کند یا حتّی در انسان نیز می‌تواند تصرّف کند؛ امّا نه همیشه و نه در هر کسی. جن در صورتی  می‌تواند در انسان تصرّف کند که خود انسان با اعمالی شرّ و غیر انسانی، بستری را در خود به وجود آورد که شیاطینی از جنس جن در او رخنه کنند و او را مورد تصرّف قرار دهند. مانند مرتاضان هندی یا جادوگران آفریقایی و مکزیکی و دیگر کشورها که با ریاضت‌های غیرشرعی و خوردن چیزهای خاصّی، مانند خون کلاغ سیاه و مار و خون گربۀ سیاه و گفتن اذکار و اوراد شیطانی آنها را برای انجام اعمالی به درون خود دعوت می‌کنند.
دلیل این حرف و اثبات آن دو آیه از قرآن کریم است:
1. «وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا؛2 و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه می‏بردند و بر سرکشی آنها می‏افزودند.»
2. وَ یَوْمَ یِحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ وَقَالَ أَوْلِیَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِیَ أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلیمٌ؛3
و [یاد کن] روزی را که همۀ آنان را گرد می‏آورد [و می‏فرماید] ای گروه جنّیان از آدمیان [پیروان] فزونی یافتید و هواخواهان آنها از [نوع] انسان می‏گویند: پروردگارا برخی از ما از برخی دیگر بهره‌برداری کرد و به پایانی که برای ما معیّن کردی، رسیدیم [خدا] می‏فرماید: جایگاه شما آتش است. در آن ماندگار خواهید بود؛ مگر آنچه را خدا بخواهد [که خود تخفیف دهد] آری پروردگار تو حکیم داناست.»

اگر کمی در معانی آیات تأمّل کنید، در می‌یابید که هم آن گروه از انسان‌ها که خود را به جنّیان سپردند، از جنّیان بهره می‌برند و هم آن جن‌هایی که در اختیار آن انسان‌های جاهل خود را قرار داده‌اند، از این عمل بهره می‌برند.
به این صورت که انسان‌های جاهل برای رسیدن به قدرت و شهرت و انجام امور غیر عادی، خود را بندۀ جنّیان و شیاطین می‌سازند و با آنها معامله‌ای انجام می‌دهند و جنّیان نیز در مقابل این شرک انسان و اعمال گناه‌آلودشان، برای آنها کارهایی انجام می‌دهند.
اگر پرسش این باشد که شیاطین از گناه انسان چه نفعی می‌برند؟

پاسخ این است که اتّفاقاً شیاطین به دنبال این هستند که انسان را به گناه، آلوده کرده و آنها را به بیراهه ببرند و این دقیقاً سوگندی است که رئیس شیاطین و جنّیان، یعنی ابلیس در نزد خداوند خورده است که انسان را با وسوسه به گناه می‌اندازد و در اینجا هم شیاطین انسان‌های ضعیف النّفس و تشنۀ شهوت و قدرت را وسوسه می‌کنند که به آنها پناه برند و در ازای کفر و شرک به خداوند تبارک و تعالی، آنها نیز خواسته‌هایشان را برآورده کنند.
در اینجا لازم به توضیح است که در قسمت قبل به این نکته اشاره کردیم که جنّیان می‌توانند به بدن و اجساد موجودات خاصّی حلول کنند و وجه اشتراک بین آن موجودات، رنگ سیاهشان بود.
وجود رنگ سیاهِ یک دست، نشان دهندۀ مدیوم و بستر برای برقراری ارتباط با عالم ملکوتی است؛ یعنی این موجودات بدنشان برای عوالم ملکوتی بستر و فرودگاه بسیار مناسبی است.

  • خلقت جن

حال پس از موضوع خلقت جن به قدرت او و حیطۀ اختیارات او می‌پردازیم.
جن، ماهیتاً از گرمای آتش خلق شده؛ امّا طوایف و انواع مختلفی دارد. جن، فقط از آتش خلق نشده؛ بلکه در خلقت او عناصر وجودی مثل باد نیز وجود دارد و نسبت ترکیب این باد با آتش و گرمای آن و شدّت و حدّت هر دو مادّه انواع گوناگونی از آن را به وجود آورده و دلیل این ادّعا نیز کلام قرآن کریم است:

«وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ؛4 و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بی‏دود خلق کردیم.»
برای درک بیشتر این موضوع به خلقت انسان اشاره‌ای می‌کنیم.
وقتی که خداوند تبارک و تعالی انسان را آفرید خمیر مایه و ماهیّت آن را از خاک آفرید.

با توجّه به این نکتۀ ظریف، ضروری است که به عنصر اصلی وجودی انسان که خاک باشد، عناصر دیگر نیز افزود و آن عناصر، آب، باد و آتش بودند. درصد ترکیب این چهار عنصر با هم انسان را به وجود آورده؛ امّا هنگامی که یکی از این عنصرها بر سه عنصر دیگر بچربد، ماهیّت آن انسان به آن عنصر گرایش پیدا می‌کند؛ مثلاً وقتی عنصر آتش در فردی بیشتر باشد، به اصطلاح می‌گویند: طبع وجودی شما آتشی است؛ یعنی خصلت‌های شما همانند آتش در یک آن شعله‌ور می‌شود.
و انسان‌هایی که با کوچک‌ترین حرفی از کوره در می‌روند و پرخاشگر و تندخوی می‌شوند، باید بدانند که عنصر غالب بر دیگر عناصر وجودیشان، آتش است. حال به بحث ماهیّت جن می‌پردازیم. جن نیز عنصر دیگری دارد و آن فقط باد است؛ یعنی ترکیب گرمای آتش و باد و از عنصر آب و خاک بی‌بهره است. قدرت جن بستگی به نوع ترکیب باد و آتش آن دارد.

  • دانسته‌های جن

جن، مخلوقی الهی است. مخلوقی است که اختیار دارد و هنگامی که خداوند به آن اختیار داده حتماً قرار است چیزی به او عرضه شود و مورد امتحان قرار گیرد و وقتی که امتحان وجود دارد، حتماً خیری و شرّی و خوبی و بدی‌ای قرار است عرضه شود؛ تا موجود دارای اختیار، مورد امتحان قرار گرفته و یکی از خوب یا بد را برگزیند.

امّا این انتخاب نیازمند چیزی است تا بتوانند با آن به تفکیک و تمییز دادن خوب و بد بپردازد و آن قدرت تمییز را عقل و جهل می‌نامند.

پس خداوند به این موجود، عقل، جهل و اختیار داده است تا با عقل خود خیر و نیک را برگزیند و با جهل خود شرّ و بدی را انتخاب کند و خداوند به اختیار او پاداش و عقاب می‌دهد؛ یعنی وقتی با عقل خود امور مورد رضای الهی را انتخاب کند، پاداش و اجر دریافت می‌کند و اگر با جهل خود امور مورد غضب الهی را برگزیند، عذاب و عقاب دریافت می‌کند. به این امر، امتحان الهی گویند.

حال متوجّه شدیم که جن مخلوق است، عقل و جهل دارد، مورد امتحان قرار می‌گیرد، پاداش و عذابی به اعمالش داده می‌شود و بهشت و جهنّمی دارد.

دلیل این ادّعا این آیۀ شریف است:
1. «إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَۀُ رَبِّکَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّۀِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ؛5 مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است و وعدۀ پروردگارت [چنین] تحقّق پذیرفته است [که] البتّه جهنّم را از جن و انس یک‌سره پر خواهم کرد.»
2. «قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ؛6 خداوند گوید شما هم مانند آن گروه از جنّ و انس که پیش از شما وارد دوزخ شدند، داخل شوید.»
دقّت در چند آیۀ دیگر که دربارۀ عذاب جنّ و انس گفته شده، معلوم می‌کند که چون جن عقل و جهل و اختیار دارد، می‌تواند هر دینی را برگزیند از یهود، نصارا یا اسلام و می‌تواند کافر یا مشرک شود که البتّه در آیات بالا نیز خداوند به کفر آنها اشاره فرموده است.

  • مرگ و زندگی جن

از آنجا که جن مخلوق است، طبق قاعدۀ مخلوق بودن، ابتدایی و انتهایی دارد؛ یعنی عمر مقدّر دارد؛ امّا عمر آنها از انسان‌ها بیشتر است و این به دلیل نوع خلقت آنهاست و چه بسا موجوداتی هستند که چندین برابر جنّیان عمر می‌کنند و آنها نیز بر خلقت خود قرار دارند.

از احادیث، این گونه دریافت می‌شود که جن عمری چند هزار ساله دارد. شاهد مثال آن، این داستان است.

به سند معتبری از ابن عبّاس روایت شده که:
در خدمت رسول اکرم(ص) وارد شده بودیم، یکی از جنّیان در حال سؤال کردن مسائل سخت و مشکل از حضرت رسول (ص) بود، ناگهان حضرت علی (ع) از دور ظاهر شدند. جن از دیدن حضرت علی (ع) و از ترس، آن‌چنان کوچک شد که به اندازۀ گنجشکی درآمد و در مقابل آن حضرت عجز و زاری نمود و به پیامبر (ص) عرض کرد: یا رسول الله! مرا در پناه خود بگیر. پیامبر(ص) فرمود: «از چه کسی می‌ترسی؟» جن عرض کرد: از آن جوان که از دور می‌آید، می‌ترسم. حضرت فرمود: «برای چه از آن جوان می‌ترسی؟» جن گفت: من در زمان طوفان نوح (ع) شاهد ماجرا بودم، وقتی که کشتی آن حضرت روی آب‌ها شناور شد و همه جا را آب گرفته بود، من داخل کشتی رفتم تا آن را سوراخ کرده و نوح (ع) را با پیروانش غرق کنم. ناگهان دیدم که همین جوان در آن کشتی ظاهر شد و در حالی که نیزه‌ای در دست داشت، با سرِ آن دستم را برید. در این حال جن دست و انگشت بریدۀ خود را به پیامبر(ص) نشان داد. پیامبر(ص) فرمودند: «درست دیده‌ای این همان جوان است که دست تو را بریده.»7

البتّه از این نوع حدیث‌ها و حکایت‌ها که به نوعی در آن عمر طولانی جن ذکر شده، متواتر و زیاد می‌باشد و ما در اینجا به علّت پرداختن به مباحث علمی دربارۀ جن و ناگفته‌هایی دربارۀ این مخلوق، به همین مقدار اکتفا می‌کنیم و اگر کسی خواهان حکایت‌ها و احادیث بیشتری در این مورد می‌تواند ‌باشد، به کتاب‌های متعدّدی که دربارۀ جن موجودند، مراجعه کند؛ امّا بنای ما در این مقاله، بیان مسائلی است که به علم و فهم ما بیفزاید.

