ابو علی سینا در رساله ی « حدود » نوشته : جن حیوانی است هوایی ، ناطق ، دارای جسمی لطیف و شفاف و دارای قدرت شکل دهی به جسم خود به اشکال مختلف است


انسان از چهار عنصر خاک ، اب ، باد و اتش تشکیل شده در حالی که جن فاقد عنصر خاک میباشد و عنصر غالب در جن اتش میباشد  به همین علت قوه ی جاذبه ی زمین روی انان اثر ندارد


در تفسیر  منهج الصادقین از تالیفات  ملا فتح الله کاشانی امده است : میان خلقت  جان « پدر جنیان » و حضرت ادم « پدر ادمیان » شصت هزار سال فاصله بوده و در روایتی دیگر ، علامه مجلسی در سماء العالمِ بحار الانوار از حضرت  امیر المومنین علی (ع) روایت کرده : هفت هزار سال قبل از خلقت ادم ، بر روی زمین دو طایفه  زندگی میکردند ، طایفه ی جن و طایفه ی نسناس


نسناس طایفه ای بودند که قدری به انسان شباهت داشتند و دارای یک دست و یک پا و بجای دهان ، منقار داشتند و مانند چارپایان  میچریدند ، اغلب این دو طایفه ، در جنگ و نزاع بودند اما فساد و سرکشی جنیان بیشتر بود و  خداوند  جمعی از فرشتگان را به جنگ  انان فرستاد


در این جنگ جمع کثیری از جنیان کشته شدند جمعی نیز اسیر  و تعدادی نیز به جنگل ها و صحرا ها گریختند . به اذن خداوند کودکان و خردسالان و زنان و مومنین  جنیان ، امان داده شدند . یکی از کودکان جنیان بنام « عزازیل » همین تخم جن ، شیطان لعنت الله علیه بود که خداوند دو فرشته را مامور نگهداری و تربیت او نمود


فرشتگان ، او را به اسمان ها بردند ، شیطان بواسطه ی تعلیماتی که گرفته بود و کثرت عبادت و بندگی خدا ، به درجه و مقامی رسید  که همچو فرشتگان مقرب درگاه الهی گردید ولی پس از هفت هزار سال عبادت ، هنگامی که حضرت ادم خلق گردید تمام فرشتگان که شیطان نیز در بین انان بود ، بر ادم سجده نمودند ولی شیطان ، بخاطر خباثت  و شرارت نهفته در ذاتش ، از امر خداوند سر پیچی کرد


جنیان چون مانند فرشتگان معصوم نیستند و دچار خطا و لغزش میشوند ، بهمین خاطر بود که ابلیس مغرور به جنس خود که از اتش بود به درگاه الهی عرض کرد : چگونه من که از جنس اتش و برترم بر ادم که از جنس خاک است سجده کنم


از حضرت امام صادق (ع) نقل شده (1) که : پس اینکه ابلیس از بارگاه الهی رانده شده ، قادر بود تا هفت اسمان بالا برود و به سخنان فرشتگان گوش کند و خبر های اسمانی را کسب کند ( استراق سمع = دزدیده گوش کردن )  اما با تولد حضرت مسیح (ع) از بالا رفتن به سه اسمان بالایی منع شد و فقط میتوانست تا چهار اسمان بالا برود و وقتی حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و اله ) بدنیا امد ، ابلیس از صعود به تمام طبقات اسمان ها منع شد و از ان پس فرشتگان ، شیاطین جن را با تیر های شهاب از در های اسمان راندند و برای همیشه از صعود به اسمان ها محروم شدند


از پیامبر اکرم (ص) نقل شده (2) که فرمودند : خداوند جنیان را بر پنج گروه افریده ، گروهی از انان مانند باد در هوا در حرکتند و گروهی شبیه مار ها و گروهی عقرب ها و گروهی دیگر حشرات زمینی و گروهی دیگر همچون ادمیان هستند که ثواب و عقاب دارند


«شیرین یربوع» نوعی از جن است که به شکل زنان و در بیشه زار ها و بیابانها زندگی میکند این نوع جن اگر بر انسانی دست یابد با او بازی بازی میکند ، مانند گربه با موش ، تا او را بتدریج بکشد  و اگر ببیند  کسی زیبا روی است ، مفتون و شیفته ی او شده ولی همچنان به اذیت و ازار میپردازد


