نشان دادن حضرت علی (ع) در بعد از شهادت

می گویند : جمعی از اصحاب حضرت امیرالمومنین (ع) بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن (ع) آمدند و گفتند : « برای ما ظاهر کن از آن عجایبی که پدرت به ما نشان می داد .»
امام حسن (ع) فرمود : اگر نشان بدهم ایمان خواهید آورد ؟
گفتند : بلی
حضرت فرمود : اگر پدرم را ببینید خواهید شناخت ؟
گفتند : بلی
پس امام حسن (ع) پرده را برداشت و فرمود: نگاه کنید.
وقتی آنه نگاه کردند دیدند که حضرت امیرالمومنین (ع) در آنجا نشسته است .
امام حسن (ع) فرمودند : آیا او حضرت امیر المومنین است ؟
همه گفتند : بلی ! گواهی می دهیم که تو به حق و راستی ولی خدا هستی و تو ٬ امام بعد از پدر خود می باشی و به تحقیق که امیرالمومنین (ع) را بعد از وفات آن حضرت به ما نشان دادی چنانچه پدرت ٬ رسول خدا (ص) را بعد از وفات آن حضرت در مسجد قبا به ابوبکر نشان داد .
حضرت امام حسن (ع) فرمود : مگر نشنیده ای قول خدا را که می فرماید : « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون. » ( بقره / ۱۵۴ )
یعنی : «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید.»
سپس فرمود : این آیه در باب هر کس که در راه خدا کشته شود نازل شده است ٬ پس در حق ما چه استبعاد می کنید ؟
آنها گفتند : ایمان آوردیم و تصدیق کردیم ای فرزند رسول خدا . ۱

۱) بحار الانوار - ج۴۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حضرت سلیمان و باد

روزی حضرت سلیمان (ع) بر بساط خود نشسته بود و در حال حرکت در هوا بود . از قضا عبورش بر روی زمین کربلا افتاد. ناگهان طوفان شدیدی سه مرتبه بساط او را چرخاند و به زمین فرودش آورد .چون اختیار باد و طوفان در اختیار حضرت سلیمان (ع) بود ٬ آن حضرت باد را مورد سرزنش قرار داد و دلیل این کارش را پرسید. در این هنگام باد به اذن خداوند متعال شروع به خواندن مصیبت امام حسی (ع) کرد و گفت : ای پیامبر خدا ! شهادتگاه حسین (ع) در این سرزمین است.۱

۱) بحارالانوار٬ج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رئیس شیعیان جن و واقعه کربلا

 لا حول و لا قوة الا بالله  هو العلی العظیم و  صلی علی محمد و اله الطاهرین

بسم رب الحسین(ع)

