دائماً در قرآن تذکر داده که بشر مقام الهی خودش را متوجه شود و مواظب یک مطلب باشد؛ که اگر آن مطلب را رعایت کرد، حضرت حق به لطف و کرمش او را اوج می دهد تا جایی که ملائکه الله به حال او غبطه میخورند.

حضرت حق نه تنها این تذکر مهم را در قرآن و به انبیای عظامش، داوود، زکریا، یحیی، موسای کلیم و عیسی بن مریم (علیهم السلام) در حال مناجات واتصال و در بهترین حالاتی که داشتند، فرمود بلکه آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنیا بلکه در ابتدای خلقتش در بهشت بیان فرمود.

اگر انسان این یک چیز را رعایت کرد، خود ذوالجلال و الاکرام کفالت مابقی امورش را به دست می گیرد و او را به اوج می رساند و آن این که انسان گناه نکند.

اگر انسان بتواند بر گناه چیره شود، مابقی امور در دست خداست. فقط گناه نکند، ببیند چه قیامتی به پا می شود. پروردگار عالم او را بالا می برد، دیگر هیچ قفلی در عالم نیست که بخواهد او را به زمین میخکوب کند.

گناه یعنی چه؟ معنی جدیدی از گناه بیان کنم که عرفای عظیم الشان آن را تبیین کرده اند و عندالعرفا عجیب است. گناه؛ یعنی انسان به آن فعلی که خدا نهی کرده است که نهی حضرت حق حکمت او برای رشد بشر است دچار شود.

عرفا میگویند: هر فعلی از ناحیه ذوالجلال و الاکرام نهی شد؛ یعنی ای بشر! یک ریسمان از ریسمان هایی که به پای تو است، برداشتم؛ چون گناه ریسمان و زنجیری است که به پای انسان بسته می شود و او را از حرکت و پرواز باز می دارد.

نشانه حب خدا به انسان

ذوالجلال و الاکرام بندگانش را دوست دارد و نهی از افعال زشت و گناه، دلالت بر حب او است. تعبیر بسیار زیبا و عجیبی را عارف بزرگوار ملاحسینقلی همدانی(ره) دارند. ایشان می فرمایند: هر کس بخواهد نشانه حب خدا را ببیند، در اوامر حضرت حق نبیند بلکه در نواهی حضرت حق جست وجو کند؛ چون نواهی حضرت حق؛ یعنی ذوالجلال و الاکرام نمی خواهد بندگانش از مقام بندگی و قرب او بیفتند.

لذا حضرت حق درباره هر چیزی که نهی کرد و اسم گناه بر آن گذاشت، می خواهد بفرماید: بنده من! این باعث می شد تو اوج نگیری، من تو را دوست دارم و به تو عشق می ورزم، نمی خواهم تو به گناه؛ یعنی آن عاملی که تو را از پرواز باز می دارد، مبتلا شوی و اوج نگیری!

سلطان العارفین، آیت الله سلطان آبادی بزرگ (اعلی الله مقامه الشریف) تعبیر بسیار عالی دارند، ایشان می فرمایند: حب ذوالجلال و الاکرام به بندگانش آنقدر زیاد است که حتی خصیصین درگاه حضرت حق، این حب را بما هو حب درک نمی کنند.

ایشان در ادامه می فرمایند: چون خدا بنده هایش را دوست دارد، قبل از اینکه اعلام کند حسنات را انجام بدهید، به لسان ناطقیه و حکمتیه خودش از لسان مولی الموالی، علی ابن ابیطالب(ع) بیان فرمود: «اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات»(۱) دوری از گناهان برتر است از اکتساب حسنات و این عین حب است.

تضمین رسیدن به مقام تالی تلو معصوم!