شیرین یربوع تا مدت زمان طولانی با « سعلات » همدم بود و زندگی میکرد . فرزندان سعلات را که از شیرین یربوع متولد شده اند بنی سعلات گویند


نوع دیگری از جن وجود دارد بنام «الزولاب» که در یمن بسر میبرد و گاها در اطراف مصر هم دیده شده و بسیار شهوت ران است و  همین عمل او باعث مرگ ادمیان میشود و اگر از ادمیان کسی از او نترسد قدرت ازار پیدا نخواهد کرد


نوع دیگری از جن بنام «الغدار» وجود دارد که در  جزایر دریا ها زندگی میکند و صدای بسیار مهیبی دارد شباهت بسیاری به ادمی دارد  و از قاتلین ادمیان است


نوع دیگری از جن بنام «وشق» میباشد که شکل او نیمی شبیه ادمی و نیمی شبیه نسناس است


از انواع دیگر جن میتوان از «منها» نام برد که کارش فریب و گمراه کردن  زاهدان و عابدان است و کاری میکند که پرهیزکاران چنین پندارند که صاحب کرامات شده اند و بدین نحو فرد را دچار عُجب و غرور میکند تا از صراط مستقیم گمراه گردند . میگویند زاهدی میهمان داشت و میهمان میدید که هر شب هنگام افطار ، اطراف زاهد چراغانی میشد و سفره ی رنگینی گسترده میشد و میهمان بسیار متعجب میگشت تا اینکه از ان زاهد دلیلش را سئوال کرد ، ابتدا زاهد از پاسخ گفتن طفره میرفت ولی وقتی اصرار میهمان خود را دید ، در جوابش گفت : مدتی است که هر شب چنین اتفاقی میافتد تا من گمان کنم اینها از کراماتی است که من بدست اوردم  اما من در همان وهله ی نخست  دانستم که از شیاطین جنیان است ولی به روی خودم نیاوردم تا گمان کند مرا اغوا نموده در حالی که من او را فریب داده بودم و تا سخن زاهد به اینجا رسید چراغ ها و سفره ی رنگین ناپدید شدند (3)


از انواع دیگر جن میتوان به جنی که در بلوچستان زندگی میکند و قدی کوتاه و پوشیده از مو دارد ، اشاره کرد که در کتاب « روح های  تسخیر شده » از این نوع جن نام اورده شده که شیار های چشمان انان عمودی و پاهای انان همچو چارپایان سم دار است و بسیار شبیه انسان ها میباشند و بیشتر در دل شب ها فعالیت دارند و مجالس بزم و عروسی خود را در حمام ها ، سرداب ها ، اب انبار ها و ... برپا میکنند 


 حتی بعضا  توسط افرادی  مشاهده شده که این نوع جنیان در خانه هایی به بازی مشغول بوده اند و چه بسا بارها از روی رختخواب  انسانهای بخواب رفته  نیز عبور کرده اند . گزارش شده که در بلوچستان بیشتر جنیان مردم ازار هستند (4) البته جنیان موجوداتی بسیار ترسو هستند و از سلاح سرد میترسند و وجود کارد بزرگ و یا شمشیری در خانه باعث فرار انها میشود (4)


شیاطین جن اقسام گوناگونی دارند که معروفترین انها بنام «غول» است و بیشتر در سر راه مسافرینی که تنها در بیابانها سرگردان شده اند ظاهر میشود و در نهایت قصد جان او را خواهد کرد (5)


سایر انواع جنیان میتوان به تیره های «آل» و «مرد آزما» و «بختک» اشاره کرد که  که شبیه به انسان هستند که دو گوش دو چشم و بینی و دهان مانند انسان دارند ولی بسیار قوی هیکل و نیرومند هستند (5)


