خضر(ع) از انبیا ء الهی است . از فرمایش امام صادق علیه السلام چنین بر می‌آید که خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد.از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. زندگی او، از قبل از زمان موسی تا زمان حاضر، و ادامهٔ زندگیش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. مجموعهٔ روایات، مؤیّد آن است که طولانی‌ترین عُمر را در میان فرزند آدم دارد. گفته‌اند خضر از اولاد سام بن نوح و پسرخالهٔ ذوالقرنین بود. در وجه تسمیه وی نوشته‌اند که هر کجا مینشست سبز می‌شد. با این حال بنا به برداشتی نیز، دو نفر با نام خضر وجود داشته‌اند، خضر اکبر که از اولاد سام بن نوح بوده و خضر ثانی که از انبیای بنی اسرائیل و مصاحب موسی بوده است. خضر در واقع برابر با رافائیل مسیحیان است. امام صادق (ع)آورده اند که...اما آن بنده صالح خدا خضر؛ خداوند عمر او را نه به خاطر رسالتش طولانى گردانید و نه به خاطرکتابى که بدو نازل کند و نه به خاطر این که به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به خاطر امامتى که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به خاطر طاعتى که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خداى جهان آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمرگرامى قائم (ع) را در دوران غیبت او بسیار طولانى سازد و مى دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد واشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، خضر را طولانى ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم (ع) بدان تشبیه گردد. بدون تردید او زنده است وهم اکنون بیش از شش هزار سال از عمر شریفش مى گذرد. امام رضا(ع) مى فرماید:«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد،او زنده است وتا دمیده شدن صور از دنیا نمى رود، او پیش ما مى آید وبر ما سلام مى کند، ما صدایش را مى شنویم و خودش را نمى بینیم، او در مراسم حج شرکت مى کند وهمه مناسک را انجام مى دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات مى ایستد وبراى دعاى مؤمنان آمین مى گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت مى کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس مى کند». از این حدیث استفاده مى شودکه حضرت خضر(ع) جزء سى نفرى است که همواره در محضر حضرت بقیة الله (ع) هستند، ورتق وفتق امور به فرمان آن حضرت در دست آن هاست قران کریم طی آیات 60 تا 82 کهف دیدار حضرت موسی را با ایشان بیان می کند. بنا به روایات از ائمه اطهار علیه السلام، مسکن و محل زندگی حضرت خضر مسجد سهله، می باشد که در مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی به این مطلب اشاره شده است. در این مسجد مقام حضرت خضر (ع) وجود دارد که خواندن نماز و دعای مخصوص در این مقام دارای اجر و ثواب عظیمی است. از داستان‎های جالب زندگی موسی ـ علیه السلام ـ ماجرای شیرین او با حضرت خضر ـ علیه السلام ـ است که در قرآن در سوره کهف آمده و دارای نکات و درسهای آموزنده گوناگونی است، در این راستا نظر شما را به فرازهایی از آن داستان جلب می‎کنیم.

سخنرانی موسی ـ علیه السلام ـ و ترک اولی او:

هنگامی که فرعون و فرعونیان در دریای نیل غرق شده و به هلاکت رسیدند، بنی‎اسرائیل به رهبری حضرت موسی ـ علیه السلام ـ پس از سالها مبارزه، پیروز شدند و زمام امور رهبری به دست موسی ـ علیه السلام ـ افتاد. او در یک اجتماع بسیار بزرگ (که می‎توان آن را به عنوان جشن پیروزی نامید) در حضور بنی‎اسرائیل سخنرانی کرد، مجلس بسیار باشکوه بود، ناگاه یک نفر از موسی ـ علیه السلام ـ پرسید: «آیا کسی را می‎شناسی که نسبت به تو اعلم باشد؟» موسی ـ علیه السلام ـ در پاسخ گفت: نه. و مطابق بعضی از روایات، پس از نزول تورات و سخن گفتن مستقیم خدا با موسی ـ علیه السلام ـ، موسی در ذهن خود به خودش گفت: «خداوند هیچکس را عالم‎تر از من نیافریده است». در این هنگام خداوند به جبرئیل وحی کرد موسی را دریاب که در وادی هلاکت افتاده. (یعنی براثر حالتی شبیه خودخواهی، در سراشیبی نزول از مقامات عالیه معنوی قرار گرفته)، به یاریش بشتاب تا اصلاح شود. جبرئیل به سراغ موسی آمد، خداوند همان‎دم به موسی ـ علیه السلام ـ وحی کرد: آری داناتر از تو عبد و بنده ما خضر ـ علیه السلام ـ است، او اکنون در تنگه دو دریا، در کنار سنگی عظیم است. موسی ـ علیه السلام ـ عرض کرد: چگونه به حضور او نایل شوم؟ خداوند فرمود: یک عدد ماهی بگیر و در میان زنبیل خود بگذار، و به سوی آن تنگة دو دریا برو، در هر جا که آن ماهی را گم کردی، آن عالم در همانجا است. موسی ـ علیه السلام ـ که دانش‎دوست بود، گفت: من دست از جستجو برنمی‎دارم تا به محل آن تنگه دو دریا برسم، هرچند مدّت طولانی به راه خود ادامه دهم. موسی دوست و همسفری برای خود انتخاب کرد که همان مرد رشید و شجاع و با ایمان بنی‎اسرائیل به نام یوشع بن نون بود، موسی یک عدد ماهی در میان زنبیل نهاد و اندکی زاد و توشه راه‎ برداشت و همراه یوشع به سوی تنگه دو دریا حرکت کردند. هنگامی که به آنجا رسیدند در کنار صخره‎ای اندکی استراحت کردند، در همان‎جا موسی و یوشع، ماهی‎ای راکه به همراه داشتند، فراموش کردند. بعد معلوم شد که ماهی براثر رسیدن قطرات آب به طور معجزه‎آسایی خود را در همان تنگه به دریا افکنده و ناپدید شده است. موسی و همسفرش از آن محل گذشتند، طولانی بودن راه و سفر، موجب خستگی و گرسنگی آنها گردید، در این هنگام موسی ـ علیه السلام ـ به خاطرش آمد که غذایی به همراه خود آورده‎اند، به یوشع گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر سخت خسته شده‎ایم. یوشع گفت: آیا به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم، من در آنجا فراموش کردم که ماجرای ماهی را بازگو کنم، و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من ربود، و ماهی راهش را به طرز شگفت‎انگیز در دریا پیش گرفت و ناپدید شد. و از آنجا که این موضوع به صورت نشانه‎ای برای موسی ـ علیه السلام ـ در رابطه با پیدا کردن عالِم، بیان شده بود موسی ـ علیه السلام ـ مطلب را دریافت و گفت: این همان چیزی است که ما می‎خواستیم و به دنبال آن می‎گشتیم. در این هنگام از همانجا بازگشتند و به جستجوی آن عالِم پرداختند، وقتی که به تنگه رسیدند حضرت خضر ـ علیه السلام ـ را در آنجا دیدند. پس از احوالپرسی، موسی ـ علیه السلام ـ به او گفت: آیا من از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟ خضر: تو هرگز نمیتوانی همراه من صبر و تحمّل کنی، و چگونه می‎توانی در مورد رموز و اسراری که به آن آگاهی نداری شکیبا باشی؟ موسی: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد. خضر: پس اگر می‎خواهی به دنبال من بیایی از هیچ چیز سؤال نکن، تا خودم به موقع، آن را برای تو بازگو کنم. موسی ـ علیه السلام ـ مجدّداً این تعهّد را داد که با صبر و تحمّل همراه استاد حرکت کند و به این ترتیب همراه خضر ـ علیه السلام ـ به راه افتاد. موسی و یوشع و خضر ـ علیه السلام ـ با هم به کنار دریا آمدند و در آنجا سوار کشتی شدند. آن کشتی پر از مسافر بود، در عین حال صاحبان کشتی آنها را سوار کردند. پس از آنکه کشتی مقداری حرکت کرد، خضر ـ علیه السلام ـ برخاست و گوشه‎ای از کشتی را سوراخ کرد و آن قسمت را شکست و سپس آن قسمت ویران شده را با پارچه و گل محکم نمود که آب وارد کشتی نشود. موسی ـ علیه السلام ـ وقتی این منظره نامناسب را که موجب خطر جان مسافران می‎شد دید، بسیار خشمگین شد و به خضر گفت: آیا کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی، راستی چه کار بدی انجام دادی؟ حضرت خضر ـ علیه السلام ـ گفت: آیا نگفتم که تو نمی‎توانی همراه من صبر و تحمّل کنی؟! موسی گفت: مرا به خاطر این فراموشکاری، بازخواست نکن و بر من به خاطر این اعتراض سخت نگیر. از آنجا گذشتند و از کشتی پیاده شدند به راه خود ادامه دادند، در مسیر راه خضر ـ علیه السلام ـ کودکی را دید که همراه خردسالان بازی می‎کرد، خضر به سوی او حمله کرد و او را گرفت و کشت. موسی ـ علیه السلام ـ با دیدن این منظره وحشتناک تاب نیاورد و با خشم به خضر ـ علیه السلام ـ گفت: آیا انسان پاک را بی‎آنکه قتلی کرده باشد کشتی؟ به راستی کار زشتی انجام دادی. حتّی موسی ـ علیه السلام ـ بر اثر شدّت ناراحتی به خضر ـ علیه السلام ـ حمله کرد و او را گرفت و به زمین کوبید که چرا این کار را کردی؟ خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی؟ موسی ـ علیه السلام ـ گفت: اگر بعد از این از تو درباره چیزی سؤال کنم، دیگر با من مصاحبت نکن، چرا که از ناحیه من معذور خواهی بود. از آنجا حرکت کردند تا اینکه شب به قریه‎ای به نام ناصره رسیدند، آنها از مردم آنجا غذا و آب خواستند، مردم ناصره، غذایی به آنها ندادند و آنها را مهمان خود ننمودند، در این هنگام خضر ـ علیه السلام ـ به دیواری که در حال ویران شدن بود نگاه کرد و به موسی ـ علیه السلام ـ گفت: به اذن خدا برخیز تا این دیوار را تعمیر و استوار کنیم تا خراب نشود. خضر ـ علیه السلام ـ مشغول تعمیر شد. موسی ـ علیه السلام ـ که خسته و کوفته و گرسنه بود، و از همه مهمتر احساس می‎کرد شخصیت والای او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادی سخت جریحه‎دار شده و در عین حال خضر ـ علیه السلام ـ به تعمیر دیوار آن آبادی می‎پردازد، بار دیگر تعهّد خود را به کلّی فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اما اعتراضی سبکتر و ملایمتر از گذشته، گفت: می‎خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری؟ اینجا بود که خضر ـ علیه السلام ـ به موسی ـ علیه السلام ـ گفت: هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِکَ...؛ اینک وقت جدایی من و تو است، اما به زودی راز آنچه را که نتوانستی بر آن صبر کنی، برای تو بازگو می‎کنم. موسی ـ علیه السلام ـ سخنی نگفت، و دریافت که نمی‎تواند همراه خضر ـ علیه السلام ـ باشد و دربرابر کارهای عجیب او صبر و تحمّل داشته باشد. حضرت خضر ـ علیه السلام ـ راز سه حادثه شگفت‎انگیز فوق را برای موسی ـ علیه السلام ـ چنین توضیح داد: اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‎کردند، و من خواستم آن را معیوب کنم و به این وسیله آن کشتی را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا که پشت سرشان پادشاه ستمگری بود که هر کشتی سالمی را به زور می‎گرفت. معیوب کردن من، برای نگهداری کشتی برای صاحبانش بود. و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد، از این رو خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزندی پاک‎سرشت و با محبّت به آن دو بدهد. و امّا آن دیوار از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، گنجی متعلّق به آن یتیمان در زیر دیوار وجود داشت، و پدرشان مرد صالحی بود، و پروردگار تو می‎خواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی از پروردگار تو بود، من آن کارها را انجام دادم تا زیر دیوار محفوظ بماند و آن گنج خارج نشود و به دست بیگانه نیفتد، من این کارها را خودسرانه انجام ندادم. این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها تحمّل کنی موسی ـ علیه السلام ـ از توضیحات حضرت خضر ـ علیه السلام ـ قانع شد. هنگام جدایی خضر ـ علیه السلام ـ از موسی ـ علیه السلام ـ، موسی به او گفت: مرا سفارش و موعظه کن، خضر مطالبی فرمود از جمله گفت: از سه چیز بپرهیز و دوری کن: 1. لجاجت 2. از راه رفتن بی‎هدف و بدون نیاز 3. و از خنده بدون تعجّب، خطاهایت را بیاد بیاور و از تجسّس در خطاهای مردم پرهیز کن. حضرت خضر در سایه‌ی پیمودن راه بندگی و تسلط بر هوی و هوس به مقامی رسیده بود که حوادث را پیش بینی می کرد، دانش او از ظاهر تجاوز کرده به باطن ایشان نفوذ می‌کرد و از مجموع روایات چنین استفاده می‌شود که این معلم و شاگرد هر کدام دارای مزیتی بودند که دیگری دارای آن نبود، موسی - علیه السلام- مظهر علم به شریعت و احکام و حضرت خضر مظهر علم به باطن امور بوده است. در احادیث معتبر آمده است که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حضرت خضر به خانه ى امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمد و به اهل بیت آن حضرت تسلیت گفت، و همچنین به استقبال پیکر امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آمد و حسنین(علیهما السلام)را تسلیت گفت و به قبر مهیا شده توسط نوح(علیه السلام)، راهنمایى کرد. و نیز آمده است که او در تنهایى دوران غیبت امام زمان(علیه السلام)، مونس ایشان است. اما در مورد پیامبرى او اختلاف است. علامه ى مجلسى از سید مرتضى علم الهدى نقل مى کند که ایشان فرموده اند: ممکن نیست معلّم حضرت موسى(علیه السلام) پیامبر نبوده باشد. علامه ى طباطبایى نیز از روایات استنباط مى کنند که ایشان پیامبر بوده اند; لیکن روایات متعددى وجود دارد که این مرد عالم، پیامبر نبوده بلکه دانشمندى همچون ذوالقرنین و آصف بن برخیا بوده است. در تعدادی از روایات که از طرق شیعه و سنی رسیده آمده که خضر از آب حیات که واقع در ظلمات است نوشیده، چون وی در پیشاپیش لشکر ذو القرنین که در طلب آب حیات بود قرار داشت، خضر به آن رسید و ذو القرنین نرسید.