در هنگامی که واقعه جان سوز کربلا در حال وقوع بود ٬ زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر العلم ٬ برای خود مجلس عروسی مهیا کرده بود و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادی و عیش نشسته بود . در همین هنگام متوجه شد از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید.
زعفر گفت : چه کسی است که در این موقع شادی ٬ گریه می کند ؟
در این هنگام دو جن حاضر شدند . زعفر از آنها سبب گریه شان را پرسید . آنها گفتند : ای امیر ! چون شما ما را به فلان شهر فرستادی ٬ در حین رفتن به آنجا ٬ عبورمان به شط فرات که عرب به آنجا « نینوا » می گویند افتاد . دیدیم در آنجا لشگر زیادی جمع شده و مشغول جنگ هستند . چون نزدیک آن دو لشگر شدیم ٬ دیدیم میان معرکه جنگ ٬ حسین بن علی (ع) پسر آن آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده بود ٬ یکه و تنها ایستاده و یاران و انصارش همه کشته شده اند . خود آن بزرگوار ٬ غریب و تنها و تکیه بر نیزه بی کسی داده و نظر به یمن و یسار می فرمود : « آیا نصرت کننده ای نیست که ما را نصرت دهد ؟ » و نیز شنیدیم که اهل و عیال آن بزرگوار ٬ صدای العطش بلند کرده بودند. چون این واقعه را مشاهده کردیم فورا خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر کنیم که الان پسر پیغمبر را به شهادت می رسانند .
زعفر تا این سخن را شنسد تاج شاهی را از سرش در آورد و لباس دامادی را از تن بیرون کرد و طوایف مختلف جن را با حربه های آتشین برداشت و همگی با عجله به طرف کربلا روان شدند .
خود زعفر می گوید : وقتی ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکر دشمن فرا گرفته است و همچنین صفوف ملائکه زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار ملک دیگر از یک طرف ٬ ملک نصر با چندین هزار ملک از طرف دیگر ٬ جبرئیل با چندین هزار ملک در آن طرف ٬ و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار ملک و همچنین در طرفی ملک اسرافیل ٬ ملک ریاح ٬ ملک بحار ٬ ملک جبال ٬ ملک دوزخ ٬ ملک غذاب ٬ هر کدام با لشکریان خود منتظر اجازه هستند . همچنین ارواح یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده ٬ مات و متحیر مانده اند.
خانم انبیاء آغوش گشوده و به امام حسین (ع) می فرمود : « ولدی العجل العجل انّا مشتاقون » یعنی : « پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به درستی که مشتاق تو هستیم . »
آن حضرت یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ٬ پیشانیش شکسته ٬ سرش مجروح ٬ سینه اش سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و هر نفسی که می کشید خون از حلقه های زره می جوشید ولی اصلا اعتنایی به هیچ یک از آن ملائکه نمی نمود.
مرا هم کسی راه نمی داد که خدمت آن حضرت برسم . همانطور که از دور نظاره می کردم و در کار آن حضرت حیران بودم ناگهان دیدم آقا امام حسین (ع) سر غربت از بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره هی فرمود: « ای زعفر ! بیا »
در این هنگام همه ملائکه به سوی من نگاه کردند و به من راه دادند . من هم خود را به خدمت آن حضرت رساندم و عرض کردم : « من با سی و شش هزار جن برای یاری شما آمده ام .»
حضرت فرمود : « ای زعفر ! زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو قبول درگاه باشد ولی لازم به زحمت شما نیست ٬ برگردید . »
عرض کردم : « قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمایی ؟ »
حضرت فرمود : « شما آنها را می بینید ولی آنها شما را نمی بینند و این از مروت دور است . »
عرض کردم : « اجازه بفرمایید همه شیه انسان می شویم که در این صورت اگر کشته شویم در راه رضای خدا کشته شده ایم . »
حضرت فرمود : « زغفر ! اصلا مایل به زندگی نیستم و آرزوی لقای پروردگار را دارم . شما به جای خود برگردید و به جای نصرت و یاری من ٬ برای من گریه و عزاداری کنید که اشک عزاداری برای من ٬ مرهم زخمهای من است . »
من به امر امام مایوسانه برگشتم . چون به محل خود رسدیم بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم نمودیم . مادرم به من گفت : پسرم چه می کنی ؟ کجا رفتی که این طور ناراحت برگشتی ؟
گفتم : مادر ٬ پسر آن پدری که ما را مسلمان کرد حالش در کربلا چنین و چنان است ٬ من رفتن تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود. چون امر امام واجب بود برگشتم .
مادرم چون سخنان مرا شنید گفت : ای فرزند ! ترا عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش فاطمه چه بگویم ؟
زعفر گفت : مادر ! من خیلی آرزو داشتم که جانم را فدای آن حضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمودند .
مادر گفت : بیا برویم ٬ من به همراه تو می آیم و دامنش را می گیریم و التماس می کنم شاید اجازه دهد که تو در رکابش شهید بشوی .
پس مادرم از پیش و من با لشکریان از عقب ٬ یه طرف کربلا حرکت کردیم . چون به آنجا رسیدم از لشگر صدای تکبیر شنیدیم چون نگاه کردیم سر آقا امام حسین (ع) بلای نیزه است و دود و آتش از خیام حرم حسین (ع) بلند می باشد . مادرم خدمت امام سجاد(ع) رسید و اجازه خواست تا با دشمنان آنان جنگ کند ولی ایشان اجازه نداد ولی فرمود : « در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را در بالای شتران نگه دارید . »
پس آنان اطاعت کردند و تا شهر شام با اسراء بودند تا اینکه حضرت آنها را مرخص نمود . ۱

۱) شرح زیارت عاشورا نقل از ریاض القدس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نوشته های روی درهای جهنم