جنیان مانند اتش سرخ رنگ هستند و در این رنگ شدت و ضعف دارند یعنی سرخ تیره ، سرخ روشن و غیره و نوعی از جنیان  خاکستری رنگ هستند و طبیعتی خشن دارند و نوع دیگری سفید رنگ و بسیار زیبا و مانند انسان سفید پوست هستند و چشمانشان مانند انسان افقی قرار دارد ، همه ی جنیان مو دارند ولی شاخ و دم ندارند ، صدا دارند و بیشتر از حواس پنجگانه ی ادمیان دارند و بر خلاف ادمیان ، دستگاه گوارش ندارند زیر فاقد عنصر خاک میباشند و از هوا استفاده میکنند و اب هم جز غذای انها نمیباشد ولی از بوی غذای ادمیان تغذیه میکنند ، شخصی نقل میکرد : برای سیاحت  به یکی از مناطق سر سبز  شمال رفته بود که شبانگاه با پختن غذا ، سنگ هایی به سویشان پرتاب میشد و دانست که از جانب جنیان و بخاطر بوی غذا بوده و بهمین خاطر ظرفی غذا به سمتی که احساس میکرد از انطرف سنگ ها پرتاب شده برده و در لابلای درختان نهاده و پس از بازگشت دیگر سنگی پرتاب نشده (5)


در بین منجمین ، روز شنبه متعلق است به سیاره ی زحل و روزی است که در ان پدر جنیان «ابوالجان» خلق گردید و همچنین عید یهودیان است (6) از انجایی که منجمین زحل را طالع نحس اکبر میدانند  و تعلق ان به روز شنبه ، لذا این روز نحس و بد است و بیشتر شرارت ها و امور بد در این روز اتفاق میافتد که در راس تمام اشرار « شیطان » از جنیان است      


در بین جنیان مانند ادمیان ، خوب و بد ، کافر و مومن وجود دارد و هر جنی زیر دست و در اطاعت روسا و پادشاهان  خود هستند  چنانکه هرگز از روسای خود نافرمانی نمیکنند . در هر روز از ایام هفته  یکی از جنیان بر تمامی جنیان  حکومت و پادشاهی میکند و پادشاهی این هفت جن همیشه ثابت است و حاکمان و پادشاهان جنیان عبارتند از :(7)


پادشاه روز شنبه  بنام میمون ابانوخ


پادشاه روز یکشنبه بنام سعید المذهب ابو عبدالله


پادشاه روز دوشنبه  بنام ابی الحارث


پادشاه روز سه شنبه بنام ابی محرز احمر


پادشاه روز چهار شنبه بنام برقان با کنیه ی ابوالعجایب


پادشاه روز پنج شنبه بنام شهمورس که قاضی جنیان نیز میباشد


پادشاه روز جمعه بنام ابیض با کنیه ی ابوالحسن زوبعه


در کتاب « اسفار حضرت ادم (ع) » امده : اسم پدر جنیان «‏ طارنوش » بوده و لقب ان  « جانّ »  میباشد


وقتی فرزندان و نسل طارنوش در روی زمین زیاد شد خداوند دینی برای انان برگزید و ابوالجان  و فرزندانش و جنیانِ پیروش  ، احکام شریعت را قبول کردند و مدتی بدین منوال زندگی کردند تا اینکه بنای عصیان و نافرمانی گذاشتند و خداوند پس انکه حجتش را بر انان تمام کرد، به عذابی دردناک گرفتارشان گردانید و همه را بغیر از مؤمنان هلاک گردانید


پس از ان خداوند ، جن دیگری بنام « حلیایش » را شریعت جدیدی عطا نمود اما چون اساس فکر جنیان بر شرّ بود ، دوباره راه نافرمانی در پیش گرفتند و مجدداْ خداوند بر انان عذاب نازل نمود . سپس خداوند جن دیگری بنام « ملیقا » را حاکم بازماندگان از جنیان نمود ولی این طایفه همچنان به راه نادرستی گام بر میداشتند و باعث شدند تا خدواند بار دیگر بر انان عذاب نازل کرد


پس از ان عذاب ، جن دیگری بنام « هاموس »  که به زیور فضل و دانش و سداد  اراسته بود حاکم جنیان گردید . پس از فوت هاموس ، اشرار بنی جانّ ، کفران نمودند و خداوند بر انان رسولانی دیگر فرستاد ولی جنیان هدایت پذیر نبودند و حکمت الهی مقدّر گردید  که بار دیگر  انان را عذاب نماید


بفرمان خداوند لشگری از فرشتگان به جنگ جنیان رفتند و همه را بغیر از مومنین و کودکان را به هلاکت رساندند . شیطان نیز کودکی باز مانده از ان عذاب بود و در قسمت قبلی گفته شد که چطور با فرشتگان همنشین و مقرب درگاه الهی شد