آسید هاشم حداد آن عارف بزرگ به بعضی از شاگردان و خصیصینشان بیان فرمودند: من تضمین می کنم، شما یک سال از هر گناه و فعل زشتی دوری بجویید، اگر به مقام رفیع تالی تلو معصوم نرسیدید، فردای قیامت نزد خدا هاشم را مؤاخذه کنید. حرف بسیار سنگینی است. این را برای خودتان تکرار کنید، ببینید چه به دست می آورید؟ اگر گناه نباشد، طبیعی است انسان به خودی خود در دریای رحمت خدا قرار می گیرد و به اوج؛ یعنی رسیدن به مقام تالی تلو معصوم پرواز می کند. تالی تلو معصوم جزء چهارده معصوم نیست؛ اما فعل و عملش عین معصوم است این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید

حضرت امام(ره) امام العارفین راجع به شهید بزرگوار، عارف عظیم الشأن، شهید چمران می فرمایند: ایشان فردای قیامت با آبرو است. می دانید این حرف یعنی چه؟ یعنی ایشان تالی تلو معصوم است.

شما در دعای توسل، وقتی می خواهید به اوج دعا برسید، در هر فرازی می گویید: «یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله» یا به بی بی دو عالم عرضه می دارید: «یا وجیهه عندالله اشفعی لنا عندالله» ای آبرومند نزد خدا، ای آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهید چمران آبرو دارد؛ یعنی مقام شفاعت دارد؛ یعنی تالی تلو معصوم است.

مناجات های شهید چمران را ببینید، حال عجیبی دارد. می دانید دلیل آن چیست؟ از ایشان سؤال کردند: این حالاتی که شما دارید، از چیست؟ ایشان بدون تامل فرموده بودند: من از سن قبل از تکلیف مواظبت کرده ام که نواهی ذوالجلال و الاکرام را انجام ندهم و گناه نکنم خیلی حرف بزرگی است بعد فرموده بودند: نمی دانم، من معصوم نیستم، خطا کرده ام، گناه کرده ام اما سعی ام بر این بود.

«لیس للانسان الا ما سعی» (۲) سعی انسان بر این باشد که گناه نکند، ببیند تا کجا می رود. اگر گناه نکردیم اوج می گیریم، اگر گناه نکردیم تالی تلو معصوم می شویم؛ یعنی معصوم می شویم.

آسید هاشم حداد نفرمودند: اگر یک سال گناه نکردید، آیت الله قاضی می شوید که ایشان هم همین حال را داشتند بلکه به طور کلی بیان کردند: تالی تلو معصوم می شوید. اگر آیت الله قاضی، آیت الله قاضی شد و تالی تلو معصوم شد به خاطر این بود که مواظبت کرد گناه نکند، دنبال این نرفت که ثواب زیادی جمع کند، روزه های مستحبی زیاد بگیرد؛ چون وقتی کسی گناه نکرد، این کارها خود به خود به وجود می آید.

شخصی در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عرب ها یک عده از قماربازها را جمع می کرد و خودش هم تلکه بگیر آنها شده بود. ولی در ماه محرم، صفر و ماه مبارک رمضان از این کار خود دست می کشید، تا این که با عنایت و نگاه آن مرد الهی، حاج میرزا علی اصغر صفار هرندی عوض شد و خودش از اوتاد و اولیاء الهی گردید.

خود این شخص تعریف می کرد: حاج میرزا داشت به سمت مسجد می آمد، من هم داشتم از گود بالا می آمدم، به طور ناگهانی به هم برخوردیم، موقعی که من داشتم نزدیک می شدم، احساس کردم الان یک اتفاقی می افتد، یک نگاه عمیقی به من کرد، من سلام کردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم.

ایشان بعد از آن قضیه با ترک گناه و مطالبی که داشت، به یکی از اوتاد تبدیل شد. من چیزهایی از ایشان دیده ام خودشان فرمودند: من قبلا در ماه مبارک رمضان که می خواستم روزه بگیرم حتی در زمستان، در هوای سرد و روزهای کوتاه اصلا حالی برای روزه نداشتم وقتی هم که روزه می گرفتم، دائم می گفتم کی اذان می شود؟ بعدها وقتی در اوج گرما روزه می گرفتم، غروب که می شد می گفتم تا نمازم را نخوانم افطار نمی کنم و دائم از خدا می خواستم که ای کاش ساعات زیادتر می شد.

یک روز با آیت الله انصاری همدانی برخورد کردم، سلام کردم و دست آقا را بوسیدم. ایشان یک دفعه من را بغل کردند و با خنده درگوشم فرمودند: این قدر نگو ساعات زیاد شود، تو تنها نیستی، دیگران هم دارند روزه می گیرند. یعنی به خاطر لذتی که خودت از روزه در روزهای بلند تابستان در اوج گرما می بری، دائم می گویی: ای کاش ساعت زیادتر شود تا من از این روزه کیف کنم!