و این روایات و امثال آن روایات آحادی است که قطع به صدورش نداریم، و از قرآن کریم و سنت قطعی و عقل هم دلیلی برتوجیه و تصحیح آنها نداریم. در شش کیلو متری شهر قم کوهی وجود دارد که از فراز آن می توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد. این کوه منسوب به حضرت خضر (ع) با قدمت سه هزار سال است. می گویند بر قله این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که خضر پیامبر (ع) در آن غار به عبادت و نیایش می پرداخت، غاری که امروز به مسجدکوچکی با ظرفیت ۱۰ تا ۱۵ نفر تبدیل شده است و سال ها پیش از این در حالی که هنوز قم آنقدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این کوه برساند معبد عارفان و ساکنان و اوقاد بود، و خلوت کده ای برای شب زنده داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و هم چنین گویند حضرت خضر نبی(ع)در مسجد اموی همواره نماز می گذاشته است.مکان نماز ایشان در سمت شرقی قبله (جنوب شرقی) نزدیک مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به محراب اصلی مسجد و به موازات مقام هود بر دیوار قبله عنوان «هذا مقام خضر النبی» بر تابلویی سبز دیده می شود. شایان گفتن است در بسیاری از نقاط سوریه مقام حضرت خضر دیده می شود.

حضرت خضر (ع) دارای ویژگیهای زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد روایات اشاره می کنیم:

  1. وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است.
  2. خضر (ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود. امام رضا (ع) فرمـود: «خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود». حلبـی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی لان».
  3. خـداوند به خضر (ع) تـوان و قدرت نیرومندی عطا کرده، چنانکه طریحـی مـی نـو یسد: «خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد. و مسـئول مقـدمه الجیـش ذی القـرنیـن بوده است.»
  4. از خصوصیات و ویژگیهای خضر ایـن بوده که به هر کجا می نشسته آنجا سرسبز مـی گشت. امام صادق (ع) فرمـود: «بر هیچ تخته خشکیده ای نمی نشست مگر آنکه سبز مـی گشت و بر هیچ زمینـی بـی آب و علف قرار نمی گرفت مگر آن که سرسبز مـی گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد». همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز مـی ایستاد اطرافـش سـرسبز مـی گشت.
  5. قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است اما از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـی با خضر چنیـن مـی فرماید: «فـوجدا عبـدا مـن عبـادنا آتیناه رحمة مـن عنـدنا و علمنـاه مـن لـدنـا علمـا» ترجمه: تا این که [خضر] بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودی .(کهف/65)
  6. هر کجا نامـش برده شـود فـوراً حاضر می گردد. امام رضا (ع) در باره ایـن ویژگی می فرماید: «و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم فلیسلم علیه»؛ هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او سلام کنـد.
  7. حضور همه ساله در مراسم حج. امام رضا (ع) مـی فرماید: «و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن علی دعاء المـومنیـن» ترجمه: همه سـاله در مـراسـم حج حضـور مـی یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می دهد، و در عرفات در کنار سایر حجاج خانه خدا مـی ایستـد و بر دعای مومنین آمین می گوید.
  8. انـدرزگـویـی و نصیحت پذیری. از دیگر ویژگیهای حضرت خضـر (ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز می داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد. مثلا گاه می بینیـم که معصـومیـن (علیهم السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن وصایای او را به مـوسـی و اندرزهای خضر را به دیگران، برای ما نقل کرده اند. و گاهـی هـم روایت کرده اند که خضر به محضرشان مـی رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه مـی نموده مثلا به امیرالمـومنیـن پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد.