در گفتوگو با افراد میشود متوجّه شد که آنها سعی در پنهان کردن ترس خود
دارند؛ امّا زمانی که پرسش از علّت ترسیدن به میان میآمد، ناشناخته بودن و
همراه شدن با خرافات از جمله مهمترین دلایلی بود که مطرح میشد. حجّت
الاسلام حیدرزاده نیز برای این امر از مثال تاریکی و روشن نبودن فضای
مربوط به عالم اجنّه یاد میکند که چون با خرافات آمیخته شدهاند، قابل
اعتماد نیست و منجر به وحشت انسانها میشود و برای برونرفت از این شرایط
میگوید: با اتّکا به مبانی قرآنی و روایات میشود چراغ این اتاق تاریک
را روشن کرد، آن وقت است که میبینیم دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد.
کتری آبجوش را بلند کرد و سمت ظرفشویی رفت، بسماللهی گفت و آب را
خالی کرد. دخترک با تعجّب به بخارهایی که صورت مادربزرگ را محو کرده بود،
نگاهی انداخت و پرسید: عزیز جان! برای چی گفتی بسم الله؟ زن در حالی که
شیر آب سرد را باز میکرد، بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازد، با بیان
کودکانهای گفت: آخه بچّه جنها توی راهآب خانهها زندگی میکنند، اگر
موقعی که آب داغ میریزیم بسمالله نگوییم، میسوزند. بعد بزرگترهاشان
میآیند و ما را اذیّت میکنند. زن، کتری را دوباره پر از آب کرد و
بیتوجّه به چشمهای گرد شدۀ کودک، سمت اجاق گاز رفت ...
جن مخلوقی است غیر مادّی. یعنی با حواسّ پنجگانۀ ما قابل لمس و درک
نیست؛ نه میشود آن را چشید نه میشود آن را لمس کرد یا بویید و...؛ به
عبارت دیگر این موجود را با عوامل و حواسّ ملکی نمیتوان دریافت کرد.
خداوند تبارک و تعالی این موجود را از حرارت و گرمای آتش خلق کرده است.
طبق فرمودۀ «قرآن کریم»: «وَ خَلَقَ الجانِّ مِنْ مارِجٍ مِنَ النّار؛1 و جن را از تشعشعی از آتش خلق کرد.»1
نوع این خلقت و ساختار آن، به این موجودات این قدرت را داده که خود را به
اشکال مختلف در بیاورند. البتّه شکل اصلی آنان در حالت انقباض قابل دیدن
است و در حالت انبساط غیر قابل دیدن. به این شکل که وقتی این موجود
اعضا و اجزای بدن خود را که به حالت گرما، فرّار و در هوا پخش است، منقبض
کرده و جمع میشود، به شکل هالهای از نور یا سایهای بیرنگ دیده میشود
و هنگامی که منبسط میشود، دیگر قابل رؤیت جزیی نیست. امّا جن
راههای دیگری نیز برای نشان دادن خود دارد؛ البتّه با واسطه، به این نحو
که میتواند در اجساد و ابدان موجوداتی، مانند سگ سیاه، گربۀ سیاه، کلاغ
سیاه، مرغ سیاه، مار سیاه و عقرب تصرّف کند یا حتّی در انسان نیز
میتواند تصرّف کند؛ امّا نه همیشه و نه در هر کسی. جن در صورتی میتواند
در انسان تصرّف کند که خود انسان با اعمالی شرّ و غیر انسانی، بستری را
در خود به وجود آورد که شیاطینی از جنس جن در او رخنه کنند و او را مورد
تصرّف قرار دهند. مانند مرتاضان هندی یا جادوگران آفریقایی و مکزیکی و
دیگر کشورها که با ریاضتهای غیرشرعی و خوردن چیزهای خاصّی، مانند خون
کلاغ سیاه و مار و خون گربۀ سیاه و گفتن اذکار و اوراد شیطانی آنها را
برای انجام اعمالی به درون خود دعوت میکنند.
دلیل این حرف و اثبات آن دو آیه از قرآن کریم است:
1. «وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ
الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا؛2 و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه
میبردند و بر سرکشی آنها میافزودند.»
2. وَ یَوْمَ یِحْشُرُهُمْ
جَمِیعًا یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ
وَقَالَ أَوْلِیَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا
بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِیَ أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ
مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّکَ
حَکِیمٌ عَلیمٌ؛3
و [یاد کن] روزی را که همۀ آنان را گرد میآورد [و
میفرماید] ای گروه جنّیان از آدمیان [پیروان] فزونی یافتید و هواخواهان
آنها از [نوع] انسان میگویند: پروردگارا برخی از ما از برخی دیگر
بهرهبرداری کرد و به پایانی که برای ما معیّن کردی، رسیدیم [خدا]
میفرماید: جایگاه شما آتش است. در آن ماندگار خواهید بود؛ مگر آنچه را
خدا بخواهد [که خود تخفیف دهد] آری پروردگار تو حکیم داناست.»
اگر کمی در معانی آیات تأمّل کنید، در مییابید که هم آن گروه از انسانها
که خود را به جنّیان سپردند، از جنّیان بهره میبرند و هم آن جنهایی که
در اختیار آن انسانهای جاهل خود را قرار دادهاند، از این عمل بهره
میبرند.
به این صورت که انسانهای جاهل برای رسیدن به قدرت و شهرت و
انجام امور غیر عادی، خود را بندۀ جنّیان و شیاطین میسازند و با آنها
معاملهای انجام میدهند و جنّیان نیز در مقابل این شرک انسان و اعمال
گناهآلودشان، برای آنها کارهایی انجام میدهند.
اگر پرسش این باشد که شیاطین از گناه انسان چه نفعی میبرند؟
پاسخ این است که اتّفاقاً شیاطین به دنبال این هستند که انسان را به گناه،
آلوده کرده و آنها را به بیراهه ببرند و این دقیقاً سوگندی است که رئیس
شیاطین و جنّیان، یعنی ابلیس در نزد خداوند خورده است که انسان را با
وسوسه به گناه میاندازد و در اینجا هم شیاطین انسانهای ضعیف النّفس و
تشنۀ شهوت و قدرت را وسوسه میکنند که به آنها پناه برند و در ازای کفر و
شرک به خداوند تبارک و تعالی، آنها نیز خواستههایشان را برآورده کنند.
در اینجا لازم به توضیح است که در قسمت قبل به این نکته اشاره کردیم که
جنّیان میتوانند به بدن و اجساد موجودات خاصّی حلول کنند و وجه اشتراک
بین آن موجودات، رنگ سیاهشان بود.
وجود رنگ سیاهِ یک دست، نشان دهندۀ
مدیوم و بستر برای برقراری ارتباط با عالم ملکوتی است؛ یعنی این موجودات
بدنشان برای عوالم ملکوتی بستر و فرودگاه بسیار مناسبی است.
حال پس از موضوع خلقت جن به قدرت او و حیطۀ اختیارات او میپردازیم.
جن، ماهیتاً از گرمای آتش خلق شده؛ امّا طوایف و انواع مختلفی دارد. جن،
فقط از آتش خلق نشده؛ بلکه در خلقت او عناصر وجودی مثل باد نیز وجود دارد و
نسبت ترکیب این باد با آتش و گرمای آن و شدّت و حدّت هر دو مادّه انواع
گوناگونی از آن را به وجود آورده و دلیل این ادّعا نیز کلام قرآن کریم
است:
«وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ؛4 و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بیدود خلق کردیم.»
برای درک بیشتر این موضوع به خلقت انسان اشارهای میکنیم.
وقتی که خداوند تبارک و تعالی انسان را آفرید خمیر مایه و ماهیّت آن را از خاک آفرید.
با توجّه به این نکتۀ ظریف، ضروری است که به عنصر اصلی وجودی انسان که خاک
باشد، عناصر دیگر نیز افزود و آن عناصر، آب، باد و آتش بودند. درصد
ترکیب این چهار عنصر با هم انسان را به وجود آورده؛ امّا هنگامی که یکی
از این عنصرها بر سه عنصر دیگر بچربد، ماهیّت آن انسان به آن عنصر گرایش
پیدا میکند؛ مثلاً وقتی عنصر آتش در فردی بیشتر باشد، به اصطلاح
میگویند: طبع وجودی شما آتشی است؛ یعنی خصلتهای شما همانند آتش در یک
آن شعلهور میشود.