از سویی دیگر جمعیت جنیان پس گذشت مدتی افزوده شد و بتدریج از جزایر و مواضع غیر مسکونی  بیرون امده و در سرزمین های اباد سکنا گزیدند . با زیاد شدن جمعیت جنیان ، بر تعداد کافران و نافرمانان از امر الهی افزوده شد تا جایی که شیطان که در ان موقع از مقربین بارگاه الهی بود از خداوند اجازه خواست به منظور هدایت و ارشاد جنیان بر زمین فرود اید و خداوند نیز او را با جمعی از فرشتگان به زمین فرستاد و گروهی اندک نیز به اطاعت انان در امدند


از جانب شیطان « سهلوب بن ملاتب » ماموریت یافت تا به نزد بزرگان جنیان رفته و به هدایت و ارشاد انان مشغول گردد ولی جنیان از بس یاغی بودند او را که از مؤمنین جنیان بود ، کشتند


پس از اینکه غیبت سهلوب طولانی گشت ، شیطان یکی دیگر از پاکان جن را مامور ارشاد کرد که او را نیز کشتند و همینطور رسولان متعددی از جانب شیطان فرستاده شد که همگی بدست ان ناپاکان کشته شدند . اخر الامر شیطان بنا بر حکم الهی ، « یوسف بن یاسف » را مسئول هدایت  جنیان یاغی نمود .


جنیان قصد جان یوسف را نموده بودند که یوسف به لطایف الحیل از چنگ  انان گریخت و تمام واقعه را برای شیطان گزارش کرد . خداوند به عزرائیل دستور داد با جمعی دیگر از فرشتگان به جنگ جنیان رفت و کافران و همه ی اهل طغیان را کشت و تعدادی نیز به اکناف عالم پراکنده شدند (1)


در بحار الانوار از حضرت علی علیه السلام نقل است که : خداوند  پیامبری بنام  یوسف برای جنیان فرستاد ( در نسخه ای دیگر بنام یوسف بن یانان و در جایی دیگر بنام یوسف بن یاسف امده ) که ان پیامبر ، جنیان را به خدا پرستی و اعمال نیک دعوت کرد  ولی ان نافرمانان پیامبر خود را کشتند و این واقعه قبل از خلقت بشر بوده


اطلاعات تکمیلی در مورد سایر خصوصیات جنیان :


روش زندگی انان مانند  حیوانات است و احتیاج به  لباس ندارند ، در سراسر نقاط زمین پراکنده هستند ، دارای نیروی خاصی هستند که مانع از برخورد اشیاء با انان میشود ، بصورت خانوادگی زندگی میکنند ، جا و مکان خاصی ندارند ، مانند انسان ها نر و ماده دارند ، دارای دستگاه تناسلی و جفتگیری هستند ، بچه در شکم مادر پرورده میشود و مدت بارداری انان کمتر از انسان است و در هر  شکم تنها یه بچه متولد میشود و وضع حمل جنیان بسیار راحت است و رشد بچه نیز سریعتر است ، قدرت دافعه نسبت به انسان دارند یعنی هر جا انسانی پیدا شود ، جنیان بدونه اینکه خودشان متوجه بشوند از انسان دور میشوند ، قدرت دیدشان از ماده عبور میکند ، یعنی میتوانند اعماق زمین یا پشت کوه ها را مشاهده کنند ، بسیار دروغگو هستند بخصوص اگر توسط انسان ها برای کسب خبر و اعمال غریبه تسخیر و احضار شوند ، جنیان تمامی میتوانند انسان ها را ببینند ولی انسانها نمیتوانند انها را ببینند مگر معدودی که در هر زمان تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست هم نخواهد شد که اینان نیز خود دو گروه هستند یکی انانی که تحت تعلیمات امور غریبه قرار گرفته اند و دسته دیگر کسانی هستند که از بدو تولد بنا بر موهبت الهی و ذاتی ، قادر به دیدن جنیان میباشند ، حیوانات تمامی جنیان را  میبینند ولی برایشان بدلیل نداشتن قوه ی شعور امری عادی است ، دارای قوه ی ایجاد وهم و گمان در انسان ها هستند یعنی میتوانند خود را در ذهن انسان ها به شکل ها و اندازه های مختلفی ظاهر نمایند و یا به شکل حیواناتی که با انسان ها مانوس هستند در می اورند  ، قدرت تلقین به ادمی را دارند و همین وسوسه های شیطانی از نوع تلقین است ، اعمال زشت و پلید انسان ها موجب صدمه ی جنیان و همین عمل باعث ازار رساندن جنیان به انسان ها میشود ، بدلیل نداشتن عنصر خاک میتوانند طی الارض نمایند ولی سرعت سیر انان کمتر از سرعت روح ادمیان است ؛؛ رسد ادمی به جایی که بجز خدا نبیند (2)