  • دانش جن

آیا جن به امور غیبی آگاه است یا خیر؟

اوّلاً اینکه ما چه چیزی را غیب بدانیم و به چه چیزی غیب بگوییم، جای ساعت‌ها بحث دارد و حجم چندین جلد کتاب است؛ امّا در اینجا لازم است، اشاره‌ای به این مورد کنیم که بین عوام مردم، غیب به چیزی گفته می‌شود که در دسترس نیست و با حواسّ پنجگانۀ ما ادراک نمی‌شود؛ امّا آیا حقیقت هم این است؟ آیا وقتی ما زمان را با حواسّ پنجگانۀ خود نمی‌بینیم، زمان، غیب است؟

آیا جن برای کسانی که جن را می‌بینند، غیب است و برای کسانی که ملائکه را می‌بینند، ملائکه، غیب است.
با این پیش زمینه، درمی‌یابیم که غیب و عوامل غیبی دارای سلسله مراتب هستند؛ یعنی چیزی که برای من غیب است، ممکن است برای دیگری غیب نباشد. کسی که ملائکه را می‌بینید، دیگر برای او ملائکه غیب نیستند، چون قابل رؤیت و دسترسی هستند؛ امّا ملائکه برای کسانی که قابل رؤیت و دسترسی نیستند، غیب محسوب می‌شوند.

دانش جن فقط و فقط به دلیل طولانی بودن عمر آن است و جن در واقع فقط از گذشته‌هایی که در آن بوده یا در حال اتّفاق است، با خبر بوده و از آینده هیچ اطّلاعی ندارد. این سخن، دلیل عقلی و قرآنی دارد.

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده که ابلیس تا قبل از ظهور حضرت عیسی (ع) تا آسمان هفتم بالا رفته و اسرار الهی را استراق سمع می‌کرده، به همین جمله دقّت کنید؛ یعنی دلیل دانستن اسرار الهی برای شیطان این بوده که او تا آسمان هفتم بالا می‌رفت و اسراری را که بین ملائکه گفته می‌شده، مخفیانه می‌شنیده و به نزد یارانش برمی‌گشته است تا تدارک مقابله با آن اسرار و وحی الهی را ببیند؛ امّا هنگامی که حضرت عیسی (ع) متولّد می‌شوند، شیطان از هفت آسمان محروم گشته و تنها تا طبقۀ چهارم آسمان می‌توانست بالا برود؛ امّا باز هم برای استراق سمع اسرار وحی.

به این نکتۀ ظریف دقّت کنید که پس از حضرت عیسی (ع) از طبقۀ چهارم بالاتر نمی‌توانست برود و فقط اسراری را که در طبقۀ چهارم و پایین‌تر از آن بود، می‌توانسته بشنود؛ این مطلب به آن معنی است که اسرار الهی دارای مرتبه و طبقه‌بندی است.
پس سرّی که در طبقۀ هفتم آسمان به ملائکۀ خاص گفته می‌شود، ملائکۀ طبقۀ ششم از آن بی‌خبرند و آن سرّی که در طبقۀ ششم آسمان گفته می‌شود، ملائکۀ طبقۀ پنجم از آن بی‌خبرند. این نتیجه‌گیری پیرو همان مراتب غیبی است؛ یعنی اسرار طبقۀ هفتم آسمان برای ملائکۀ طبقۀ هفتم غیب نیست؛ امّا برای ملائکۀ طبقۀ ششم غیب است و اسرار طبقۀ ششم آسمان برای ملائکۀ طبقۀ ششم غیب نیست؛ امّا برای ملائکۀ طبقۀ پنجم غیب است، حال به ادلّۀ بحث دربارۀ جن می‌پردازیم.
بعد از ولادت حضرت رسول (ص) شیطان از طبقۀ اوّل آسمان نتوانست بالاتر برود و در واقع از آن اسرار محروم شد.

این موضوع نشان دهندۀ سطح بالای آن اسرار است که در طبقات هفتم تا اوّل وجود داشته است.

وجود مبارک رسول اکرم (ص) چنان تأثیری در عالم خلقت دارد ـ البتّه مسئولیّت‌های ایشان نیز بسیار پر رنگ‌تر از تمام انبیا و اولیای الهی بود ـ که شیطان نمی‌بایست حتّی کوچک‌ترین سرّ وحی به ایشان را متوجّه می‌شد؛ مبادا در کار پیامبر (ص) خللی ایجاد کند.
این مسئله به این معنی است که عاقل‌ترین و برترین مخلوق الهی، شیطان را موجودی خطرناک می‌دانسته و هرگز نمی‌خواسته است که شرایطی برای ایجاد اعمال شرّ شیطان فراهم کنند؛ یعنی ایشان با این اعمال و رفتار خود به ما که سطح ایمان و مراتب عقلمان بسیار بسیار پایین‌تر از ایشان است، آموختند که شیطان را جدّی بگیریم.

دلیل پرداختن ما به این بحث، این است که مخاطب گرامی بداند که شیاطین و جنّیان دیگر به اسرار وحی و امور غیبی آگاهی ندارند. البتّه تا قبل از تولّد پیامبر اکرم (ص) به اسراری که تا طبقۀ چهارم بوده، آگاهی داشتند و قبل از تولّد حضرت عیسی (ع) به اسرار و وحی تا طبقات هفتم نیز آگاهی داشتند؛ امّا بعد از تولّد پیامبر (ص) از ورود به طبقات آسمان برای استراق سمع منع گردیدند.

«وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ ? لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ ? دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ؛8 و [آن را] از هر شیطان سرکشی نگاه داشتیم، [به طوری که] نمی‏توانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوی پرتاب می‏شوند، با شدّت به دور رانده می‏شوند و برایشان عذابی دائم است.»

«وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا؛9 و در [آسمان] براى شنیدن به کمین مى‏نشستیم [اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابى در کمین خود مى‏یابد.»

«وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا؛ 10 و ما پیش از نزول قرآن در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی می‌نشینیم؛ امّا اینک هر که از اسرار وحی الهی سخن بخواهد، شنید تیر شهاب در کمینگاه اوست.»
تا اینجای بحث اثبات شد که جن از آینده و اسرار و امور غیبی الهی هیچ آگاهی و اطّلاعی ندارد.

  • توانمندی و قدرت‌جن

در بحث‌های گذشته، اجمالاً اشاره شد که یکی از قدرت‌های جن تصرّف در بعضی انسان‌ها و بعضی حیوانات است.
امّا یکی از قدرت‌های جن که انسان‌ها از آن استفاده می‌کنند، جا به جا کردن اجسام و اشیا است.
این جا‌به‌جایی قدرت خاصّی را بین جنّیان می‌‌طلبد؛ یعنی هر نوع از جن نمی‌تواند این کار را انجام دهد و این کار مخصوص نوع خاصّی از جن به نام عفریت است.

«قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ؛11 عفریتی از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو می‏آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.» پس این قدرت جا به جایی، فقط مخصوص جنّیان از نوع عفریت است.

این جمله به این معنی نیست که عفریت فقط قابلیّت جا به جایی دارد؛ بلکه به این معنی است که این ویژگی بارز و برجستۀ این نوع جن است.
امّا مهم‌ترین و اصلی‌ترین نیرویی که شیاطین جن از آن استفاده می‌کنند و شیاطین انس از طریق شیاطین جن این اعمال را انجام می‌دهند، سحر و جادو است.

  • سحر، جادو و طلسم

سحر و جادو تقریباً هم ردیف و هم ‌تراز هم هستند؛ امّا طلسم کاملاً متفاوت از این دو است که در جای دیگری بیان خواهد شد؛ امّا در اینجا به طریقۀ سحر کردن توسط شیاطین جن با درخواست شیاطین انس می‌پردازیم.
برخی از افراد با استفاده از این روش‌ها می‌توانند با اجنّۀ شیطانی ارتباط برقرار کنند و برخی از توانمندی‌های آنها را در رسیدن به اهداف کفرآلود خود به کار گیرند. یادآوری داستان‌هایی از قرآن کریم دربارۀ اعمال ابلیس و کمک او به افراد کافر و مشرکی که سعی در دشمنی آشکار با پیامبران هم‌عصر خود داشته‌اند، بیانگر نحوۀ اعمال شیطانی اجنّه و به کارگیری آنها توسط افراد کافر و مشرک است. روش‌های ارتباط با شیاطین جن، بسیار متفاوت است؛ به طور مثال در داستان حضرت ابراهیم (ع) آمده است که به دستور نمرود؛ آتش بسیار بزرگ و مهیبی فراهم کردند، هنگامی که خواستند حضرت ابراهیم (ع) را به آتش بیندازند از شدّت گرمای آتش نتوانستند به آن نزدیک شوند. در این لحظه شیطان به صورت پیرزنی در آمده و نزد مأموران رفت و دستور ساخت منجنیق را به آنها داد و در واقع شیطان روش ساخت منجنیق را به آنها یاد داد تا حضرت را بتوانند در آتش بیندازند و باز بعد از آنکه آتش به امر خداوند برای حضرت ابراهیم (ع) گلستان شد، مأموران نمرود از این امر دچار وحشت شده و جرئت نزدیک شدن به آن منطقه و حضرت را نداشتند. در اینجا باز هم شیطان به شکل پیرزنی به نزد مأموران رفته و آنها را راهنمایی می‌کند.