و انسانهایی که با کوچکترین حرفی از کوره در
میروند و پرخاشگر و تندخوی میشوند، باید بدانند که عنصر غالب بر دیگر
عناصر وجودیشان، آتش است. حال به بحث ماهیّت جن میپردازیم. جن نیز
عنصر دیگری دارد و آن فقط باد است؛ یعنی ترکیب گرمای آتش و باد و از عنصر
آب و خاک بیبهره است. قدرت جن بستگی به نوع ترکیب باد و آتش آن دارد.
جن، مخلوقی الهی است. مخلوقی است که اختیار دارد و هنگامی که خداوند
به آن اختیار داده حتماً قرار است چیزی به او عرضه شود و مورد امتحان
قرار گیرد و وقتی که امتحان وجود دارد، حتماً خیری و شرّی و خوبی و
بدیای قرار است عرضه شود؛ تا موجود دارای اختیار، مورد امتحان قرار
گرفته و یکی از خوب یا بد را برگزیند.
امّا این انتخاب نیازمند چیزی است تا بتوانند با آن به تفکیک و تمییز دادن خوب و بد بپردازد و آن قدرت تمییز را عقل و جهل مینامند.
پس خداوند به این موجود، عقل، جهل و اختیار داده است تا با عقل خود خیر و
نیک را برگزیند و با جهل خود شرّ و بدی را انتخاب کند و خداوند به اختیار
او پاداش و عقاب میدهد؛ یعنی وقتی با عقل خود امور مورد رضای الهی را
انتخاب کند، پاداش و اجر دریافت میکند و اگر با جهل خود امور مورد غضب
الهی را برگزیند، عذاب و عقاب دریافت میکند. به این امر، امتحان الهی
گویند.
حال متوجّه شدیم که جن مخلوق است، عقل و جهل دارد، مورد
امتحان قرار میگیرد، پاداش و عذابی به اعمالش داده میشود و بهشت و
جهنّمی دارد.
دلیل این ادّعا این آیۀ شریف است:
1. «إِلاَّ
مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَۀُ رَبِّکَ
لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّۀِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ؛5 مگر کسانی
که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است و وعدۀ
پروردگارت [چنین] تحقّق پذیرفته است [که] البتّه جهنّم را از جن و انس
یکسره پر خواهم کرد.»
2. «قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ
مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ؛6 خداوند گوید شما هم
مانند آن گروه از جنّ و انس که پیش از شما وارد دوزخ شدند، داخل شوید.»
دقّت در چند آیۀ دیگر که دربارۀ عذاب جنّ و انس گفته شده، معلوم میکند که
چون جن عقل و جهل و اختیار دارد، میتواند هر دینی را برگزیند از یهود،
نصارا یا اسلام و میتواند کافر یا مشرک شود که البتّه در آیات بالا نیز
خداوند به کفر آنها اشاره فرموده است.
از آنجا که جن مخلوق است، طبق قاعدۀ مخلوق بودن، ابتدایی و انتهایی
دارد؛ یعنی عمر مقدّر دارد؛ امّا عمر آنها از انسانها بیشتر است و این
به دلیل نوع خلقت آنهاست و چه بسا موجوداتی هستند که چندین برابر جنّیان
عمر میکنند و آنها نیز بر خلقت خود قرار دارند.
از احادیث، این گونه دریافت میشود که جن عمری چند هزار ساله دارد. شاهد مثال آن، این داستان است.
به سند معتبری از ابن عبّاس روایت شده که:
در خدمت رسول اکرم(ص) وارد شده بودیم، یکی از جنّیان در حال سؤال کردن
مسائل سخت و مشکل از حضرت رسول (ص) بود، ناگهان حضرت علی (ع) از دور ظاهر
شدند. جن از دیدن حضرت علی (ع) و از ترس، آنچنان کوچک شد که به اندازۀ
گنجشکی درآمد و در مقابل آن حضرت عجز و زاری نمود و به پیامبر (ص) عرض کرد:
یا رسول الله! مرا در پناه خود بگیر. پیامبر(ص) فرمود: «از چه کسی
میترسی؟» جن عرض کرد: از آن جوان که از دور میآید، میترسم. حضرت فرمود:
«برای چه از آن جوان میترسی؟» جن گفت: من در زمان طوفان نوح (ع) شاهد
ماجرا بودم، وقتی که کشتی آن حضرت روی آبها شناور شد و همه جا را آب
گرفته بود، من داخل کشتی رفتم تا آن را سوراخ کرده و نوح (ع) را با پیروانش
غرق کنم. ناگهان دیدم که همین جوان در آن کشتی ظاهر شد و در حالی که
نیزهای در دست داشت، با سرِ آن دستم را برید. در این حال جن دست
و انگشت بریدۀ خود را به پیامبر(ص) نشان داد. پیامبر(ص) فرمودند: «درست
دیدهای این همان جوان است که دست تو را بریده.»7
البتّه از این نوع
حدیثها و حکایتها که به نوعی در آن عمر طولانی جن ذکر شده، متواتر و
زیاد میباشد و ما در اینجا به علّت پرداختن به مباحث علمی دربارۀ جن و
ناگفتههایی دربارۀ این مخلوق، به همین مقدار اکتفا میکنیم و اگر کسی
خواهان حکایتها و احادیث بیشتری در این مورد میتواند باشد، به کتابهای
متعدّدی که دربارۀ جن موجودند، مراجعه کند؛ امّا بنای ما در این مقاله،
بیان مسائلی است که به علم و فهم ما بیفزاید.
آیا جن به امور غیبی آگاه است یا خیر؟ اوّلاً
اینکه ما چه چیزی را غیب بدانیم و به چه چیزی غیب بگوییم، جای ساعتها
بحث دارد و حجم چندین جلد کتاب است؛ امّا در اینجا لازم است، اشارهای به
این مورد کنیم که بین عوام مردم، غیب به چیزی گفته میشود که در دسترس
نیست و با حواسّ پنجگانۀ ما ادراک نمیشود؛ امّا آیا حقیقت هم این است؟
آیا وقتی ما زمان را با حواسّ پنجگانۀ خود نمیبینیم، زمان، غیب است؟
آیا جن برای کسانی که جن را میبینند، غیب است و برای کسانی که ملائکه را میبینند، ملائکه، غیب است.
با این پیش زمینه، درمییابیم که غیب و عوامل غیبی دارای سلسله مراتب
هستند؛ یعنی چیزی که برای من غیب است، ممکن است برای دیگری غیب نباشد. کسی
که ملائکه را میبینید، دیگر برای او ملائکه غیب نیستند، چون قابل رؤیت
و دسترسی هستند؛ امّا ملائکه برای کسانی که قابل رؤیت و دسترسی نیستند،
غیب محسوب میشوند.
دانش جن فقط و فقط به دلیل طولانی بودن عمر
آن است و جن در واقع فقط از گذشتههایی که در آن بوده یا در حال اتّفاق
است، با خبر بوده و از آینده هیچ اطّلاعی ندارد. این سخن، دلیل عقلی و
قرآنی دارد.
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده که ابلیس تا قبل از ظهور
حضرت عیسی (ع) تا آسمان هفتم بالا رفته و اسرار الهی را استراق سمع
میکرده، به همین جمله دقّت کنید؛ یعنی دلیل دانستن اسرار الهی برای
شیطان این بوده که او تا آسمان هفتم بالا میرفت و اسراری را که بین
ملائکه گفته میشده، مخفیانه میشنیده و به نزد یارانش برمیگشته است تا
تدارک مقابله با آن اسرار و وحی الهی را ببیند؛ امّا هنگامی که حضرت
عیسی (ع) متولّد میشوند، شیطان از هفت آسمان محروم گشته و تنها تا طبقۀ
چهارم آسمان میتوانست بالا برود؛ امّا باز هم برای استراق سمع اسرار
وحی.
به این نکتۀ ظریف دقّت کنید که پس از حضرت عیسی (ع) از طبقۀ
چهارم بالاتر نمیتوانست برود و فقط اسراری را که در طبقۀ چهارم و
پایینتر از آن بود، میتوانسته بشنود؛ این مطلب به آن معنی است که اسرار
الهی دارای مرتبه و طبقهبندی است.
پس سرّی که در طبقۀ هفتم آسمان به
ملائکۀ خاص گفته میشود، ملائکۀ طبقۀ ششم از آن بیخبرند و آن سرّی که
در طبقۀ ششم آسمان گفته میشود، ملائکۀ طبقۀ پنجم از آن بیخبرند. این
نتیجهگیری پیرو همان مراتب غیبی است؛ یعنی اسرار طبقۀ هفتم آسمان برای
ملائکۀ طبقۀ هفتم غیب نیست؛ امّا برای ملائکۀ طبقۀ ششم غیب است و اسرار
طبقۀ ششم آسمان برای ملائکۀ طبقۀ ششم غیب نیست؛ امّا برای ملائکۀ طبقۀ
پنجم غیب است، حال به ادلّۀ بحث دربارۀ جن میپردازیم.
بعد از ولادت حضرت رسول (ص) شیطان از طبقۀ اوّل آسمان نتوانست بالاتر برود و در واقع از آن اسرار محروم شد.
این موضوع نشان دهندۀ سطح بالای آن اسرار است که در طبقات هفتم تا اوّل وجود داشته است.
وجود مبارک رسول اکرم (ص) چنان تأثیری در عالم خلقت دارد ـ البتّه
مسئولیّتهای ایشان نیز بسیار پر رنگتر از تمام انبیا و اولیای الهی بود ـ
که شیطان نمیبایست حتّی کوچکترین سرّ وحی به ایشان را متوجّه میشد؛
مبادا در کار پیامبر (ص) خللی ایجاد کند.
این مسئله به این معنی است که
عاقلترین و برترین مخلوق الهی، شیطان را موجودی خطرناک میدانسته و
هرگز نمیخواسته است که شرایطی برای ایجاد اعمال شرّ شیطان فراهم کنند؛
یعنی ایشان با این اعمال و رفتار خود به ما که سطح ایمان و مراتب عقلمان
بسیار بسیار پایینتر از ایشان است، آموختند که شیطان را جدّی بگیریم.
دلیل پرداختن ما به این بحث، این است که مخاطب گرامی بداند که شیاطین و
جنّیان دیگر به اسرار وحی و امور غیبی آگاهی ندارند. البتّه تا قبل از
تولّد پیامبر اکرم (ص) به اسراری که تا طبقۀ چهارم بوده، آگاهی داشتند و قبل
از تولّد حضرت عیسی (ع) به اسرار و وحی تا طبقات هفتم نیز آگاهی داشتند؛
امّا بعد از تولّد پیامبر (ص) از ورود به طبقات آسمان برای استراق سمع منع
گردیدند.
«وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ ? لَا
یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ
جَانِبٍ ? دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ؛8 و [آن را] از هر شیطان
سرکشی نگاه داشتیم، [به طوری که] نمیتوانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا
گوش فرا دهند و از هر سوی پرتاب میشوند، با شدّت به دور رانده میشوند و
برایشان عذابی دائم است.»
«وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء
فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا؛9 و در [آسمان] براى
شنیدن به کمین مىنشستیم [اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابى
در کمین خود مىیابد.»
«وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ
لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا؛ 10 و
ما پیش از نزول قرآن در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی مینشینیم؛
امّا اینک هر که از اسرار وحی الهی سخن بخواهد، شنید تیر شهاب در
کمینگاه اوست.»
تا اینجای بحث اثبات شد که جن از آینده و اسرار و امور غیبی الهی هیچ آگاهی و اطّلاعی ندارد.
در بحثهای گذشته، اجمالاً اشاره شد که یکی از قدرتهای جن تصرّف در بعضی انسانها و بعضی حیوانات است.
امّا یکی از قدرتهای جن که انسانها از آن استفاده میکنند، جا به جا کردن اجسام و اشیا است.
این جابهجایی قدرت خاصّی را بین جنّیان میطلبد؛ یعنی هر نوع از جن
نمیتواند این کار را انجام دهد و این کار مخصوص نوع خاصّی از جن به نام
عفریت است.
«قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ
أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ؛11
عفریتی از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو
میآورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.» پس این قدرت جا به جایی، فقط مخصوص جنّیان از نوع عفریت است.
این جمله به این معنی نیست که عفریت فقط قابلیّت جا به جایی دارد؛ بلکه به این معنی است که این ویژگی بارز و برجستۀ این نوع جن است.
امّا مهمترین و اصلیترین نیرویی که شیاطین جن از آن استفاده میکنند و
شیاطین انس از طریق شیاطین جن این اعمال را انجام میدهند، سحر و جادو
است.
سحر و جادو تقریباً هم ردیف و هم تراز هم هستند؛ امّا طلسم کاملاً
متفاوت از این دو است که در جای دیگری بیان خواهد شد؛ امّا در اینجا به
طریقۀ سحر کردن توسط شیاطین جن با درخواست شیاطین انس میپردازیم.