پیامبر اسلام (ص) در سفر عظیم آسمانی معراج با همسفر گرامی خود جبرئیل از بهشت و جهنم دیدن کرده ٬ انواع نعمتهای درخشان بهشت را از نزدیک دیدند ٬ شعله های وحشت آور و عذابهای گوناگون دوزخ را نیز مشاهده کردند. دیدار به پایان رسید ٬ آنگاه عزم مراجعت نموده و آنجا را به قصد خروج ترک کردند. هنگام مراجعت ٬ جبرئیل از رسول خدا (ص) پرسید : آیا آنچه که بر روی درهای بهشت و جهنم نوشته شده بود ٬ خواندی یا نه ؟ حضرت فرمود : نه نخواندم. باید برگردیم و با هم آن نوشته ها را بخوانیم. به این ترتیب ابتدا از درهای بهشت دیدن کردیم و سپس به دیدار نوشته های درهای جهنم رفتیم و دیدیم سخنانی روی درهای هفتگانه دوزخ به این ترتیب نوشته شده است :

در درب اول - کسی که می خواهد در روز قیامت برهنه نباشد ٬ در دنیا برهنگان را بپوشاند. کسی که می خواهد در روز قیامت تشنه نباشد تشنگان را در دنیا سیراب کند و کسی که می خواهد در روز قیامت گرسنه نباشد ٬ گرسنگان را در دنیا طعام دهد.

در درب دوم - آن کس که امیدوار به خدا بود سعادتمند است. آن کس که از خدا ترسید از حوادث محفوظ و ایمن است. آن کس که به غیر خدا امیدوار است و از غیر خدا می ترسد٬ هلاکت و غرور او را گرفته است .

در درب سوم - سه طایفه مورد لعن خداوند هستند : ۱-دروغگویان . ۲-بخیلان. ۳-ستمگران.

در درب چهارم - آن کس که به اسلام اهانت می کند خدا او را ذلیل و خوار کند . آن کس که به خاندان جلیل پیامبر (ص) توهین کند ٬ خدا او را ذلیل و خوار نماید. آن کس که ستمکار را در ستم او بر دیگران کمک کند ٬ خدا او را ذلیل نماید.

در درب پنجم - پیروی از هوا و هوس نکن ٬ چون هوا و هوس در برابر ایمان است. گفتار بی مورد و سخنان زیادی که سود بخش نیست نگو ٬ تا از نظر خداوند نیفتی. یاور ظالم نباش ٬ زیرا بهشت برای ستمگران آفریده نشده است.

در درب ششم - من بر انسانهایی که در راه کسب معاش و سعادت و آبروی خود ٬ تلاش و کوشش می کنند حرام هستم. من به آنهایی که کمک به امور خیریه می کنند و احسان و انفاق می نمایند حرام هستم . من به آنهایی که روزه می گیرند حرام هستم.

در درب هفتم - پیش از آنکه خداوند به حساب شما رسیدگی کند ٬ به حساب خودتان برسید. پیش از آنکه خداوند شما را سرزنش کند ٬ خود را سرزنش کنید. پیش از آنکه شما را به محکمه عدل الهی رهنمون سازند خدا را همواره بخوانید که پس از آن قادر به این کار نخواهید بود .۱

 

۱) بحار ٬ ج۸ ٬ ص ۱۴۵ ٬ به نقل از روضه کافی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خداوند شش طایفه را عذاب خواهد کرد

خداوند می فرماید:اگر ما قرآن را بر ملت عجم(هر ملتی که عرب نباشد عجم است) نازل می کردیم ملت عرب به آن ایمان نمی آورند ٬ اما اکنون که بر ملت عرب نازل شده ملت عجم به آن ایمان آورده است و این است فضیلت ملت عجم بر عرب ٬چرا که ملت عجم آن تعصبات قومی را که ملت عرب داشته و دارند ٬ ندارند.آری تعصب است که انسان را دوزخی می کند.
درباره تعصب و خطر کیفر آن حضرت علی (ع) فرمودند : به راستی که خداوند عزوجل ۶ طایفه را به علت شش خصلت عذاب خواهد کرد :
۱- ملّت عرب را به علت تعصب .
۲- کدخدایان را به علت تکبر .
۳- زمامداران را به علت ظلم و جور .
۴- فقها را به علت حسد .
۵- تجّار را به علت خیانت .
۶- روستائیان را به علت جهل .۱

۱) داستانهایی از قرآن ٬ ج ۲ ٬ ص ۱۲۵ .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دانلود فیلم و موزیک رایگان