محرومیت از عبادت لذت بخش

ترک گناه خود به خود عبادت لذت بخش برای انسان می آورد به این تعبیر دقت بفرمایید اما وقتی انسان مبتلای به گناه شد، برای همین سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالی ندارد. مگر این چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت می گیرد؟ نمازی که ما می خوانیم، چهار، پنج دقیقه، نهایت ده دقیقه طول می کشد، اما انسان مبتلای به گناه برای همین نماز معمولی کان کوه عظیمی را می خواهد جا به جا کند، می گوید: نمی دانم چرا؟ وقت دارم اما دائم می گویم الان بلند می شوم، ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر، یک موقع نگاه می کنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوایل خودم از خودم بدم می آمد، می گویم: من که می توانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتی نمی گرفت، چرا نخواندم؟ دلیل، همان گناه است.

وقتی روح و جسم مبتلا به گناه شد، دیگر لذت عبادت برای انسان نیست، برای همین است که از آنجا به بعد عبادت برای انسان سنگین می شود، اما وقتی انسان گناه را ترک کرد، روز طولانی، گرما و عطش برای او مهم نیست. چنان از روزه کیف می کند، چنان با عبادت حال می کند، چنان به خلوت با خدا عشق می ورزد که اصلا می خواهد تمام عمرش دراین لحظات باشد: «فاذا فرغت فانصب» (۳)

ذوالجلال و الاکرام به یحیی بن زکریا، آن نبی مکرم فرمود: یحیی! اگر بندگان خاص خود را که از گناه بریدند و به من متصل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بریدند و لذت عبادت را می چشند، دیگر گرسنگی و تشنـگی را درک نمی کنند، آن قدر به عبادت مشغول می شوند و آ ن قدر گرسنه و تشنه هستند که درهمین حال جان به من تسلیم می کنند. اما من خودم یک حالاتی را برای آنها قرار می دهم، لحظاتی آنها را از آن حال بیرون می آورم که احساس گرسنگی، تشنگی و نیازهای بشری و دنیوی کنند. ببینید ترک گناه چه می کند! اوج می دهد تا جایی که دیگر انسان نمی فهمد گرسنه یا تشنه است. اگر امتحان کنیم، می بینیم تشنگی در یک حدی است، اول عطش می آید، اوج می گیرد، وقتی به آن محل نگذاشتی، جسم عادت می کند دیگر تشنه نیست.

اما آن چیزی که باعث می شود انسان از اول عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دورشدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمی فهمد و دلیل عطش به قرب خدا دوری جستن از گناه است. لذا عزیزان من! جوان های عزیز! فرزندان عزیزم! کد اصلی همین است، اگر کسی بفهمد کد اصلی این است، دیگر به جایی نمی رود.

هردو مدهوشند اما این کجا و آن کجا؟

پیغمبر اکرم، حضرت محمدمصطفی(ص) می فرمایند: گناه و خطا سکرآور است، مست می کند و وقتی انسان دائم بر گناهانش افزود، مستی او بیشتر می شود.

امشب رمزی را که اولیاء داشتند، پرده برداری می کنم: بدانید در هردو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر دیگری دارد و مشغول شدن به گناه سکر دیگری. هردو مستی دارند اما خوشا به حال آن کسی که در مستی عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود. مست است که در عالم مستی وصال با پروردگار عالم عطش را درک نمی کند و گرسنگی برای او معلوم نیست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمی شدم و موانعی برای او ایجاد نمی کردم و لحظه ای او را از این حال خارج نمی کردم، آن قدر در این مستی، جوع و عطش را درک نمی کرد که جان به جان آفرین تسلیم می کرد. چون مست است متوجه نیست چه خبر است، یک جای دیگر است و این حال خوش اولیاء است.