برخی از افراد با استفاده از این روشها میتوانند با اجنّۀ شیطانی ارتباط
برقرار کنند و برخی از توانمندیهای آنها را در رسیدن به اهداف کفرآلود
خود به کار گیرند. یادآوری داستانهایی از قرآن کریم دربارۀ اعمال ابلیس و
کمک او به افراد کافر و مشرکی که سعی در دشمنی آشکار با پیامبران همعصر
خود داشتهاند، بیانگر نحوۀ اعمال شیطانی اجنّه و به کارگیری آنها توسط
افراد کافر و مشرک است. روشهای ارتباط با شیاطین جن، بسیار متفاوت است؛
به طور مثال در داستان حضرت ابراهیم (ع) آمده است که به دستور نمرود؛ آتش
بسیار بزرگ و مهیبی فراهم کردند، هنگامی که خواستند حضرت ابراهیم (ع) را
به آتش بیندازند از شدّت گرمای آتش نتوانستند به آن نزدیک شوند. در این
لحظه شیطان به صورت پیرزنی در آمده و نزد مأموران رفت و دستور ساخت
منجنیق را به آنها داد و در واقع شیطان روش ساخت منجنیق را به آنها یاد
داد تا حضرت را بتوانند در آتش بیندازند و باز بعد از آنکه آتش به امر
خداوند برای حضرت ابراهیم (ع) گلستان شد، مأموران نمرود از این امر دچار
وحشت شده و جرئت نزدیک شدن به آن منطقه و حضرت را نداشتند. در اینجا باز
هم شیطان به شکل پیرزنی به نزد مأموران رفته و آنها را راهنمایی میکند.
شیطان در مواردی نیز مستقیم و با معرفی خود و با دادن وعدۀ یاری به
جاهلان، برای خود یار و یاور جمع کرده است. در زمان حضرت موسی(ع) که سحر و
جادوگری قدرت گرفته بود و در واقع روش استفاده از آن را ساحران و
جادوگران بهتر آموخته و مسلّطتر گشته بودند؛ مانند ساحری که رئیس ساحران
زمان حضرت موسی (ع) و به سحر مسلّط بود. او بعد به موسی (ع) ایمان آورد و
همراه قوم و حضرت موسی (ع) به پای کوه طور رفت. زمانی که حضرت موسی (ع) به
دعوت خداوند به کوه فرا خوانده شد، او با طلاهای قوم، گوسالهای ساخت و
هنگامی که دید حضرت جبرئیل (ع) به سمت کوه طور برای دیدن حضرت موسی (ع)
رهسپار شده به دنبال ایشان رفته و از خاکی که زیر پایش بر جای مانده بود،
برداشت و آن را به گوساله زد و گوساله شروع به سخن گفتن کرد.
در این مقطع، ساحران بسیار نیرومند، ولی در اقلیّت بودند تا زمان حضرت
سلیمان (ع) فرا رسید و به دستور خداوند تمام جنّیان و شیاطین و دیوها تحت
امر حضرت قرار گرفتند و هر کس از دستور حضرت سلیمان(ع) سرپیچی کرد، مورد
عذاب الهی قرار گرفت.
«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ
وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ
مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ
عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ ? یَعْمَلُونَ لَهُ مَا
یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ
رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ
الشَّکُورُ؛12
و باد را برای سلیمان [رام کردیم] که رفتن آن
بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [راه] بود و معدن مس را برای او
ذوب [و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پروردگارشان پیش او کار
میکردند و هر کس از آنها از دستور ما سر برمیتافت از عذاب سوزان به او
میچشانیدیم. [آن متخصّصان] برای او هر چه میخواست از نمازخانه ها و
مجسّمه ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و دیگهای چسبیده به زمین
میساختند. ای خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکی سپاس
گزارند.»
«وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ
وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ؛13 و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و
پرندگان جمع آوری شدند و [برای رژه] دسته دسته گردیدند.»
«قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن
مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ؛14 عفریتی از جن گفت من
آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو میآورم و بر این [کار]
سخت توانا و مورد اعتمادم.» (و در جواهر و نوامیس آن دست خیانت نبرم.)
این آیات بیانگر ارتباط بین شیاطین جن و دیو و جنّیان دیگر که در تسخیر حضرت سلیمان (ع) بودند، میباشد.