زندگی جنیان به شرحی که قبلاْ گفته شد ادامه داشت تا وقتی که پیامبر مکرم اسلام (ص) به رسالت برگزیده شدند .نه نفر از رؤسای جنیان وقتی کلمات آسمانی قران را از زبان حضرت شنیدند اسلام اوردند و هر یک قوم خود را به قبول دین محمدی (ص) فرا خواندند و سپس قوم خود را به نزد رسول اکرم اوردند و دسته جمعی  به شرف اسلام نائل شدند (1)


در کتاب جنات الخلود امده که دونفر از جنیان به حضور پیامبر (ص) امدند و اسلام را برگزیدند و حضرت نیز نام یکی را «عبدالرّحمان» و نام دیگری را «عبدالقادر» گذاشتند . همانطور که گفته شد بعثت خاتم النبیّین بر همه ی جن و انس بوده است


وقتی که « بسم الله » گفته میشود اثر بد جن های کافر خنثی میشود و خود را کنار میکشند اما مؤمنان جنیان چون با بشر دشمنی ندارند ، فرار نمیکنند


حضرت امام علی (ع) فرموده : وقتی که لباس خود را از بدن در میاورید بسم الله بگویید تا جنیان ان را نپوشند و اگر نگویید  انرا تا صبح به تن خواهند کرد و حضرت امام زین العابدین (ع) فرموده : گوشت را از استخوانش بطور کامل پاک نکنید که جنیان از ان بهره میبرند و اگر پاک کنید انان چیزی از خانه ی شما خواهند برد و از حضرت امام موسی الکاظم (ع) نقل شده : خوردن سیب برای زهر ، سِحر ، رفع استیلای جنیان و غلبه ی بلغم نافع است و هیچ چیز برای دفع شر جنیان مفید تر از سیب نیست (2)


 حضرت امام حسن عسگری(ع) فرموده : روزی حضرت امام موسی بن جعفر (ع) در خدمت پدر بزرگوارشان حضرت امام صادق (ع) بودند که شخصی بنام «اشجع سلمی» وارد شد و قصیده ای را در مدح ان بزرگوار خواند . ان حضرت خواستند انعامی بدهند اما او تقاضای دیگری نمود و گفت  : مولای من ، گاهی در سفرهایم در بیابانهای تاریک و وحشتناکی قرار میگیرم که خوف تمام وجودم را میگیرد ، چیزی به من بیاموز تا باعث ارامش قلبم شود . حضرت فرمود : هر گاه از امری ترسیدی ، دست راست خود را بالای سر بگذار و با صدای بلند بگو : اَفَغَیرَ دینِ الله یَبغُونَ وَ لَهُ اَسلَمَ مَن فی السّماواتِ وَ الاَرض طَوعاً وَ کَرهاً وَ اِلیهِ یُرجَعُون ( ایه ی شریفه ی 83 سوره ی مبارک آل عمران ) . پس از تعلیم این ایه ، اشجع سلمی میگوید در بیابانی به جنی برخوردم و صدایی شنیدم که میگفت : او را بگیرید !! و منکه خوف کرده بودم  فوراْ این ایه ی شریفه را خواندم و شنیدم که صدای دیگری گفت : چگونه او را بگیریم در حالی به قران توسل جسته است ؟! (3) 


میگویند جنیان از خادمانِ حضرت سلیمان (ع) بودند و ان حضرت را در کارهایشان یاری میدادند (4)


همیشه از کودکی با خود فکر میکردم چرا پدرِ خدابیامزم همیشه مرا از نزدیک شدن و دست زدن به سگ ها پرهیز میداد ، در بین حیوانات چرا میگفت سگ  « عین النجس » است


در حدیثی موثق از حضرت امام صادق (ع) امده که : سگی که تمام مو های بدنش یکدست سیاه رنگ است ، جن است و از حضرت رسول (ص) نقل است که : سگ ها از ضعیفان جن هستند و اگر به شما نزدیک شدند چون نفس های بدی دارند از خودتان دورشان کنید . حضرت امام صادق (ع)  فرموده: سگی که یکدست سیاه رنگ است یا سفید رنگ  یا سرخ رنگ ، از جنیان است . در حدیثی از ابو حمزه امده است که : در بین راه  مکه و مدینه در خدمت امام صادق (ع)بودم  که ناگهان دیدم سگ سیاه یکرنگی به ان حضرت نزدیک شد و ایشان رو به سگ کرده و فرمودند : تو را چه میشود که اینچنین دوان دوان میروی ؟ .... و من ناگهان دیدم ان سگ شبیه مرغی شد و پرواز کرد و رفت . از حضرت پرسیدم شما هم دیدید ؟ یعنی این چه بود ؟ حضرت در جواب گفت : ابو حمزه ،  نام او «عثم» و پیک جنیان  می باشد و میرود که خبر مرگ هشام را به جنیانِ اکناف زمین برساند  (5)


یادتونه که گفتیم جنیان به اشکال مختلف هستند و از جمله شبیه مار ؟! مرد هیزم فروش و امینی بود و ماری را که لابه لای هیزم های خود دیده بود کشته بود . جنیان او را ربودند و به نزد بزرگ قوم خودشون بردند و گفتند ، این مرد ، پسر عمه ی ما را کشته و ما میخواهیم او را قصاص کنیم . هیزم فروش میگوید کسی را نکشته و نمیداند اینان چه میگویند و من هیزم فروشی بیش نیستم و امروز فقط ماری را که سد راهم شده بود با تبر کشتم ... ناگهان جنیان با خشم فریاد زدند ان مار  پسر عمه ی ما بوده و .... در حال جدل بودند  که بزرگ جنیان گفت : او را رها کنید و به همان جایی که ربوده بودین باز گردانید چرا که شما نمیتوانید او را قصاص کنید زیرا من از رسول الله (ص) شنیدم که به ما جنیان میفرمود : هر کس از شما در غیر صورت اصلی خود درآید و پس از ان کشته شود هیچ دیه و قصاصی ندارد و چون پسر عمه ی شما خودش را به شکل مار در اورده بود و مار نیز از دشمنان انسان ها محسوب میشود پس او خطایی نکرده و ... مرد هیزم فروش به ان بزرگ جنیان گفت شنیدم از رسول الله (ص) اسم اوردی  مگر ایشان را ادراک نموده ای ؟ وی گفت  آری من یکی از جنیانی هستم که در پیشگاه مبارک ایشان قرار گرفته و سخنان گوهر بارشان را شنیده ام (6)


در قسمت های گذشته از قتل ادمیان به دست جنیان نوشته بودیم که گفتید خیلی ترسیدید خوب حالا از قتل جنیان به دست ادمیزاد هم نوشتم که بدهکار جنایتکارا نباشم و شما هم دلتون خنک بشه اما نه صبر کنید جایی نرید هنوز از این داستان های شیوا بازم دارم


در بحرین فردی شتر خود را گم کرده بود وقتی در بیابان انرا یافت ، ریسمانی به گردنش انداخت و بطرف منزل خود روان شد و در بین راه ، در حال گذر از قبرستان «عجمان» بود که ناگهان دختری را در کمال زیبایی و لطافت دید و حیران بود که ان دختر کیست در قبرستان چه میخواهد که ناگهان ان دختر، صاحب شتر را به اسم صدا زد و گفت : برای برگشت خیلی تاخیر داشتی و میدانی من چه مدت انتظار تو را میکشم ؟ هم اکنون ارزوی وصلت با تو را دارم و ...... از انجایی که ان دختر بی نهایت زیبا رو و خوش اندام بود ان مرد صاحب شتر نیز به او رغبت نشان داد و شتر خود را بر زمین خوابانید تا ..... وقتی که تمام اعضای دختر را نگاه میکرد  متوجه شد که پاهای او مانند پا های ادمیان نیست و از مو پوشیده شد و کثیف میباشد ، بسرعت متوجه شد که ان دختر از جنس جنیان است و فی الفور یک سرِ ریسمان شتر را به قطب شتر و سر دیگر ریسمان را حلقه کرده به گردن دختر جنی میاندازد و بسرعت سوار شتر شده و او را تا دروازه های بحرین میتازاند و وقتی مطمئن شد دختر جنی مرده  ، همه را خبر دار میکند و مردم میبینند که چه موجود زشت و نفرت انگیزی است (7)