می دانید اولیاء بعدازنماز عشا یک چیز مختصری، یکی دو لقمه نان و انگوری می خوردند و به ساعتی نمی گذشت که شروع به نماز شب خواندن می کردند حسب مطالب و حالاتی که داشتند و فقط یک رکعت می خواندند، طوری که وقتی به رکوع می رفتند تا نزدیک اذان صبح و بعضی مواقع هنگام اذان که صدای اذن الهی را بادصبا به گوش آنها می رساند که اگر آن حال را هم خدا نمی آورد دیگر صدای اذان را هم نمی شنیدند سر از رکوع برمی داشتند.

چطور می شود کسی ساعت ها، آن هم در زمستان که شب ها طولانی است، یک موقع مثلا از هفت شب تا پنج صبح همین طور در حال رکوع باشد و با پروردگار عالم این گونه عشق بازی کند، اصلا چه می گوید؟ یک «سبحان ربی العظیم وبحمده» را صدبار تکرار کن، بالاخره خسته می شوی، این چیست که یک «سبحان ربی» می گوید، چنان با این «ربی» عشق بازی می کند که احساس می کند متعلق به خودش است. «ربی» کدام رب من؟ رب من که عظیم است «ربی العظیم و بحمده» آن وقت تکرار این هر بار یک معنایی دارد مثل نماز وجود مقدس مولا که صدبار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بیان می کنند و هرکدام یک معنا و یک حالی برای آنها دارد، آن قدر معانی می آید و برای آنها باز می شود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حالیه با او را می بینند و این زبان مدام می چرخد و می گوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، جسم در اختیار این اتصال قرار می گیرد و اصلا خستگی نمی فهمد.

از مرحوم آیت الله اصفهانی که معروف به مرحوم نخودکی است، سر رکوع اولیاء را سؤال کردند و پرسیدند: آقا! این چه حالی است که پیرمردی که دیگر به طور طبیعی وقتی می خواهد راه برود عصا به دست می گیرد، کمرش درد می کند، در آن حال رکوع نمی فهمد کمردرد چیست؟

فرمود: آن کسی که از گناه دور شد، آن قدر این جسم هم از عبادت لذت می برد که اینجا دیگر جسم است که به روح قسم می دهد: ای روح! دائم بگو، بگذار من هم لذت ببرم. جسم و روح یکی می شوند حرف خیلی سنگینی است برای همین است که اجسام این اولیاء در قبر هم نمی پوسد، حتی کفن هم نمی پوسد. دیگر این جسم نحیف اولیاء الهی به روح اجازه نمی دهد، می گوید: باز هم بگو، من دارم لذت می برم. جسم هم دائم در اتصال است! این حال خوش اولیاء است.

گناه که نباشد، خود عبادت می آید و لذت از عبادت برای انسان معلوم می شود. یک سال گناه نکنیم، ببینیم چه پیش می آید و چه حالی هست!

بپرهیز از مستی گناه!

پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) می فرمایند: «احذر سکر الخطیئه »(۴) از مستی خطا و گناه بپرهیز خطا تو را مست می کند، آن طرف یک مستی دارد و این طرف یک مستی «فان للخطیئه سکرا کسکر الشراب» چون مستی هر گناهی عین مستی شراب است، عقلت را ضایع و زایل می کند.

شراب حرام است، چون مستی دارد. آن کسی که مست شد متوجه نیست، عربده می کشد، فریاد می زند، فحاشی می کند، بی ادبی می کند، گاهی خودش را عریان می کند، آبرو و حیثیت خودش را می برد. گاهی حتی به جایی می رسد که به محارم خودش تعدی می کند؛ چون مست شده، هیچ چیز نمی فهمد، بی عقل شده و در حال خودش نیست.

پیامبر(ص)، آن حبیب خدا می فرمایند: گناه هم مستی ای عین مستی شراب دارد. تو را غرق می کند، وجودت را می گیرد و نمی فهمی. گاهی انسان یک لحظاتی به هوش می آید، می فهمد این کار بد است اما مجدد بستر و زمینه گناه که آماده می شود، به آن سمت می رود؛ چون مست شده، بی عقل شده و نمی فهمد، دست خودش نیست. خیلی باید مواظب بود.

آیت الله العظمی بهاءالدینی می فرمودند: هشتاد درصد از مذنبین بعد از گناه برای یک لحظه هم شده پشیمان می شوند ولی می گویند: نمی توانیم ترکش کنیم، عادت کردیم. گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم می فهمد این مستی بد است، آبرویش را برده، می گوید: این گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم می فهمد خطا کرد، چیزی به دست نیاورد، مقام انسانیتش خرد شد، اما نمی تواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پیامبر(ص) می فرمایند: «بل هی أشد سکرا منه» مستی گناه از مستی شراب بدتر است.