در آیات مبارک قرآن مجید گفته شده که گروهی از دیوان به ساختن بنا
میپرداختند و حتّی در آیات دیگر آمده که گروهی از جنّیان از کف دریا، لؤلؤ
و مرجان، برای ساختن کاخهای حضرت سلیمان (ع) استخراج میکردند.
در
بحث قبل گفته شد که در زمان حضرت موسی (ع) سحر و جادوگری به اوج توانایی
خود رسیده بود؛ امّا هنوز این علم در نزد اشخاص منحصر به فرد و محدودی وجود
داشت و در واقع همهگیر نبود تا اینکه در زمان حضرت سلیمان نبی (ع) علم
سحر و جادوگری رواج یافت و تقریباً همه از آن استفاده کردند؛ زیرا در زمان
حضرت سلیمان (ع) مردم با اجنّه و شیاطین همکار شده بودند. این شیاطین و
جنّیان در حین کار و ارتباط با مردم، به آنها سحر و جادوگری را آموختند،
مخصوصاً دربارۀ ایجاد اختلاف بین زن و شوهر و جدایی آنان خیلی کار
میکردند. دلیل این حرف آیۀ 102 سورۀ مبارکۀ بقره است:
«وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَانَ
وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ
النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ
هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ
إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَۀٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا
یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ
بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا
یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَل?مُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا
لَهُ فِی الآخِرَۀِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ
أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُون؛َ
و آنچه را که
شیطان[صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و
سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر
میآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو
فرستاده شده بود [پیروی کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم
[سحر] نمیکردند مگر آنکه [قبلاً به او] میگفتند ما [وسیلۀ] آزمایشی
[برای شما] هستیم پس زنهار کافر نشوی و[لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی
میآموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هر چند بدون
فرمان خدا نمیتوانستند به وسیلۀ آن به احدی زیان برسانند و [خلاصه] چیزی
میآموختند که برایشان زیان داشت و سودی به ایشان نمیرسانید و قطعاً
[یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره ای
ندارد. وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر میدانستند.»
این آیه نیازمند اندکی توضیح است.
اوّل آنکه، خداوند تبارک و تعالی در ابتدای آیه میفرماید:
«مردم از شیاطین و دیوان تبعیّت کردند و سحر و جادوگری آموختند.»
پس سحر و جادوگری، از شیاطین و دیوان به انسان رسیده است، دوم آنکه، توضیح
دربارۀ هاروت و ماروت داده شده که آنها دو فرشته بودند که پس از رواج
سحر و جادو را در میان مردم، به امر خداوند به میان مردم آمدند و به
مردم هم سحر را آموختند هم باطل السّحر را؛ یعنی اگر جدایی بین زن و مرد
را از طریق سحر گفتند ـ که البتّه پیش از آنها شیاطین و دیوان گفته بودند
ـ باطل السّحر آن سحر را نیز میگفتند.
دلیل این کار امتحان الهی بود؛ البتّه خداوند میفرماید که مردم باطل السّحر را رها کرده و خود سحر را آموختند.
خداوند با این عمل، هر دو گروه از مردم را آزمود. چه کافران را چه مؤمنان
را؛ به این صورت که سحر و باطل السّحر را در اختیار مردم قرار داد. گروهی
کافر شدند و به سحر گرویدند و با آن مردم را سحر کردند. این امتحان
کافران بود که به سمت سحر رفتند؛ امّا مؤمنان که مورد سحر قرار گرفتند
نیز در اینجا مورد امتحان واقع شدند. امتحان آنها این بود که آیا هنگام
دشواری و سختی از خداوند ناامید میشدند؟ آیا لب به گلهگذاری از خداوند
گشودند؟ آیا در دشواریها و سختیها ایمان خود را نسبت به خدا از دست
میدادند؟
گفتنی است که سحر و جادو، یک وسیلۀ امتحان در دست بشر است؛
مانند تمام سلاحها یا علوم دیگر که میتوان آنها را علیه بشر استفاده
کرد.
اینکه بشر علم خود را در چه راهی استفاده کند، امتحان اوست.
پس چه مؤمنان چه دیگر قشرهای مردم چه انبیا و رسل با سحر و جادوگری به نوعی درگیر بودند.
این مسئله به قدری حائز اهمّیت بوده که خداوند تبارک و تعالی، آیات متعدّدی دربارۀ سحر و باطل السّحر در قرآن کریم بیان کرده است.
ادامه دارد ...