شیطان در مواردی نیز مستقیم و با معرفی خود و با دادن وعدۀ یاری به جاهلان، برای خود یار و یاور جمع کرده است. در زمان حضرت موسی(ع) که سحر و جادوگری قدرت گرفته بود و در واقع روش استفاده از آن را ساحران و جادوگران بهتر آموخته و مسلّط‌تر گشته بودند؛ مانند ساحری که رئیس ساحران زمان حضرت موسی (ع) و به سحر مسلّط بود. او بعد به موسی (ع) ایمان آورد و همراه قوم و حضرت موسی (ع) به پای کوه طور رفت. زمانی که حضرت موسی (ع) به دعوت خداوند به کوه فرا خوانده شد، او با طلاهای قوم، گوساله‌ای ساخت و هنگامی که دید حضرت جبرئیل (ع) به سمت کوه طور برای دیدن حضرت موسی (ع) رهسپار شده به دنبال ایشان رفته و از خاکی که زیر پایش بر جای مانده بود، برداشت و آن را به گوساله زد و گوساله شروع به سخن گفتن کرد.

در این مقطع، ساحران بسیار نیرومند، ولی در اقلیّت بودند تا زمان حضرت سلیمان (ع) فرا رسید و به دستور خداوند تمام جنّیان و شیاطین و دیوها تحت امر حضرت قرار گرفتند و هر کس از دستور حضرت سلیمان(ع) سرپیچی کرد، مورد عذاب الهی قرار گرفت.

«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ ? یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ؛12

و باد را برای سلیمان [رام کردیم] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [راه] بود و معدن مس را برای او ذوب [و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پروردگارشان پیش او کار می‏کردند و هر کس از آنها از دستور ما سر برمی‏تافت از عذاب سوزان به او می‏چشانیدیم. [آن متخصّصان] برای او هر چه می‏خواست از نمازخانه‏ ها و مجسّمه‏ ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ‏ها و دیگ‌های چسبیده به زمین می‏ساختند. ای خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکی سپاس گزارند.»

«وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ؛13 و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان جمع‏ آوری شدند و [برای رژه] دسته دسته گردیدند.»

«قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ؛14 عفریتی از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو می‏آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.» (و در جواهر و نوامیس آن دست خیانت نبرم.)
این آیات بیانگر ارتباط بین شیاطین جن و دیو و جنّیان دیگر که در تسخیر حضرت سلیمان (ع) بودند، می‌باشد.

در آیات مبارک قرآن مجید گفته شده که گروهی از دیوان به ساختن بنا می‌پرداختند و حتّی در آیات دیگر آمده که گروهی از جنّیان از کف دریا، لؤلؤ و مرجان، برای ساختن کاخ‌های حضرت سلیمان (ع) استخراج می‌کردند.
در بحث قبل گفته شد که در زمان حضرت موسی (ع) سحر و جادوگری به اوج توانایی خود رسیده بود؛ امّا هنوز این علم در نزد اشخاص منحصر به فرد و محدودی وجود داشت و در واقع همه‌گیر نبود تا اینکه در زمان حضرت سلیمان نبی (ع) علم سحر و جادوگری رواج یافت و تقریباً همه از آن استفاده کردند؛ زیرا در زمان حضرت سلیمان (ع) مردم با اجنّه و شیاطین همکار شده بودند. این شیاطین و جنّیان در حین کار و ارتباط با مردم، به آنها سحر و جادوگری را آموختند، مخصوصاً دربارۀ ایجاد اختلاف بین زن و شوهر و جدایی آنان خیلی کار می‌کردند. دلیل این حرف آیۀ 102 سورۀ مبارکۀ بقره است:

«وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَۀٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَل?مُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَۀِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُون؛َ

و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت ‏سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی‏کردند مگر آنکه [قبلاً به او] می‏گفتند ما [وسیلۀ] آزمایشی [برای شما] هستیم پس زنهار کافر نشوی و[لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی می‏آموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمی‏توانستند به وسیلۀ آن به احدی زیان برسانند و [خلاصه] چیزی می‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودی به ایشان نمی‏رسانید و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره ‏ای ندارد. وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می‏دانستند.»

این آیه نیازمند اندکی توضیح است.
اوّل آنکه، خداوند تبارک و تعالی در ابتدای آیه می‌فرماید:
«مردم از شیاطین و دیوان تبعیّت کردند و سحر و جادوگری آموختند.»

پس سحر و جادوگری، از شیاطین و دیوان به انسان رسیده است، دوم آنکه، توضیح دربارۀ هاروت و ماروت داده شده که آنها دو فرشته بودند که پس از رواج سحر و جادو را در میان مردم،  به امر خداوند به میان مردم آمدند و به مردم هم سحر را آموختند هم باطل السّحر را؛ یعنی اگر جدایی بین زن و مرد را از طریق سحر گفتند ـ که البتّه پیش از آنها شیاطین و دیوان گفته بودند ـ باطل السّحر آن سحر را نیز می‌گفتند.
دلیل این کار امتحان الهی بود؛ البتّه خداوند می‌فرماید که مردم باطل السّحر را رها کرده و خود سحر را آموختند.

خداوند با این عمل، هر دو گروه از مردم را آزمود. چه کافران را چه مؤمنان را؛ به این صورت که سحر و باطل السّحر را در اختیار مردم قرار داد. گروهی کافر شدند و به سحر گرویدند و با آن مردم را سحر کردند. این امتحان کافران بود که به سمت سحر رفتند؛ امّا مؤمنان که مورد سحر قرار گرفتند نیز در اینجا مورد امتحان واقع شدند. امتحان آنها این بود که آیا هنگام دشواری و سختی از خداوند ناامید ‌می‌شدند؟ آیا لب به گله‌گذاری از خداوند گشودند؟ آیا در دشواری‌ها و سختی‌ها ایمان خود را نسبت به خدا از دست می‌دادند؟
گفتنی است که سحر و جادو، یک وسیلۀ امتحان در دست بشر است؛ مانند تمام سلاح‌ها یا علوم دیگر که می‌توان آنها را علیه بشر استفاده کرد.
اینکه بشر علم خود را در چه راهی استفاده کند، امتحان اوست.

پس چه مؤمنان چه دیگر قشرهای مردم چه انبیا و رسل با سحر و جادوگری به نوعی درگیر بودند.
این مسئله به قدری حائز اهمّیت بوده که خداوند تبارک و تعالی، آیات متعدّدی دربارۀ سحر و باطل السّحر در قرآن کریم بیان کرده است.
ادامه دارد ...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگانی جنیان

از ابن عباس روایت شده که اسم ابوالجنّ (جان = پدر جن) است و جانّ لقب اوست.در کتاب اسفار حضرت آدم علیه السلام آمده است که اسم پدر جن طارنوش بود و روزگاری که فرزندان و نسل های او بر روی زمین زیاد شدند خداوند دینی را برای آنان قرار داد و همه ی جن ها را به اطاعت و عبادت خود مامور و مکلف کرد.طارنوش و فرزندان و پیروانش احکام شریعت را قبول کردند و به آسودگی و خوشی روزگار می گذراندند و مدتی بدین منوال گذشت تا اینکه بنای عصیان و نافرمانی خداوند را پی انداخته و گناهکاری و خود بینی را در پیش گرفتند.خداوند پس از اتمام حجت بر آنان همه را به عذاب دردناک گرفتار نموده و هلاک گردانید بجز مومنان و ضعیفان که همچنان بر طریق راست و درستی بودند.

سپس خداوند از آنان شخصی به نام حلیایش را والی گردانید و شریعتی جدید عطا کرد.وقتی که یک دوره ی دیگری را طی کردند چون اساس فکری جنیان بر شر بود دوباره راه نافرمانی را پیش گرفتند و به همین دلیل دچار خشم الهی شدند و جز عده ای که به راه راست مانده بودند بقیه به هلاکت رسیدند.پس از آن شخصی از جنیان به نام ملیقا حاکم آنان شد اما آنان نیز پس از گذشت روزگاری راه ناراستان را در پیش گرقتند و از اینرو عذاب الهی بر آنان نازل شد و جز قلیلی از آنان که صالحان و کودکان جنیان بودند،همگی منقرض شدند.کم کم از بقایای جن ها نسلهایی زیاد گردیدند و هاموس که به زیور فضل و دانش و سداد آراسته بود حاکم جنیان شد و در طول عمرش به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای احکام شریعت مشغول بود.پس از وفات هاموس اشرار بنی جان کفران نموده و نافرمانی کردند خداوند رسولانی را نزد آنان فرستاد ولی هر چه تلاش کردند جنیان همچنان نافرمانی کرده و هدایت نپذیرفتند و حکمت الهی اقتضاء کرد که آنان را عذاب کند.