ببینم از ازدواج متقابل انسان و جن چیزی شنیدید ؟


در کتاب قصص العلما و همچنین در کتاب دارالسلام عراقی امده  که مرحوم شیخ الفقها ، شیخ جعفر کبیر در لاهیجان بود و شخصی نزدش امد و گفت : میخواهم که با شما در خلوت امر مهمی را در میان بگذارم .... وقتی مجلس را خلوت کردند ان شخص گفت : من در حباله ی خود دو زن دارم ، روزی به صحرا رفتم و در زمینی خالی از اغیار ، دختری را دیدم که بی  نهایت زیبا بود که ابتدا از دیدن او در ان بیابان وحشت کردم . ان دختر وقتی حال پریشان مرا دید گفت نترس من دختری از طایفه ی جنیان هستم و عاشق تو شده ام . به خانه ی خود برو و برایم جای خاصی مهیا کن ، من هر شب پیش تو می ایم و هر چیزی از مال دنیا که بخواهی  برایت میاورم اما دو شرط دارد  اول اینکه از این به بعد از زنان خود بکلی کناره گیری کنی و دوم اینکه این راز را به هیچ کس نگویی و اگر هر کدام از دو شرط را رعایت نکنی تو را خواهم کشت و اموالی که برایت اورده ام را پس خواهم گرفت ...... من بر طبق گفته ی ان جنیّه  عمل کردم و تاکنون از زنان خود بریده و با او همخوابی داشته ام و او نیز به قول خود عمل کرده و اموال بسیاری برایم اورده است  اما نزدیکی با او مرا بشدت ضعیف کرده و مرگ خود را نزدیک میبینم و جرات هم ندارم از شرط هایش تخطی کنم . ای شیخ مرا از گردابی که در ان افتاده ام نجاتم بده ..... شیخ بزرگوار وقتی خوف و استیصال ان جوان را دید دو رقعه دعا نوشت و به ان جوان داد و گفت : یکی را بر روی اموالی که جنیّه برایت اورده بگذار و دیگری را در دست خود نگه دار و بر در خانه ات بنشین و هنگامی که ان دختر امد رقعه ای را که در دست محکم نگه داشته ای به او نشان بده و بگو این را  شیخ جعفر نجفی نوشته و .... جوان طبق انچه راهنمایی شده بود عمل کرد وقتی دختر جنی امد و رقعه را در دستان ان جوان دید  از او دور شد و به سمت اموالی که برایش اورده بود رفت ولی وقتی رقعه ی دوم را روی اموال دید برگشت به جوان گفت اگر ان رقعه ها را شیخ ننوشته بود ،  تو را بخاطر اشکار کردن اسرارمان حتما میکشتم و اموال را با خود میبردم  اما چاره ای جز اطاعت از دستور شیخ را ندارم و قادر به ایستادگی در مقابل ان بزرگوار را ندارم و این را گفت و از نظر ناپدید شد و ان جوان دیگر او را ندید (7)

1- پژوهشی در سحر و جادو  صفحه ی 82 که بنقل از بحار الانوار ذکر شده (ولی ننوشته از کدوم جلد بحار) و همچنین گوهر شب چراغ صفحه ی 73 که به نقل از مجمع البیان ذکر شده ( و او نیز ننوشته از کدام جلد مجمع البیان )


2- حلّیة المتقین صفحات 23 و 67 و 97 و 98


3- جن ، افسانه یا واقعیت ؟ صفحات 36 و 37


4- منهاج الصادقین جلد هفتم پاورقی  صفحه ی 15


5- دنیای اسرار امیز جن صفحات 43 و 44


6- آئینه ی سالکان  صفحات 113 و 114 به نقل از فتوحات مکیه جلد سوم باب 312 صفحه ی 49 ( این حکایت با کمی اختلاف در کتاب گلزار اکبری و لاله زار منبری نیز امده است ) 


7- گلزار اکبری و لاله زار منبری  صفحات 357 و 358 نویسنده : مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ( مطالعه ی این کتاب را به همگان توصیه میکنم )