شخصی برای مشاوره زنگ زده بود، اشک می ریخت، می گفت: به یک گناهی مبتلا هستم. بدم می آید اما نمی دانم چرا در خلوت که می روم دست خودم نیست، آن را انجام می دهم. بعد سرم را به دیوار می زنم اما نمی توانم آن را ترک کنم، می دانم عمل زشتی است، من را عصبی هم کرده است اما نمی دانم چرا در خلوت یک دفعه دچار می شوم، بدبخت شدم، یک دارویی، یک چیزی به من بدهید، به دادم برسید، چه کنم؟ این فرد مست شده، مستی گناه انسان را با خودش می برد ان شاءالله ما درمان هر کدام از این گناهان را به موقع عرض می کنیم

مستی گناه از مستی شراب بدتر است؛ چون مستی شراب بالاخره ساعاتی است، بعد از بین می رود اما مستی گناه انسان را بیچاره می کند. وقتی مستی آن از بین رفت، به آن اعتیاد دارد، مجدد می خواهد آن را انجام بدهد.

پیامبر(ص) در ادامه می فرمایند: «یقول الله تعالی: صم بکم عمی فهم لا یرجعون» خدا می فرماید: چنین کسی دیگر کور، کر و لال می شود.

عزیز دلم! اینکه می گویند: «اجتناب السیئات أولی من اکتساب الحسنات»(۵) به خاطر این است که وقتی انسان مبتلا شد، دیگر برنمی گردد «فهم لا یرجعون». می گوید: من خودم هم بدم می آید اما نمی دانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشیم، دنبال ثواب نرویم.

گناه نکنید؟!

آیت الله آشیخ جعفر شوشتری حرف زیبایی را فرمودند، ایشان در به کار بردن تکه های ناب معروف هستند. یک روز بالای منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمده اند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کرده اند، من امشب می خواهم بگویم که شما خدا را عبادت نکنید. ثواب جمع نکنید. والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته.

گفتند: این شیخ امشب می خواهد چه بساطی را برای ما پهن کند؟! فردی گفت: شیخ ما را بیچاره نکن! ما که می دانیم یک مطلبی داری!

فرمودند: چه عجب، یک کسی چیزی گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنید اما گناه هم نکنید! همه فعل انجام دادن را ترویج می کنند، من فعل انجام ندادن را. عبادت نکنید، گناه هم نکنید. وقتی انجام ندادید اصلا خودتان می بینید که عبادت کردید! اگر گناه نکردید دیگر عابد هستید.

لذا رمز این است: گناه نکنید. اما اگر گناه کردید و مبتلا شدید، پیامبر (ص) میفرمایند:«فهم لایرجعون» است؛ یعنی دیگر برگشتی نیست.

تنها راه بازگشت

البته یک راه وجود دارد، عزیز دلم! راهش این است که انسان درمجالس موعظه، اخلاق و نزد اولیاء الهی برود.

عزیز دلم! جوان عزیز! دختر گرامیم! پسر عزیزم! من به فدای شما! انسان باید خودش را در حصن حصین قرار دهد! به خدا قسم که این امر مولاجان است که به اوتاد و اولیاء فرموده اند.

فرمودند: به جوان ها بگویید تا می توانند خودشان را به اولیاء متصل کنند، به چهره آن بزرگان نگاه کنند و در محضرشان باشند که نفس آنها انسان را از آن حال و هوای گناه بیرون می کشد.

چطور در مجلس گناه حال و هوای انسان عوض می شود! مجلس الهی هم انسان را به یک حال دیگری می برد، از دنیا می برد! عزیز دلم! یک جایی برو که از دنیا ببری! آن کسانی که ما را به دنیا دعوت می کنند، به حسب روایت قطاع الطریق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنیا می دویم، اهل دنیا هستیم، آن وقت فرد دیگری هم بیاید و ما را به دنیا پرتاب کند؟! محبت و عشق به دنیا را بیشتر کند؟!