خداوند گروهی از فرشتگان را به جنگ با آنان فرستاد و با بنی جان به جنگ پرداختند و بیشتر جنیان کشته شده و بقایای آنان در جزایر،جنگل ها و صحاری متفرق شدند.بعضی از جنیان در این جنگ به اسارت ملائکه درآمدند که از آن جمله کودکانی بودند که هنوز به سن تکلیف و تمیز نرسیده بودند.ابلیس یا شیطان نیز از دیگر اسرای جن بود.وی توسط فرشتگان به آسمان برده شد و در میان آنان ماند و توسط فرشتگان نشو و نما یافت و روز به روز ترقی کرد تا آنجایی که به مقام تعلیم فرشتگان رسید.صاحب کتاب کلمة اللطایف نوشته است که مجلس وعظ شیطان در پای عرش خداوند برگزار می شد و او بر منبری از یاقوت می نشست و علمی از نور بر بالای سر او نصب می کردند.در مجلس او چندان فرشته حاضر می شدند که تعداد آنان را کسی جز خدا نمی دانست.شیطان بنابر قولی شش هزار سال به طاعت و عبادت خداوند پرداخت یعنی تا آن زمان که هنوز امر الهی مبنی بر سجده بر آدم علیه السلام صادر نشده بود.از سوی دیگر جمعیت جنیان پس از گذشت مدتی بسیار شد و به تدریج از جزایر و خرابه ها و مواضع نامسکون بیرون آمده و در سرزمینهای مسکونی و آباد روی آوردند و از اطاعت خدا و دین الهی دور افتادند.

ابلیس از خداوند تقاضا کرد تا به هدایت جنیان بر زمین فرود آید.خداوند تقاضای او را پذیرفت و شیطان با جمعی از فرشتگان آسمان به زمین آمد و گروهی اندک به اطاعت او در آمدند.سهلوب بن ملاتب ماموریت یافت تا برای هدایت و ارشاد جنیان،نزد بزرگان آنان رفت.وی به موجب فرامین الهی عمل نمود ولی جنیان از بس که طاغی و بیباک بودند،او را به شهادت رساندند.همچنین رسولان دیگری نیز متعاقبا ماموریت ارشاد یافته و به سوی جنیان رفتند اما آن ناپاکان و عاصیان همه را شهید کردند.آخرالامر شیطان یوسف بن یاسف را به هدایت جنیان مامور ساخت و او خود را به آن قوم یاغی رساند.جنیان قصد جان او را کردند اما یوسف بن یاسف به لطایف الحیل از چنگ آنان امان یافت و برگشت و صورت واقعه را به تفضیل به شیطان عرض کرد.عزرائیل علیه السلام پس از اجازه از درگاه خداوند بزرگ با جمعی از فرشتگان به جنگ با جنیان شتافت و بیشتر اهل طغیان و کافران را کشت و بقیه ی جنیان در عالم پراکنده شدند.3


قدرت و مشخصات جنیان و روش زندگی،عمر و...

ابن سینا نوشته است جن حیوانی است هوایی ناطق دارای جسم و دارای قدرت شکل یابی به اشکال مختلف،4 توضیح اینکه وقتی فلاسفه می گویند که جن و انسان حیوانی ناطق هستند منظور نطق باطن یعنی فکر کردن اندیشیدن است ورنه تمامی حیوانات دیگر نیز بظاهر ناطقند و زبان همدیگر را می فهمند اما قدرت فکر کردن و اندیشیدن را ندارند و همین مورد فصل ممیزه ی جن و انسان از سایر حیوانات است.جنیان دارای اجسامی لطیف،شفاف و هوایی هستند یعنی زندگی در هوا نیز برای آنان امکان پذیر است زیرا عنصر آنان از آتش است،همانگونه که عنصر انسان ها از خاک می باشد.جنیان قادر هستند کارهای طاقت فرسایی را انجام دهند که آدمی قادر به انجام دادن آن کارها نیست.جنیان با وجود اینکه در حالات کلی نامرئئ هستند(در عالم مادی از چشم ما)اما چنانچه خود بخواهند می توانند در انظار آشکار شوند که در اینصورت حتما ظهورشان برای آدمی بنا به مصالحی خواهد بود.

جن ها از نسل ابوالجن=پدر جن می باشند خلقت جن از سه عنصر آب،باد و آتش ترکیب یافته است اما خلقت انسان و حیوانات دیگر از چهار عنصر است که علاوه بر سه عنصر مذکور شامل خاک نیز می شود.نظر به اینکه جنیان عنصر خاک را ندارند ،به همین علت قوه ی سنگینی و جاذبه ی زمین روی آنان اثر ندارد.آل،مرد آزما و بختک نیز تیره هایی دیگر از جنیان به حساب می آیند که هیکل و قامتشان تقریبا به اندازه ی انسان است.شکلهای کلی آنان مثل انسان است.دو چشم،دو گوش،بینی،دهان و غیره دارند.جنیان مثل آتش سرخ رنگ هستند و در این نوع رنگ شدت و ضعف دارند یعنی سرخ روشن،سرخ تیره و غیره.چشم هایشان عمودی (الفی) و پاهایشان کوتاه و گرد است و چیزی مانند سم می باشد نه اینکه سم واقعی باشد(مثل خیلی سایتها که می نویسن جن سم داره عین اسب ولی اینطور نیست).نوعی از جن ها خاکستری رنگ هستند و طبیعتی خشن دارند و معمولا تعرضات و حملاتی که از سوی جنیان در مواضعی چون جنگلها،بیابانها و کوهستانها به انسانها صورت می گیرد از این تیره از جن ها می باشد.نوع دیگری از جنها سفید رنگ و بسیار زیبا هستند،مانند انسان سفید پوست و چشمهایشان نیز مثل چشمهای انسان افقی قرار دارند.

همه ی جنیان مو دارند و مثل بشر رنگهای مختلف دارند،سفید،سیاه،سرخ و غیره.هیچ کدام از جنیان دم و شاخ ندارند.صدا دارند و بیشتر از پنج حس ما را دارا هستند.بر خلاف انسان دستگاه گوارش ندارند چون عنصر خاک در آنان وجود ندارد.مایعات جزء غذاهای آنان نیست و از هوا تغذیه می کنند علاوه بر این از بوی غذاهای انسان نیز می توانند استفاده کنند.از یکی از اشخاص بزرگوار و موثق شنیدم که گفت:برای سیاحت و تفریح به یکی از مناطق سرسبز و خوش شمال رفته بودیم که شبانگاه به پخت غذا مشغول بودیم.ناگهان سنگهایی به سمت ما پرتاب شد.من دانستم که این سنگها از سوی جن ها پرتاب می شود و به خاطر این است که بوی غذای ما به آنان رسیده است فورا مقداری از غذا را برداشته و به سمت و سویی که سنگها پرتاب می شد بردم و در آن قسمت هایی که حدس میزدم سنگها از آنجاها پرتاب می شوند نهاده برگشتیم.فی الفور پرتاب سنگها متوقف شد چرا که جنیان از بوی غذا استفاده می کردند.

جنیان هم مانند انسانها ازدواج می کنند.روش زندگی آنها مثل سایر حیوانات است و احتیاج به لباس و تهیه ی غذا ندارند و آزادند.هم در زمین و هم در فضا بسر می برند و در سراسر نقاط زمین زندگی می کنند.جنیان دارای نیروهای خاصی هستند که مانع از برخورد اشیاء با آنان است.بعضی از آنان اجازه دارند به بعضی از کرات بروند.اگر به کرات دیگری نمی روند برای این است که یا اجازه ندارند یا شرایط جوی آن کرات برایشان مناسب و مساعد نیست.جنیان به صورت خانوادگی زندگی می کنند و جا و مکان برایشان مطرح نیست.مانند انسان نر و ماده دارند و دارای دستگاه تناسلی می باشند و جفتگیری می کنند.بچه در شکم مادر پرورده می شود و مدت بارداری کمتر از انسان است و معمولا از هر شکمی بیشتر از یک بچه متولد نمی شود.وضع حمل جنیان آسانتر از بشر است و رشد بچه نیز سریعتر صورت می گیرد.زاد و ولد آنها از انسانها کمتر است.

ابوبکر خضرمی نقل کرده است که حضرت امام صادق علیه السلام به من فرمود:مردم درباره ی ازدواج اولاد آدم علیه السلام چه عقیده ای دارند؟عرض کردم:مردم می گویند که خداوند از حضرت حوا در هر زایمان یک دختر و یک پسر به دنیا آورد و در هنگام ازدواج پسر اول با دختر دوم ازدواج می کرد.حضرت فرمود:این مطلب صحیح نیست.بلکه مطلب درست این است که وقتی فرزندی از آدم علیه السلام به نام هبة الله به دنیا آمد و بزرگ شد حضرت آدم علیه السلام از خداوند در خواست کرد تا او را تزویج دهد.خداوند نیز حوریه ای از بهشت آورد و با او ازدواج کرد و نتیجه ی آن ازدواج چهار پسر بود.پس از آن حضرت آدم علیه السلام در مورد ازدواج فرزند دیگر خود به نام یافث از خداوند راهنمایی خواست که در نتیجه خداوند تعالی دستور داد در طایفه ی جن ازدواج کند که سرانجام حاصل آن ازدواج چهار دختر بود.سپس از جانب درگاه الهی دستور رسید که پسر های هبة الله با دختر های یافث که پسر عمو و دختر عمو بودند،ازدواج کنند.

بر این اساس است که مردم نیز متفاوتند چنانکه بعضی خوشرو،بعضی بد قیافه و بعضی خوش اخلاق و برخی هم بد اخلاق هستند.چون خوبی ها از حوریه و بدی ها از جنیه می باشد.5   درباره ی طول عمر جنیان چنانکه بعضی از استادان علوم غریبه و افراد متقی و بزرگواری که جنیان را دیده یا مدتی با آنان همنشین بوده اند، شنیده شده که در حدود 500 تا 700 سال و برخی نیز حدود 1000 سال عمر می کنند!پس طول عمرشان به مراتب بیشتر از آدمی است.پس از مرگ جسم مادی جنیان از بین می رود و نیازی به گورستان ندارند.(به نظر خودم فکر کنم ماده ی اتری)آنان سرما،گرما و درد ندارند اما از لذت و خوشی بهره مندند.با همدیگر الفت خارجی و خانوادگی دارند.کار و شغلی ندارند و مثل سایر حیوانات برای خودشان به صورت آزاد می گردند.جنیان نوعی قوه ی دافعه دارند که وقتی بشر به آنان نزدیک می شود،بدون اینکه خودشان نیز بفهمند از بشر دور می گردند.

قدرت دیدشان از ماده عبور می کند مثلا می توانند اعماق زمین یا پشت دیوارها را ببینند یا اینکه از طرف زمین،طرف دیگر را مشاهده کنند.گفته می شود که بعضی از جویندگان گنج ها برای دستیابی به دفائن و کنوز تحت العرض از جنیان استفاده می کنند اما در اغلب اوقات و موارد این کار غیر ممکن است و تنها توسط جنیانی صورت می گیرد که پس از مدتها تحمل ریاضتهای سخت و شاقه به تسخیر انسان در آیند لذا بعضی از جنیانی که از طریق ارتباط یا احضار مورد سوال قرار می گیرند تا نقطه ی گنجهای مدفون را افشا کنند،تقریبا در همه ی موارد خدعه و دروغ است و جنیان انسانها را به قول معروف سرکار می گذارند و دنبال نخود سیاه می فرستند و در آن هنگام که انسانها گول دروغ و فریب آنها را میخورند و پس از کندوکاو و خاک برداری یا حفاری های پی در پی و زحمت و مرارتهای بی نتیجه ناراحت شده و با هم جر و بحث می کنند،جنیان لذت برده و به آنان می خندند.

جنیان ما انسانها را میبینند هر چند که ما قادر به دیدنشان نیستیم بعضی از انسانها می توانند آنان را ببینند اما این عده در هر عصر و روزگاری از شمار انگشتان دو دست به ندرت تجاوز می کند که به هر حال همین تعداد معدود نیز بر دو دسته اند:تعدادی از بدو تولد بنا بر موهبت الهی و ذاتی جنیان را میبینند و عده ای دیگر با تحمل پاره ای از ریاضات یا انجام امور غریبه به این مهم یعنی رویت جنیان نائل می گردند اما از انسانها که بگذریم،بیشتر حیوانات آنان را میبینند و این امر برایشان عادی است و از این جهت به جنیان حمله ور نمی شوند.جنیان می توانند به هر صورتی که باعث وحشت بشر نشوند،خود را به انسانها نشان دهند.گفته می شود که اگر جنیان به کرات دیگری بروند دیده می شوند.جنیان دارای قوه ای هستند که می توانند خود را در نظر انسان بزرگ و کوچک جلوه دهند البته این تغییر در ماهیت نیست بلکه اینطور به نظر می رسد.جنیان می توانند خود را به صورت حیوانات در آورند یا خود را به صورت انسان نشان دهند و یا به صورت حیواناتی در آیند که با آدمی مانوس هستند.6   مانند گربه ها و به خصوص گربه های سیاه!
شبح هایی که در منازل به مردم آسیب می رسانند،جن هستند.اصولا اعمال زشت بشر سبب صدمه ی جنیان می شود و از طرف خداوند اجازه می یابند که بشر را اذیت کنند.اذیتشان از قبیل نفاق انداختن،ترساندن،آفت و بلا و مریض کردن و غیره است.جن زدگی سبب مریضی،دیوانگی و غیره می شود.همانطور که اگر جسم انسان ضعیف شود میکروبها راحتتر می توانند به انسان حمله ور شوند،وقتی که روح نیز ضعیف شود،جنیان بنا به مصالحی که اقتضا کند می توانند در جسم رخنه کنند.برای دفع موارد فوق الذکر که توسط جنیان به انسان سرایت کند،از آیاتی خاص از قرآن،تعاویذ،اذکار و اعمالی ویژه استفاده می شود.جنیان می توانند از در و پنجره ی بسته عبور کنند و به علت نداشتن عنصر خاکی قدرت طی الارض دارند یعنی در یک لحظه می توانند از یک طرف زمین به طرف دیگر بروند اما سرعت سیر آنان کمی از روح کمتر است.جنیان با اینکه می توانند به کراتی نظیر زمین که شرایط مناسب برای زیست دارند بروند،مع هذا نمی توانند به خورشید نزدیک شوند. چرا؟ زیرا اشعه ی خورشید نابودشان می کند و بهر حال جنیان موجوداتی مادی هستند.از هر جایی که هوا بتواند عبور کند،جنیان هم می توانند عبور کنند.آنان می توانند از بعد زمان فراتر روند.افکارشان بسیار قوی است و با نوعی تلپاتی افکار را می خوانند.اما آینده ی آدمی را نمی توانند پیش بینی کنند.

در صورتی که اجازه داشته باشند،قدرت تلقین به آدمی را دارند و می توانند روی افکار یک فرد تاثیر گذاشته و هر چه دستور دهند انجام گیرد.وسوسه های شیاطین جن به آدمی خود از نوع تلقین هستند.هوششان بسیار زیاد است و جنبه ی تقلیدشان نیز خیلی قوی است.از آنجایی که همیشه با ما در تماسند به همه ی زبانهای انسانها آشنایی دارند و احتیاج به تحصیل ندارد.آنان نیز با هم چون انسانها شوخی و مزاح دارند اما معایبی دارند بدتر از بشر با این وجود معایبی که بشر دارد آنان ندارند.وقتی که خداوند بشر را خلق کرد،فاصله ای بین بشر و جنیان قرار داد که جنیان بدون اذن خداوند نمی توانند به آدمیان نزدیک شده و به آنان آسیب برسانند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انواع جن

تقسیم بندی اجنه به نوع شاید تقسیم بندی منطقی به نظر نرسد زیرا نوع آنها همان جن است اما چون اختلاف در شکل و شمایل ، مرام ، طریقه زندگی و نیروهای آنها بسیار متفاوت است ما از لفظ عامیانه انواع استفاده منمائیم

جن از ابعاد مختلف شامل تقسم بندی مختلف است

·         تقسیم بر اساس ماهیت : آتش ، هوا ، دود       

·         تقسیم بندی از لحاظ مکان زندگی                   

·         تقسیم بندی بر اساس دین و آئین                   

·         تقسیم بر اساس طوایف و مرام                       

تقسیم بر اساس ماهیت......................................................................

جن ها از لحاظ ماهیت یا بهتر بگوییم غالب بودن خواص به سه دسته تقسیم میشوند:

جنهایی که به رنگ تیره رویت میشوند که در آنها دود آتش بر دیگر مواد غالب است : که سرعت آنها به نسبت انواع دیگر متوسط است .

جنهایی که سرخ رنگ هستند و در آنها شعله و رخشندگی غالب بر مواد دیگر است : آنها دارای قدرت خاصی هستند و ارتباط با آنها باعث عوارض و بیماریهای بیشتری در انسانها میشود از جمله کم سو شدن سریع چشم به عنوان مثال ع.احمدی از اساتید علوم غریبه درباره ارتباط با این نوع اجنه میگویند به علت مداوت زیاد به این کار در حال حاضر نمیتوانند عقربه های ساعت را که در فاصله یک متری شان قرار دارد تشخیص دهند ایشان میگویند هر گاه میخواهم به اطراف نگاه کنم حرارت ، گوشه  چشمانم را اذیت میکند.

جنهایی که به رنگ سفید و گاهی شفاف دیده میشوند در آنها هوا و حرارت (انرژی حاصل از آتش )غلبه دارد ، از لحاظ قدرت بسیار قوی و دارای قابلیتهای بالایی هستند و تسخیر آنها حتی توسط مجربین اهل احضار بسیار خطرناک و پرضرر است به گفته اساتید گاهی پس از گذراندن ریاضتهای طاقت فرسا برای تسخیر این نوع از جن ، انسان در هنگام رویت ابتدا دچار احساس راحتی شده و حالت سرخوش به او دست میدهد و پس از دقایقی با جاری شدن خون از بینی ، احساس خواب آلودگی کامل کرده و از هوش میرود و با تجدید ملاقات ، اختلالات مغزی بر او عارض میشود گاهی اوقات در ابتدای امر شخص به علت سکته مغزی یا ایست قلبی جان خود را از دست میدهد.

تقسیم بر اساس طوایف و رفتارها ..............................................................

همانطور که انسانها دارای طوایف گوناگون و قبایل بیشمار هستند، اجنه ، به علت جمعیت زیادشان به نسبت انسانها دارای طوایف بسیار میباشند که قابل شماره نیست .

 ((شیرین یربوع))نوعی از جن است که به شکل زنان است و در بیشه زارهای بیابانها از این نوع جن زیاد بسر می برند.

این نوع از جن اگر بر کسی از انسانها دست یابد ، با او به بازی می پردازد ، همانطوری که گربه با موش بازی می کند و بتدریج او را می کشد و اگر ببیند که کسی زیبا و خوبرو است ، مفتون و شیفته ی او شده و به ایذاء و اذیت او     می پردازد .

((شیرین یربوع)) تا مدت زمان طولانی با ((سعلات)) همراه و همدم بود تا اینکه در شبی از شبها ، سعلات برقی را دید و قصد آن کرد و رفت.فرزندان سعلات را که از شیرین یربوع متولد شده بودند ، بنی سعلات می گویند.نوعی دیگر از جن وجود دارد که بنام الزلاب معروف است و در سرزمین یمن بسر می برد و گاها در اطراف مصر هم دیده شده است.اگر این جن به کسی دست یابد ، با او مجامعت می کند و اهالی آن سرزمین ها این جن را می شناسند. این جن چنانچه به  هر کس تجاوز کند به او زحمت می دهد تا حدی که ممکن است موجب هلاک وی شود زیرا قضیب او مانند سر گاو است.مردم وقتی که او را می بینند از خود بی خود می شوند .اما گاها نیز ممکن است که مردی شجاع با این نوع از جن برخورد کند که در این موقع جن قصد او  نمی کند. به عبارت دیگر جرأت جسارت به او را ندارد!نوعی دیگر از جن بنام الغدار وجود دارد که در جزایر دریاها زندگی می کند. شکل این جن مانند آدمی است که چنین به نظر می رسد که بر موجودی چون شتر مرغ سوار است و اگر به کسی دست یابد ، هلاکش می کند.

گفته شده که قومی در سفر با او به جنگ پرداختند و همگی با وی درگیر شدند که ناگهان جن بانگی برآورد و همگی را هلاک نمود. از انواع دیگر جنها که از او نام می بریم ، جنیست که (( وشق )) نام دارد و شکل او مثل یک نیمه ی آدمی است و می گویند که نسناس از این نوع جن به وجود آمده است.

نسناس طایفه ای بودند که به انسان شباهت داشتند و پیش از خلقت بشر ، در زمین میزیستند و سپس منقرض شدند.گفته می شود که دانشمندان بقایای جسد   نسناس هایی را از زیر خاک به دست آورده اند.

اگر وشق ، کسی را دربیابانها و جنگلها و مناطقی نظیر اینها مشاهده کند،به شخص حمله ور می گردد.در یکی از سفرها ، علقمة بن سفیان ، وشق را دید. هر دو به جانب همدیگر حمله ور شدند و علقمة ضربتی با شمشیر بر او وارد ساخت وشق نیز هم زمان با ضربت علقمة ، ضربتی بر علقمة وارد ساخته بود که در نتیجه ی آن هر دو به هلاکت رسیدند.

علاوه بر جن های نام برده در فوق از جنی بنام « منها » یاد می کنیم که کارش فریب و گمراه کردن زاهدان و عابدان می باشد. این جن مسائلی عجیب از خود بروز می دهد تا پرهیزگاران و عابدان چنین پندارند که صاحب کرامات شده اند و آنچه از آنها صادر می شود واقعا" از خودشان است و بدین نحو بتدریج دچار عجب و غرور شده تا از صراط مستقیم گمراه گردند و در گمراهی بمیرند.

حکایتی را در این باب جهت روشن شدن موضوع ذکر می کنیم:

می گویند که یکی از زاهدان صومعه ای داشت و مهمانی نزد آن زاهد آمد.مهمان می دید که هر شب هنگام افطار نزد زاهد ، چراغ و چراغدان و سفره ای حاضر می شود. مهمان متعجب می شد لذا از زاهد پرسید که این وسایل از کجا می آیند؟ زاهد در جواب دادن به مهمان روی گردانید. مهمان در سئوال خود اصرار ورزید. زاهد گفت: مدتی است که هر شب چنین می شود تا من گمان کنم که اینها از کرامات من است اما من در همان وهله ی اول دانستم که او شیطان است.به محض اینکه سخن زاهد به اینجا رسید ، فورا" چراغ خاموش شد .  جناب آقای پورابراهیم صاحب کتاب دنیای مرموز جن

البته طوایفی دیگر از جنیان نیز وجود دارند.

معقولات جن

جن از‏نظر بعضی از قدرتها بر انسان می‏چربد و تواناییهایی دارد که انسان ندارد ولی از نظر درجه وجودی از انسان پست‏تر است ، و حتی آن کارهایی که بعضی ز افرادی که سر و کارشان با جن است - البته آنهایی که راست می‏گویند -انجام می‏دهند ، اینها را اهل معنا نمی‏پسندند ، یعنی سروکار داشتن انسان با جن روح انسان را تعالی نمی‏دهد ، تنزل می‏دهد و تعالی نمی‏دهد . حال بهیک معنای دیگر ( که ) اساسا آنها خود به خود مسخر باشند آن مسأله دیگری است .  استاد مطهری

 

 

معلومات جن

ما در اصطلاح، جن به مخلوقی از مخلوقات خدای متعال اطلاق می شود که نامرئی است و از حواس ظاهری انسان پنهان است، جن را به این جهت جن نامیده اند که به چشم نمی آید مگر در موقعی که بخواهد قدرتی را که خدای متعال در او قرار داده به نمایش بگذارد.(جنّه) جمع جن است و (جانّ)«تشدید نون»ابوالجن یعنی پدر جن هاست.

شکل و شمایل جن 

در این قسمت به چند مورد که مربوط به مسئله شکل و شمایل میشود میپردازیم:

جن پس از تکاثف و تراکم جسمیت پیدا کرده و به اشکالی مختلف ( هر طور که بخواهد) در میآید ، اما بدون اینکه بخواهد به شکلی در آید ، یک شکل و شمایلی که خاص خودش میباشد (شکل واقعی خودش) دارد که در این قسمت ما در مورد آن صحبت میکنیم.

صورت و اندام

در کتاب دانستنیهایی در باره جن آمده:جن در شکل اصلی خود حالت سیال و انرژی دارد . در صورت واقعی دارای جسم نیست .

اما از نظر شکل کلی شبیه انسان است .لایه رویی بدن او حالت سیال اما تاحدی چروکیده دارد. سر او بیضی شکل ، چشمانش گرد و بدون هیچ برآمدگی و پلک و ابروست. مردمک ریزی دارد که بسیار تند در حدقه میچرخد .گوشهای او هم بلند و در دو طرف سرش به بالا رفته است. اما در حالت عادی ، جسم آنها باریک و کاملا سیال و شبیه امواج در هوا هستند .

صدا و طریقه صحبت و تکلم

تکلم - به فتح تاء و ضم لام -  در کلیه فرهنگهای لغت به معنای همکلامی و سخن گفتن آورده شده است.

همکلامی یعنی استفاده از کلمه ، و کلمات دارای صدا و آهنگ خاصی هستند منظور از صدا و آهنگ ، همان صوت است.

توضیح : در صحبت کردن  هوای داخل ششها از میان دو پرده نازک در نای به تمام تارهای صوتی عبور می کند این دو پرده نازک که مرتعش شده و هوا را جبهه جبهه ( کپه کپه )‌به بیرون می فرستد. در هر ثانیه صدها و گاهی اوقات هزاران جبهه هوا ساخته می شود بطوریکه هوا بین گلو و دهان با مکانیزم لوله ها ی صوتی مرتعش می شود این ارتعش تحت تاثیر چگونگی قرار گرفتن زبان ـ دندانها ـ لب و سایر عوامل قرارمی گیرد .این هوای مرتعش باعث تغییرات جزئی در اطراف شخص صحبت کننده می شود که به آن صوت یا صدا می گوییم .

حال همین صدا یا صوت دارای فرکانسی خاص است .

برای انسان اصوات در فرکانس بین ۲۰ تا ۲۰۰۰ هرتز را می شنود و خارج از آن توانایی شنیدن ندارد.ولی سگ‌ها توانایی شنیدن بیش از ۲۰ کیلوهرتز را دارند.

صدای جنیان فرکانسی خاص دارد که شنوایی آن برای نوع انسان امکان پذیر نیست حال در مسئله صدای جن ، بعضی از افراد اعتقاد بر فرکانسی بالاتر از حد شنوایی انسان دارند و بعضی دیگر اعتقاد بر پایین تر بودن فرکانس صوتی اجنه دارند.

واکنش جسمی و روانی مغز انسان بر صدا بسیار سریع و متفاوت است . یکی از جدید ترین تکنولوژی هایی که برای تجمع های خیابانی و اعتراضات توسط بعضی از کشورها بکار برده میشود استفاده از دستگاههایی است که صدا را با طول موج خاص در فضا پراکنده  کرده و باعث حالت سردرد شدید و بهم خوردن وضعیت معده (استفراغ) میشود .

در روایتی آمده: حکیمه خاتون خواهر امام رضا(ع) خدمت حضرت بودند متوجه شدند حضرت با کسی سخن میگویند ، هر چه جستجو کردند، مخاطب حضرت را ندیدند . با تعجب از امام پرسیدند: شما با چه کسی سخن میگویید ؟

امام فرمودند: این عامر زهرایی، یکی از  جن ها است که با من درد دل میکند.حکیمه خاتون عرض کرد : دوست دارم سخن او را بشنوم . امام فرمودند :اگر صدای او را بشنوی تا یکسال تب میکنی ، ولی حکیمه خاتون اصرار کردند.

حضرت ناچار اجازه دادند و او صدای عامر را که شبیه سوت بود شنید ، بعد از آن تا یکسال تمام گرفتار تب شد .(اصول کافی جلد 2 ص 244)

صدای جنیان چیزی شبیه سوت انسانها با فرکانسی بالاتر است اما جن این قابلیت را دارد که صدای خود را همانند جسمش تغییر و یا تقلید کند به تمام اشکال یعنی حیوانات و انسانها .

واینکه در بعضی کتب و سایتها آمده است که صدای جن در فضا میپیچد و یا همانند کند شدن صدای نوار یا زیر و بم است مردود میباشد و این عقلانی نیست که جن بتواند صدای خود را تغییر دهد اما بطور کامل از عهده تغییر آن بر نیاید .

اگر صدای جن همانطور که بعضی کتب و سایتها آورده اند شنیده شده به خواست خودش بوده.

جنیان در بسیاری از مکانها تردد دارند و به شکل انسان و مانند انسان تمام خصوصیات خود را شامل : شکل و شمایل ، طریقه راه رفتن ، رفتارها ، صدا و غذا خوردن و...  به طور باور نکردنی با سرعت حیرت آور تغییر میدهند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا خداوند جن و انس(شیطان)را آفرید؟

از نظر قرآن جهان آفرینش بیهوده خلق نشده است؛ بلکه تمامى اجزا و عناصر آن براى هدف و غرض مشخصى خلق شده‏اند. در آیات زیادى از قرآن به هدفدارى آفرینش جهان و آدمیان اشاره شده است؛ از جمله:


«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛ آل عمران (3)، آیه 190 - 191.؛ «مسلماً در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، براى صاحبان عقل و اندیشه آیاتى است؛ کسانى که خداوند را در حال ایستادن و نشستن و آن هنگام که بر پهلو خوابیده‏اند، به یاد مى‏آورند و در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند بارالها! این را بیهوده نیافریده‏اى، منزّهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه‏دار».
آیات فوق انسان را به اندیشه وا مى‏دارد و مى‏فهماند که مشاهده بدون اندیشه و تفکر ره به جایى نمى‏برد.
در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید:
«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»؛ آیات متعدد دیگرى بر هدفمندى آفرینش تأکید نموده از جمله: ص (38)، آیه 27 ؛ انبیا (21)، آیه 16 ؛ دخان (44)، آیه 38 ؛ نحل (16)، آیه 3 ؛ زمر (39)، آیه 5 ؛ انعام (6)، آیه 73 ؛ ابراهیم (14)، آیه 19 ؛ تغابن (64)، آیه 3 ؛ عنکبوت (29)، آیه 44 ؛ روم (30)، آیه 8.؛ «پروردگار ما کسى است که به هر موجودى، خلقت مناسب او را عطا کرد و آن گاه هدایت نمود».
در این آیه به دو اصل اساسى اشاره شده است: نخست اینکه خداوند به هر موجودى آنچه را نیاز داشته، عطا کرده است. دیگر آنکه هر موجودى، به گونه‏اى هدایت شده است که از همه نیروهاى خود در پایندگى حیات استفاده کند و به هدف نهایى وجود خود نائل آید.

هدفمندى آفرینش انسان‏
قرآن بر هدفدارى خلقت انسان به طور ویژه تأکید مى‏کند:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»؛ مؤمنون (23)، آیه 115.؛ «آیا پنداشته‏اید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و به سوى ما بازگشت نمى‏کنید؟»
«أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى»؛ قیامت (75)، آیه .؛ «آیا انسان گمان مى‏کند، به حال خود رها شده است؟»
آیات فوق نشان مى‏دهد که:
1. انسان بیهوده آفریده نشده و آفرینش او هدفدار است.
2. به حال خود واگذار نشده و همواره مورد هدایت، دستگیرى و نظارت خداوند است.
3. مقصد نهایى آفرینش انسان، مبدأ هستى و پروردگار جهانیان است.
آیات دیگرى از قرآن به نحو جزئى و تفصیلى پرده از رازهاى آفرینش برمى‏دارد؛ از جمله:
الف. علم و معرفت‏
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً»؛ طلاق (65)، آیه 12.؛ «خداوند کسى است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز نظیر آن را آفرید. فرمان الهى در میان آنها نازل مى‏شود، تابدانید که خداوند، بر هر چیزى توانا است و به همه موجودات احاطه علمى دارد».
در این آیه آگاهى انسان از علم و قدرت مطلقه خداوند (معرفت پروردگار که تشکیل دهنده بعد معرفتى کمال انسانى است) به عنوان هدف آفرینش معرفى شده است.
ب. آزمایش و امتحان‏
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ ملک (67)، آیه 2.؛ «خداى سبحان، کسى است که مرگ و حیات را رقم زد، تا شما را بیازماید کدامین‏تان عمل شایسته‏ترى دارید؟»
مراد از آزمون الهى کشف رازهاى پوشیده و ناپیدا نیست؛ بلکه منظور از آن، فراهم آوردن شرایط براى رشد استعدادها و شکوفاسازى آن است. چون انسان موجودى مختار است و کمال او اختیارى است، آزمون الهى در مورد انسان این است که همه شرایط گزینش راه نیک و بد را در اختیار او نهد تا استعدادهاى خود را به کمک آنها به فعلیت برساند و راه درست را انتخاب کند.
ج. عبادت‏
«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ ذاریات (51)، آیه 56.؛ «جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا عبادت کنند».
در این آیه، هدف اصلى خلقت عبادت خداى سبحان بیان شده است. در رابطه با اینکه چرا عبادت الهى به عنوان هدف آفرینش ذکر شده توجه به چند نکته لازم است:
یکم. براساس جهان بینى قرآنى، هر حرکت و عمل مثبتى که با انگیزه تقرب به سوى خدا انجام گیرد، عبادت است و عبادت منحصر به مناسک خاصى چون دعا و نیایش نیست. همه فعالیت‏هاى علمى، اقتصادى، سیاسى و... در صورتى که هماهنگ با نظام ارزشى و انگیزه‏هاى الهى باشد، عبادت است و انسان مى‏تواند در همه احوال - حتى خوردن و خوابیدن و مرگ و زندگى - یکپارچه خدایى و در جهت تکامل و تقرب به خدا قرار گیرد: «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ انعام (6)، آیه 162.. البته عبادت به معناى خاص آن؛ یعنى، نیایش و مناسک ویژه، جایگاه خاص و بسیار مهمى در دین دارد.
دوم. توجه به فلسفه عبادت داراى اهمیت بسیارى است. امیرمؤمنان(علیه السلام) در این باره مى‏فرماید: «فَاِنَّ اللَّهِ سُبحانَهُ و تَعالى‏ خَلَقَ الْخَلقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنیاً عَنْ طاعَتِهِم آمِناً مِنْ مَعْصیَتِهِم لأَنَّهُ لاتَضُرِّهُ معصیةُ مَنْ عَصاهُ و لا تَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ أَطاعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه 194.؛ «خداوند سبحان مخلوقات را آفرید؛ در حالى که از اطاعت آنها بى‏نیاز و از معصیتشان در امان بود؛ زیرا نه نافرمانى گناهکاران به او زیان مى‏رساند و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى‏بخشد».

زعشق ناتمام ما، جمال یار مستغنى اس‏ به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روى زیبا را

عبادت، آثار مثبت بسیارى در حیات این جهانى و آن جهانى دارد جهت آگاهى بیشتر در این باره بنگرید: شهید مطهرى، یادداشت‏ها، ج 6، مدخل عبادت، ج 4، مدخل نیایش، تهران: صدرا. و داراى حکمت‏هاى زیادى است؛ از جمله:
1. نیازى فطرى و مطلوبى ذاتى؛
2. راهى به سوى خودیابى و رهایى از پوچى؛
3. پرواز به فراخناى فرامادى هستى و گذر از تنگناى مادیت؛
4. کسب یقین؛
5. پیروزى روح بر بدن؛
6. سلامت و آرامش روان؛
7. ربوبیت و ولایت بر نفس و تسلط بر قواى نفسانى؛
8. تقرب به خدا؛
9. پشتوانه اخلاق و ایمان؛
10. پشتوانه قانون و اجتماع؛
11. پرورش نیکخواهى؛
12. تربیت و سازندگى و... جهت آگاهى بیشتر بنگرید:
الف. حمیدرضا شاکرین، دین‏شناسى و فرق و مذاهب، قم: معارف، 1386.
ب. همو، چلچراغ حکمت (فلسفه احکام و اجتهاد و تقلید)، تهران، کانون اندیشه جوان.
.
د. رحمت الهى‏
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»؛ هود (11)، آیات 118 و 119.
؛ «و اگر پروردگار تو مى‏خواست همه مردم را یک امت متشکل قرار مى‏داد؛ ولى آنان همواره مختلف هستند، مگر آنکه را پروردگارت رحم کند و براى همین آنان را آفریده است». با دقت در محتواى آیات یاد شده روشن مى‏شود که بین این اهداف، چندگانگى و تضادى وجود ندارد؛ بلکه بعضى از اهداف مقدماتى، برخى متوسط و بخشى نیز نهایى و نتیجه هستند. بنابراین براساس آیات قرآنى هدف آفرینش انسان، تجلّى رحمت الهى و قرار دادن انسان در جهت کمال و سعادت پایدار و جاودان است که با گزینش اختیارى راه برتر و پیمودن طریق بندگى و عبودیت پروردگار به دست مى‏آید.

چیستى جن‏

در عالم هستى برخى از موجودات غیرمحسوس‏اند و با حواس طبیعى قابل درک نیستند. یکى از این موجودات «جن» است. جن که در اصل معناى «پوشیدگى» دارد، از چشم انسان پوشیده است. قرآن وجود این موجود را تصدیق کرده و سوره‏اى به نام «جن» در قرآن وجود دارد. در قرآن گاهى از این موجود به «جان» یاد مى‏شود الرحمن (55)، آیه 39 و حجر (15)، آیه 27..
ماهیت و حقیقت این موجود، چندان براى ما روشن نیست؛ ولى از پاره‏اى آیات و روایات مى‏توان به بعضى مشخصات آن دست یافت، از جمله:
1. از آتش آفریده شده و خلق آن پیش از آفرینش انسان است‏ حجر (15)، آیه 27 ؛ الرحمن (55)، آیه 15..
2. مانند انسان مکلف و مسئول است‏ ذاریات (51)، آیه 56..
3. دسته‏اى از آنها مؤمن و گروهى کافر و عده‏اى نیک و برخى زشت کرداراند جن (72)، آیات 11 و 14 و 15 ؛ احقاف (46)، آیه 31..
4. برخى از آنها مرد و پاره‏اى دیگر زن هستند و تولید مثل مى‏کنند جن (72)، آیه 6.
5. زندگى مى‏کنند و مى‏میرند احقاف (46)، آیه 18؛ نگا: المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ پنجم‏1371، ج 20، ص 41..
6. داراى شعور و اراده‏اند و مى‏توانند با سرعت حرکت کنند؛ مانند قصه حضرت سلیمان و تخت بلقیس (ملکه سبا) نمل (27)، آیه 38- 39..
7. مسخّر انسان مى‏گردند؛ در این رابطه قرآن تنها به قضیه حضرت سلیمان اشاره کرده است که علاوه بر پرندگان، وحوش و انسان‏ها، جن نیز در اختیار و به فرمان او بودند نگا: نمل (27)، آیات 17 تا 39 ؛ سبأ(34)، آیه 12 - 14 ؛ انبیاء (21)، آیه 82..
8. در روایات آمده است: جن مؤمن، مسخر پیامبران و امامان مى‏شوند و به آنان خدمت مى‏کنند. کسانى که به اذن الهى ولایتى دارند، مى‏توانند جنیان کافر را نیز تحت فرمان خود درآورند نگا: مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، چاپ دوم 1378 - ص 313 - 312..
9. از پاره‏اى آیات و روایات معلوم مى‏شود که جنیان به پیامبر خدا(ص) ایمان آورده‏اند جن (72)، آیه 1 ؛ احقاف (46)، آیه 29 - 32..
اینکه جن در کجاى زمین قرار دارد، به طور واضح و مشخص مطرح نشده است، اما برخى از روایات، به اماکنى که در آنجا حضور بیشترى دارند اشاره کرده است‏ نگا: معارف قرآن، ص 309 - 311..

چرایى جن‏
با توجه به توضیحات بالا، روشن مى‏شود که جن داراى اراده و اختیار بوده، ولى از جهت آگاهى و شعور از انسان پایین‏تر است.
جن هم مانند انسان، موجودى است که امکان خلقش بوده و فیض و رحمت مطلق الهى به وجود آنها تعلّق گرفته است. خداوند متعال آنها را همچون انسان مختار آفریده و راه کمالشان را مسیر معرفت و عبادت قرار داده است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ ذاریات (51)، آیه 51.. به عبارت دیگر همان فلسفه‏اى که در مورد آفرینش انسان وجود دارد، در مورد جن نیز مطرح است.


جن و انسان‏
اجمالاً مى‏دانیم جن، گاهى در زندگى انسان تأثیر گذاشته و برخى از انسان‏ها نیز در زندگى جنیان مؤثر مى‏باشند. اما این موضوع به دلیل ناپیدا و پنهان بودن، با افسانه‏سازى‏هایى همراه شده که به بیشتر آنها نمى‏توان اعتماد کرد.
جنیان مى‏توانند با برخى از انسان‏ها ارتباط برقرار کنند. برحسب روایات آنان با انبیا و ائمه(ع) ارتباط داشتند. گاهى نیز ارتباط بعضى از انسان‏ها با جن مشرک و کافر، موجب افزایش گمراهى و طغیان آنها مى‏شود: «وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً»؛ جن (72)، آیه 6.؛ «و اینکه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى‏بردند و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیان ایشان مى‏شدند».
بنابراین جن - چه مؤمن و چه کافر با انسان ارتباط برقرار مى‏کند. این موضوع به صراحت در قرآن و روایات وارد شده است‏.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وفات میکائیل علیه السلام

در روایت های اسلامی، ماجرای مرگ میکائیل علیه السلام این گونه به تصویر کشیده شده است: امام ششم علیه السلام فرمود: چون خدا اهل زمین را بمیراند، درنگ کند به اندازه زمانی که خلق بوده اند و به اندازه آنچه آنها را میرانیده و چند برابرش، سپس اهل آسمان اول را میراند، سپس درنگ کند به مانند آنچه خلق را آفریده و مانند آنچه اهل زمین و اهل آسمان اول را میرانده و چند برابر آن، سپس اهل آسمان دوم را بمیراند و به همین ترتیب بیان کرده تا مرگ اهل آسمان هفتم، و فرمود: پس از آن درنگ کند به مانند دوران خلقت و دوران مرگ اهل زمین و اهل هفت آسمان و چند برابر آن، سپس میکائیل علیه السلام را بمیراند، سپس درنگ کند به مانند زمان آفرینش خلق و مانند همه اینها و چند برابر، سپس جبرئیل علیه السلام را بمیراند و پس از درنگ همه این مدت و چند برابرش، اسرافیل علیه السلام را بمیراند و پس از درنگ همه آن مدت و چند برابر، عزرائیل علیه السلام را بمیراند.
گفت: سپس خدا تبارک و تعالی می فرماید: «از آنِ کیست امروزه پادشاهی؟» و خود پاسخ گوید: «از آنِ یگانه قهار. کجایند جبارها؟ کجایند آنان که به معبودی با من ادعا می کردند؟ کجایند متکبران؟ و مانند اینها، سپس درنگ کند به اندازه دوران آفرینش خلق و به اندازه همه این مدت و چند برابر آن همه، سپس زنده کند خلق را و یا بدمد در صور.
عبید بن زراره گوید: گفتم: راستی چنین کاری می شود؟ مدت را طولانی پنداشتم. فرمود: آیا مدتی را که پیش از آفرینش بوده، درازتر است یا اینها؟ گفتم: این. فرمود: مگر آن را دانستی و آمار کردی؟ گفتم: نه. فرمود: پس همچنین است این،چنان که خدای متعال می فرماید: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ تا آنجا که می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ؛ روزی که در صور دمیده شود، پس هر کس در آسمان و زمین است، جز آنان که خدا نخواسته، ترسان و هراسان شوند و به صف محشر درآیند... پس کسی که کاری نیک کرده باشد، بهتر از آن را به او می دهند و ایشان از هول و هراس این روز در امانند».
در آن روز، کوه ها حرکت کرده و فرو می ریزند و زمین به لرزه درمی آید و هر زن شیردهی کودک خود را فراموش می کند و حامله ها سقط جنین می کنند و همه مردم از خود بی خود می شوند و گویا مست گشته اند و محاسن سیاه جوانان سفید شود و هر کس به گوشه ای پناه برد. سپس خداوند دستور نفخه ای دیگر را به اسرافیل می دهد و از آن سری که به طرف زمین است، صدایی بیرون می آید و کسی را زنده نمی گذارد، مگر کسانی که بخواهند زنده بمانند، مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل علیهما السلام ، آن گاه خداوند از عزرائیل علیه السلام می پرسد:
چه کسانی باقی مانده اند؟ می گوید: این چهار فرشته. سپس امر می کند که آن سه فرشته را قبض روح کند و بعد می پرسد: چه کسی باقی مانده؟ عزرائیل علیه السلام می گوید: بنده ضعیف تو، عزرائیل. خطاب می رسد: تو هم بمیر و در این موقع عزرائیل علیه السلام صیحه ای می زند که اگر مردم پیش از مردنشان آن را شنیده بودند، همه می مردند. اینجاست که عزرائیل علیه السلام ، تلخی مرگ را می چشد و می گوید: اگر می دانستم مرگ به این تلخی است، با مؤمنان بیشتر مدارا می کردم. در این موقع، کسی زنده نمی ماند و خداوند خطاب می کند: «ای دنیا ! کجا رفتند پادشاهان و شاهزادگان و مستکبران و ستمگران و مال دارانی که حقوق واجب را ادا نکردند؟ و امروز پادشاهی از آن چه کسی است؟» چون کسی پاسخ نگوید، خودش می فرماید: «پادشاهی از آن خدای یکتای توانمند است».
سپس تومار آسمان ها و ستارگان را درهم می پیچد و کوه ها را متلاشی می سازد و این زمین را به زمینی که در آن معصیت نشده باشد، تبدیل می کند؛ زمینی که خونی به ناحق در آن نریخته و وسیع و گسترده باشد و کوه و تپه و گیاهی در آن وجود ندارد، چنان که در آغاز چنین بوده است و آسمان ها را هم تبدیل نماید و همه مردم به امر خدا در پیشگاه حق حاضر شوند.
و چنان که پیش از خلقت آسمان ها و زمین، عرش بر روی آب قرار داشت ، دوباره آن را به حال اول برگرداند، سپس به آسمان ها دستور می دهد که چهل شبانه روز بر زمین ببارد تا همه جا را آب فرا گیرد و اجزای بدن مردگان در آب جمع شود، سپس جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام و حاملان عرش را زنده نماید و به اسرافیل علیه السلام فرمان می دهد که در صور (بعثت) بدمد و ارواح خلایق از سوراخ های آن مانند مور و ملخ بیرون آیند و میان زمین و آسمان پر گردد و به زمین آیند و به جسدهای خود که در قبرها خوابیده، ملحق شوند و به امر خدا زنده گردند و از قبرها بیرون آیند، چنان که در قرآن می فرماید:
یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ. (معارج: 43)
آن روز به شتاب از قبرها بیرون آیند، گویی به سوی بت ها می دوند، در حالی که چشم هایشان از شرم و ترس به زیر افتاده و پرده ای از ذلت آنها را پوشانده است. این، همان روزی است که به آنها وعده داده می شد.
سپس مردم را به عرصه محشر بیاورند و خداوند به آفتاب امر می کند که از آسمان چهارم به آسمان دنیا فرود آید تا گرمی اش به مردم بیشتر برسد. بدین ترتیب گرمای آن، بر مردم در آزار و عطش غلبه می کند و همه بدنشان را عرق فرا می گیرد و با بدن برهنه و تشنه برانگیخته شوند و زبانشان در دهان آویزان گردد. در این موقع، چنان گریه می کنند که اشکشان تمام شود و بعد به جای آن خون گریه می کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دانلود فیلم و موزیک رایگان