یک مکانی برویم که ولو ساعاتی ما را از این دنیا بکنند. ما را از قیل وقال ها، از این های و هوی ها، از این دنیای رنگارنگ بیرون بکشند، خودمان شویم! عزیز دلم! خود ما این نبودیم. خود ما همان حال خوشی است که داریم. این کد را بدهم: آن لحظه ای که حال خوش پیدا کردی، بدان که تازه خودت شده ای!

ماه در دانه خدا

رجب المرجب تمام شد. چشم به هم بزنیم، شعبان المعظم هم تمام می شود. باورمان می شد که به این سرعت بگذرد؟! خودمان را برای آن ماه خوبی ، ماه مبارک رمضان، عشق اولیاء، محل رقص روح اولیاء و اکسیر رحمت خدا، آماده کرده ایم؟ عجب ماهی است؟! ماه عشق بازی، ماه سبک شدن، ماه خودمان شدن، ماه خدا شدن!

اولیاء ماه رجب المرجب که می آمد هر روز اشک می ریختند، ناله می زدند که خدا! می شود جان ما را نگیری ؟ میدانی ما جان عزیز نیستیم اما ماه دردانه ات، ماه مبارک رمضان دارد می آید. ماه خلوتکده دارد می آید!

یک بریز و بپاشی است! ضیافت است! چه کسی بانی ضیافت است؟ ملکی نیست! خود خدا میزبان شده است! خود خدا می گوید: بنده من! آمدی! خوش آمدی! خودم برایت دعوت نامه داده بودم:

«کتب علیکم الصیام». درآغوش من بیا! بیا تا با هم خلوت کنیم! یک مهمانی راه انداختم، چه مهمانی؟! ملائکه را راه نمی دهم، فقط باید بوی آن به مشام ملائکه بخورد. من هستم و تو!

یک عشق بازی هایی است! یک ضیافت عجیبی است! اولیاء گریه می کردند که خدایا! وقتی ماه مبارک رمضان تمام شد، اگر خواستی ما را ببر! برای همین است که می بینید اکثر اولیاء و اوتادمان از شوال به بعد از دنیا رفته اند. آنها فهمیدند که چه خبر است! «لیله القدر خیر من الف شهر»

وقتی در ضیافت آمدند می دانند که فقط یک نفر هست، دراین خلوتکده با خدا یک نفر همه کاره سفره ضیافت است، حجت بن الحسن المهدی (عج) آقا جانمان می فرماید: آمدی؟! دیدی چقدر خلوت خوشمزه است؟! دیدی با خدا ضیافت داشتن چقدر می ارزد؟! حالا من مهدی فاطمه هم به امر خداوند تو را دوست دارم. بعد میبینی که به خدا قسم، آقاجان دستانشان را باز می کنند و می فرمایند: در آغوش من بیا!

بعضی در ضیافت به جاهایی رسیدند! بعضی در دعای ابوحمزه که اول عرفان بود، به جایی رسیدند! چه کسانی از سال گذشته تا به حال با آقاجانشان خلوت کرده اند وحرف زده اند؟ یکی از مسئولین نظام گفتند: از موقعی که این مطلب را شما فرمودید و من انجام دادم، یک مطالبی برای من اتفاق افتاده است.

با آقاجانمان خلوت کنیم، بگوییم. آقاجان! من هر شب با شما خلوت می کردم، اسم من از لیست خط نخورد؟! من در ضیافت الله و مهمانی باشم. آقاجان! شما اسامی را می نویسید، دعوت نامه ها را شما باید بدهید. ذوالجلال و الاکرام می فرماید: مهدی جان! این دعوت نامه ها را به هر کسی می خواهی بده ، دست توست! یکی را پاک می کنی، یکی را اضافه می کنی! حجت خدا تو هستی! آقاجان! من هر شب داشتم با شما حرف می زدم. آقا اسم من خط نخورد؟!

از امشب به بعد اینگونه با آقا حرف بزن! ضجه بزن! بگو که آقا من را فراموش نکن! وقتی کسی دارد به زیارت می رود، پیش او می آیند و می گویند: ما را یادت نرود! ما آخر آمدیم که در ذهن شما بمانیم. هر شب به آقا بگو: آقاجان ما را یادت نرود!